#داستان_یک_نورا
بخش دوم
بچه ها خندهشون گرفته بود که من بعد از دیدن مستند #توران_خانم گریهام گرفته بود.
اولین بار سال 98 این مستند رو دیدم و گمونم تا الان بیشتر از 15 بار تماشاش کردم.
یه جایی تو پادکست روش، نیما قاضی در مورد آینده خلق شده حرف میزنه و برای من اون آینده خلق شده، توران خانم میرهادیه.
چقدر هم #خانم گفتن، برازنده ایشونه.
توران خانم شدن، برای من یه آرزوئه که خیلی وقتها که کم میارم به خودم میگم، یادت نره همین که سعی کردی هر قدر کم و کند تو مسیر تبدیل شدن به ایشون قدم برداری هم، خودش کلی کاره.
همه ازم میپرسن چرا توران خانم؟
فکر میکنم جوابش اینه که چون توران خانم از بازی کردن و قواعد بازی رو به هم ریختن، نمیترسید. توران خانم برای من نماد کسیه که پای یه اعتقاد جدی واستاد و کوتاه نیومد و مسئولیت پرداخت هزینههای این کوتاه نیومدن رو هم پذیرفت، کاری که من خیلی وقتها نمیتونم حتی بهش نزدیک بشم.
تو موقعیتهای حساس زندگی شخصی و کاریم مدام برمیگردم و فکر میکنم اگه توران خانم الان اینجا بود چیکار میکرد؟
یه جا تو فیلمش داره به سختی از پلههای محل کارش بالا میره و وقتی نفس زنان میرسه اونا بالا، با یه لبخند پهن میگه: خب، #عالیه :))
(اینقدر این حرفشون رو تکرار کردم که شد جز تیکه کلام هام)
یا اینکه حتی وقتی بعد از 25 سال تلاش برای ساخت و نگهداشت "مدرسه فرهاد" میان و مدرسه رو بی هیچ دلیلی تعطیل میکنن و دیگه به ایشون اجازه نمیدن که تو آموزش و پرورش کار کنه، بازم ایشون دست نمیکشه از تلاش هاش تو حوزه کودک و نوجوان و یه کار سخت دیگه رو شروع میکنه و بعدتر، کلی کار سخت دیگه!
توران خانم از کار سخت کردن نمیترسید چون میدونست که کاری که داره انجام میده قراره روی طیف بزرگی از آدمها تاثیر بذاره.
فکر کردن به اینا باعث میشه که به این نتیجه برسم، مشکلاتی که الان دارم باهاشون سر و کله میزنم اونقدرها هم پیچیده و حل نشدنی نیستن و بالاخره یه کاریش میشه کرد.
من بارها و بارها، عکسها و ویدیوهای ایشون رو دیدم. مدل لباس پوشیدنشون، لبخند زدنشون، ادا کردن کلمات و احترام عجیبی که توی کلام و زبان بدنشون بود و از همه مهمتر، مدل ارتباط برقرار کردنشون با بچهها.
پنهان نمیکنم که تمام تلاشم اینه که یه ذره هم که شده، این رفتارهام گاهی شبیه ایشون بشه.
"من از خانم توران میرهادی یاد گرفتم که #همیشه به #بهبود اوضاع با کمک خودم و دیگران، #امیدوار باشم."