ما برای رسیدن به آرامش و آسایش و آرایش نیاز به چهار تا الف داریم. با اشتغال شروع میشود. یک نمونه از موارد اهمیت اشتغال که واضح هم هست این است که شما وقتی خواستگاری بروی و شغل نداشته باشی بلافاصله با جواب منفی مواجه خواهی شد. حال، این شخص بعد از این که شغل پیدا کرد و توانست در آن شغل جا بیفتد، ازدواج میکند که چگونگی و پروتکلهای آن در ادامه تشریح خواهند شد. بعد هم اسکان و نهایتا هم آموزش. منظور از آموزش، فقط و فقط آموزش مهارتهای زندگی است. برای هرکدام از این موارد (اشتغال، ازدواج، اسکان، آموزش) یک مدل و بهتر بگوییم نقشه راه طراحی کردهایم.
یک تحقیقاتی از یک مرکز پژوهشی در آمریکا صورت گرفته بود که گفته بود کسی که کف خیابان است، از کسی که زندگی عادی دارد، صد سال عقبتر است. یعنی یک گپ صدساله مابین پیداکردن شغل، ادامه تحصیلات و... برای آن شخص وجود دارد. این مددجوها در طی سالیان متوالی آنقدر لطمه دیدهاند که نمیتوانند در فضای ما حرکت کنند. اگر هر نسل را بهطور متوسط برابر 20 سال لحاظ کنیم، این شکاف باعث شده آن مددجو پنج نسل از ما عقبتر باشد و مشکل دارد که بتواند اشتغال ایجاد کند. ما برای حل این مشکل، اقدام به طراحی این استراتژی نمودیم. قبل از طراحی هم چند نمونه از آن پایلوت گرفتیم.
نحوه عملکرد استراتژی به این صورت است که اطلاعات متقاضی را داخل یک بانک اطلاعاتی درج میکنیم. منظور از متقاضی در اینجا متقاضی خالی هم از نظر ذهنی و هم از نظر وضع مالی است. در ادامه میآییم متقاضی را استعدادیابی میکنیم. این استعدادیابی به این صورت است که به یک مجموعهای خارج از موسسه (موسسه خیریه آرا) برونسپاری شده است. این مجموعه 180 تا تست شخصیت از متقاضی میگیرد. این تستها به این علت گرفته میشوند که روح و روان شخص را تحلیل کنند. نتیجه خروجی تست شخصیت از لحاظ قالب، دقیقا مشابه نتیجه یک آزمایش بیمارستانی است که به عنوان مثال میگوید اسید اوریک دارید یا فشار خون بالا را گزارش میدهد و... منتها تست شخصیت، مسائل روحی را زیر ذره بین قرار میدهد. نحوه استفاده هم به این صورت است که کاربر، برنامه را روی تلفن همراه خود نصب میکند و برنامه، 72 ساعت به او مهلت میدهد تا تستها را جواب دهد و بعد از سپری شدن زمان مذکور، سیستم برای آن کاربر بسته میشود. این یک پلتفرم است و میگوید هرجا سوال یا مشکلی داشتی، با پشتیبان تماس بگیر و پشتیبان سیستم او را راهنمایی میکند. نهایتا به ما یک گزارش داده میشود که بیان میکند فلان متقاضی قبل از ورود به فلان کار، خشم دارد. یا استرس دارد. یا ذهنیت منفی دارد. یا توانایی کار گروهی را ندارد. یا چیزهایی در اتاق خواب دیده است که نباید میدید. فلان شخص یک مشکلات خاص دارد وگرنه اگر سرکار برود، دعوا راه میاندازد و اخراج میشود و آن شغل، پایدار نیست. فردی که لطمه خورده، روزهای اول خوب کار میکند. روزهای بعد، آن مشکلات شخصیتی یا روحی روانی به سراغش میآید و مانع اشتغال پایدار میشود.
بعد که متقاضی تست شخصیت را انجام داد، وارد موسسه میشود. نتیجه تست را ارزیابی میکنیم و علاوه بر آن، با خودش صحبت میکنیم. شغلهایی که به دردش میخورد را توضیح میدهیم. میگوئیم تو این مشکل را داری. تو این حادثه برایت ایجاد شده. تو الان که با این مشکل دست و پنجه نرم میکنی، چه اتفاقی برایت افتاده؟ چه منظرهای را دیدهای؟ درون این فرآیندی که الان تو یتیم هستی، چه اتفاقی برایت افتاده؟ و... همه اینها را به همدیگر میگوییم و با متقاضی یک رفاقت و صمیمیت ایجاد میکنیم و نهایتا میگوئیم شغلی که مناسب تو باشد، این است و البته این هم ممکن است 60 تا 70 درصد بهطور قطعی جواب دهد. اگر جواب نداد، به یک سیکل دیگر میرویم و روند را بهطرز مشابه برای شغل جدید، تکرار میکنیم.
اینجا (مرکز توانمندسازی نور) یک ستاد است. اینجا فقط تولید فکر میکنیم. تولید الگو میکنیم. تولید روش میکنیم. تولید استراتژی میکنیم. فرآیندها را ابداع میکنیم و آنها را برای همه خیریهها آیتیبیس میکنیم. هرکسی که بخواهد با این مجموعه در تماس باشد، میتواند افرادش را در اینجا معرفی کند. لذا ما آمدهایم در فرصتهای شغلی، برونسپاری کردهایم. گفتیم به عنوان مثال هماکنون مجموعه آچاره وجود دارد که 150 تا شغل را آنجا بهصورت آیتیبیس به افراد ارجاع میدهد. اگر در خانه کاری داشته باشیم، آچاره میتواند برای آن نیرو ارسال کند. کارهایی نظیر برقکاری، تعمیرات کولر، تعمیرات اسپلیت، تمیز کردن خانه، نقاشی ساختمان و...
با این مجموعهها (که دو نمونهاش آچاره و استادکار هستند) مذاکرات کردیم. لیستشان را گرفتیم و درون دیتابیس قرار دادهایم. بعد از آن آمدیم با تمام موسسات فنیحرفهای، مجتمع فنی تهران و... مذاکره کردیم که ما افراد را آنجا بفرستیم. دوره را ببینند مدرک را بگیرند و سپس معرفی کنیم که حتی الامکان برود همان منطقه خودش و مشغول بهکار شود. لذا ما در اینجا (موسسه) در هیچ کارگاهی نیستیم که مثلا یک کارگاه خیاطی بزنیم. یک کارگاه سنگتراشی راهاندازی کنیم و... نامناسبترین کار همین است. کار ستادی بکنیم. کار فکری بکنیم. کار اندیشهای بکنیم. نیاییم کارهایی کنیم که حالا من به عنوان مثال، چهارتا خیاطی راهاندازی کنم. یا دو تا سنگتراشی افتتاح کنم و... بعدش میخواهیم چکار کنیم؟ ما که نمیتوانیم همه کارگاهها را جمع کنیم. ولی با تفکر ستادی، میتوانیم همه کارگاهها را به خدمت بگیریم. همه شغلها را جمع کنیم. همه مهارتها را جمع کنیم و همه اینها به عنوان بیس برای ستاد تلقی خواهند شد.
مورد بعدی بازسازی ذهنی است. این بازسازی ذهنی به این خاطر است که حتما باید ذهن شخص در حال زندگی کند تا بتواند یک کاری انجام دهد (نمونهاش مورد بیوهها که قبلا مثال زده شد).
مورد بعدی تامین منابع جهت آموزش و مهارت است. باید وضعیت تامین منابع متقاضی شغل را جوری طراحی کنیم که توان انجام آن را داشته باشد. الان ما یک دوره برنامه نویسی داریم که 10 ملیون تومان هزینهاش هست و خود شخص متقاضی، پنج درصد هزینه آن را پرداخت میکند و مابقی به هنگام ورود به بازار کار، بهصورت قسطبندیشده پرداخت میشود. وقتی صحبت از منابع میکنیم، این منابع همان منابعی است که بهجای اینکه در راه سبد ارزاق یا بسته غذایی مصرف شوند، برای شخص در راه تغذیه فکری خرج میشوند. لذا آن بستههای غذایی سابق را دیگر نمیدهیم. هزینهها در اینجا در صندوق بانک اطلاعاتی ریخته میشوند. حالا یک مورد هم هست، طرف یک مقداری از مبلغ را خودش پرداخت کرده، آنجا یک مقدار هم ما بلاعوض بهش میدهیم. بعضیهایشان هیچی ندارند. به تعبیری آه در بساط ندارند، یک هلهایی ما باید اینجا به اینها بدهیم.
تامین منابع ما به این صورت است که با چند مجموعه مذاکره کردهایم. یکی از اینها مجموعه ولایت امام خمینی(ره) است که یک به دو هست. یک به دو یعنی موسسه ما 100 ملیون تومان میدهیم و 200 ملیون تومان اعتبار میگیریم. کارمزد ندارد و اقساط نیز مبالغ پایین دارند. بهعنوان مثال، 10 ملیون تومان میگیرد و ماهی 300 هزار تومان قسط. آن پول، بعد تسویه (300 هزار تومانها) ارزش کنونی را ندارند ولی همه را باید خود متقاضی پرداخت کند. منتها به نحوی ریلگذاری میکنیم که متحمل هزینههای سنگین نشود و بهش فشار نیاید. لذا مبالغی که در اینجا برای مددجو میگیریم، از این مجموعه و مجموعههای مشابه قابل تامین است. مجموعه دیگری نیز به نام خیریه بعثت وجود دارد که یک به چهار هست. خیریه فرشته هم یک به دو میدهد. منتها هرکدام از این مجموعهها هر موقع زنگ زدند باید پول بازپرداخت شود. فردایش چک میکشیم و پول را پس میدهیم. اینها را بهعنوان سپرده دریافت کردهایم تا بتوانیم متقاضیان را حمایت مالی کنیم. در حال حاضر، چند خانوار هستند که حین حمایت مالی به آنها قرضالحسنه دادهایم منتها در تحلیل رفتاری برنامهریزی برای آنها نوشتهایم که این مبالغ را بلاعوض دادهایم. وقتی قسطهای قرضالحسنه را تماما بازگرداند، مبالغ را به او برمیگردانیم. حالا مثلا کارگاه خیاطی با چند چرخ دارد و میخواهد اتو هم بخرد. این هزینهای که به او برگردانده میشود میتواند باعث توسعه کسب و کارش شود. یا شخصی که اقساط را پرداخت کرده و دیگر توان کار ندارد، سه تا بچه دارد. شوهرش دارد صبح تا شب کار میکند. بلاعوض به او پس میدهیم ولی خودش از ابتدا نمیداند. اگر هم میخواهیم پول بدهیم، هدفمند بدهیم. آنوقت به او میگوییم که چون خیلی خوب کار کردی، چند نفر هم خودت آوردی سر کار، چندتا مشتری هم پیدا کردی، این جایزه توست. اگر هم بخواهیم کمکی انجام بدهیم، غیر مستقیم کمک کنیم.
استقلال مددجو: در اینجا هرکسی که استعداد استقلال داشته باشد را از این فرآیند خارج میکنیم. یعنی میگوییم الان مثلا شما میخواهی بروی یکجا را اجاره کنی و یک دهنه مغازه بگیری، خب، اینستاگرام رایگان است، محصولاتت را آنجا بگذار. جالب است یک نفر از این خانوادههایی که ما رزین بهش یاد دادیم، کار را یاد گرفته و محصولات و نمونه کارهایش را در اینستاگرام گذاشته و مشغول درآمدزایی است. حتی به او پیشنهاد دادیم که به عنوان مربی برای دوره بعدی آموزش با ما همکاری کند و گفت متاسفانه فرصت نمیکند. رزین را با قیمت اندکی پایینتر از بازار میفروشد و با دیجی کالا نیز کار کرده و به او گفتهاند بیا محصولاتت را در پلتفرم ما نیز بفروش و کسب و کارت را توسعه بده. یکی از خیّرین گفته برو خودت یک سایت درست کن و محصولات مددجو را در آنجا بگذار. هزینه طراحی سایتش را من میدهم.
ما کمک میکنیم ولی خیّر باید متقاعد بشود. بفهمد ما داریم او را کجا میبریم. ما اعتقادمان این است که خیّر در کشور ما زیاد است. فقط باید متقاعد بشود و بداند. آنقدر به او اطلاعات بدهیم، مسیر را برایش روشن کنیم، آنوقت کمک زیادی به خیریه میکند. موسسه ما به لطف خدا هیچگاه کمبود منابع مالی نداشته است. الان خیلی از خیریهها پول ندارند. دلیلش این است که یا خوب خرج نکردهاند یا خیّر را به درستی قانع نکردهاند. کم گذاشتهاند. پس خیّر دیگر کمک نمیکند. ولی اگر قانع بشود، کمک میکند. راحت هم کمک میکند.
در ساختار و فکر باید اتاقهای فکر خود را مقداری قویتر کنیم. زیرساختهای اطلاعاتی هم داریم که همه چیز در آنجا آنلاین و یکپارچه است. فیبر نوری تا ابتدای درب ورودی موسسه داریم. بکآپ از سیستمها گرفته میشود. و به دلیل یکپارچگی سیستمها هیچکدام از پرسنل مجبور نیستند برای دریافت اطلاعات، زمان زیادی را صرف گفتگو با یکدیگر کنند و همه چیز به صورت سیستماتیک اداره میشود. هرکدام از پرسنل هر روز یک گزارش، طبق یک فرمت خاص و طراحیشده به سیستم مدیریت ارسال میکند و مدیریت افراد را دائما از طریق سیستم، مانیتور میکند که خیریه از مدار خود خارج نشود و ناهماهنگی به وجود نیاید.
قبل از توضیح شبکه ازدواج، ذکر این نکته ضروری است که این شبکهها صرفا الگو و روش هستند. ما ادعا نمیکنیم که روش ما در اشتغال، ازدواج و... به صورت همگانی جوابگو است ولی در حد بضاعت خودمان میخواهیم به عنوان مثال، 100 نفر را با الگوی اشتغال، سرکار بگذاریم. یا زمینهساز ازدواج 50 نفر باشیم. روی الگو ازدواج، تست انجام دادهایم. برای 2 نفر، یک پایلوت گذاشتهایم و خوشبختانه خیلی خوب جواب داد. گفتیم اگر تو پروتکلهای ما را رعایت کنی، میتوانی ازدواج موفق داشته باشی. اگر پروتکلهای ما را رعایت نکنی، موفق نمیشوی و ما خانمی که میخواهد با تو ازدواج کند را گزینش میکنیم. اگر با پروتکل ما بخواند، میگوییم تو میتوانی با او ازدواج کنی و بعد از آن هم تحت پوشش قرار میگیرد. افرادی آمدند ازدواج کردند که فقط 700 هزار تومان پول داشتند. همه مراسمها را هم برگزار کردند. به زیبایی هم برگزار کردند. الان هم هر دو مشغول به کار هستند.
پروتکل ما را باید رعایت کنند. یعنی مهریه باید 5 تا سکه بیشتر نباشد. یا بهجای سکه بگویند 5 ملیون یا 10 ملیون و... تا آنجا که توان دارد. شخص داماد باید برود پدر عروس را متقاعد کند که با این روش جلو برویم. یا در برخی موارد، دختر نیز میتواند پدرش را متقاعد کند.
رعایت پروتکلها: عروس و داماد به اینجا میآیند و ما پروتکل را به منظور موفقیت و پایداری ازدواج به او نشان میدهیم که مهریه این مقدار باشد، جشن عروسی فلان جا باشد و... تمام جشنها را هم در بنیاد مستضعفان میگیریم. بنیاد مستضعفان مدلهایی دارد که در هرکدام، خیلی مراسم آبرومند و خوبی برگزار میکند. هزینه آنچنانی هم نمیگیرد. سایر موارد نیز با شرایط ما باید باشد. یعنی به عنوان مثال میگوییم، یک دست غذا باید بدهی با این شرایط و... میوه هم سه نوع به فصلش که همه اینها را در قالب پروتکل از قبل تعریف کردهایم.
بعد از این مراحل، مذاکره انجام میشود. یعنی پسر باید پدر دختر را متقاعد کند که من با این شرایط میخواهم با دختر شما ازدواج کنم. اگر هم جایی کم بیاورد، ما با او صحبت میکنیم. ما به پدر عروس این نکته را متذکر میشویم که ازدواج، معامله نیست و شرایط سخت جلوی پای داماد قرار ندهد. این پروتکل جواب میدهد. ما سیستمش را هم پیادهسازی کردهایم. لذا باید همان چیزهایی که ما میگوییم را رعایت کند. طرف مقابل را متقاعد میکند. تصمیمات را نهایی و قطعی میکند. بعد از اینها جشن عقدش را برگزار میکند. از پولی که فامیل به آنها میدهند، خرج آن شب را در میآورد. قبل از آن هم ما یک مبلغی برای انگشتر و سایر موارد به او میدهیم و اینها را قسطبندی میکنیم. زمانی که مشغول به کار شد، اقساط را با موسسه تسویه میکند. و مشکل تامین منابع هم از این طریق تاحدودی رفع میشود.
مرحله بعد، تامین مسکن است. مسکن تنها حلقه مفقوده این ماجراست. ما در حد ظرفیت و بضاعت خودمان، به مدت 2 سال یک خانه 45 متری به او میدهیم. اگر هم ظرفیت ساختمانهایی که داریم، تکمیل شده باشد، یک خانه با 100 ملیون برایش رهن میکنیم. پولی که از بانک به عنوان وام ازدواج میگیرد که 200 ملیون تومان است را باید به موسسه بسپارد. 200 ملیون را با سود سه درصد در واحدهای تولیدی سرمایهگذاری میکنیم و برایش مواد اولیه میخریم. این روش حداقل 30 درصد جواب میدهد. بعد از 2 سال باید مسکن تحویلی را تخلیه کند. با آن سرمایهای که به ما سپرده بود و روی آن کار کرده بودیم الان مثلا 200 ملیون شده 300 ملیون یا 350 ملیون، برایش جایی رهن و اجاره میکنیم. پس تا بهحال هزینهای نکرده است. شبکه ازدواج برای افراد تحت پوشش میباشد و البته اگر ظرفیت خالی باشد افراد خارج از موسسه را نیز میپذیریم. خلاصه صحبت این است که باید پروتکلها تماما رعایت شود. لباس که میخری این باشد، طلا که میخری این باشد و... همه را هم خودمان سفارش میدهیم. همه موارد کنترلشده است که شخص بتواند اقتصاد را کنترل کند و یک خروجی مطلوب داشته باشد. مورد بعدی آیندهنگری برای رهن و اجاره است و همان پولی است که از شخص گرفته میشود و توسط ما سرمایهگذاری میشود که توضیحاتش ذکر شد. در انتها نیز در مسکن خود مستقر میشود.
برخلاف الگوی ازدواج که نمونه آزمایشی امتحان کرده بودیم، هنوز برای مسکن شخصی را آزمایش نکردهایم. شخص، بعد از طی مسیر الگوی ازدواج، وارد خانه شده و رهن و اجارهاش را هم خودش میدهد. همان شخصی که در ابتدای امر هیچ بضاعتی نداشت... وقتی اینجا میآید باید روحیه مسکندار شدن داشته باشد. بعضیها مدام تکرار میکنند: مگر میشود ما مسکندار شویم؟ مگر میشود صاحب ماشین شویم؟ و ... بله میشود. اگر حرف گوش کنی، پروتکل رعایت کنی، بله میشود. انگیزهاش را باید داشته باشد. چون اگر انگیزه نداشته باشد، قطعا نمیتواند. باید تلاش کند. این پازل را من و شما طراحی نمیکنیم. همهچیز دست به دست هم میدهد. قضا و قدر در همه این اتفاقات سهیم است. به شخص میگوییم معلوم نیست برای تو چه پیش بیاید. بلکه فردا ماشین بهت زد و مردی. ... بله تو در توان خودت نمیتوانی ولی اگر متوکل بشوی، تکیهات به جای دیگری باشد، امید داشته باشی، آنوقت در حلقهای قرار میگیری که آنجا همه تحت فرمان خدا به تو کمک میکنند. اگر نگاهت منفی باشد، طرز فکرت تغییر میکند و کسی هم کمکحال تو نمیشود.
شناسایی امکانات: مرحله بعد، شناسایی امکانات است. امکانات مسکن دولتی، همین مسکنهایی که دارند ثبت نام میکنند. خیلی از این مستضعفین از پس اقساطش بر نمیآیند و برگهاش را میفروشند. آن کسی که تامین است، آن را به قیمت ارزان میخرد و آن پولدار، متاسفانه پولدارتر میشود. مع الوصف باید یکجا از همین جاهای دولتی ثبت نام بکند. توجه داشته باشید که در اینجا ما نیز کمکش میکنیم. چون بحث مسکن است. حالا یا بلاعوض یا قرضالحسنه اقساطش را میدهیم یا ودیعه میدهیم. مثلا 50 ملیون را میدهیم. ولی این 50 ملیون را باید 200 هزار تومان در ماه به ما پس بدهد. حال اگر شرایطی پیش آمد که بالانس اقتصاد خانوادهاش تنظیم نبود، آن اقساط را ما پرداخت میکنیم. مواردی بوده که خود شخص دارد کار میکند، همسرش هم دارد کار میکند، دیگر نمیتوانند بیشتر از حدی پول تولید کنند. آن بالانسها را ما بلاعوض میدهیم. در برخی موارد نیز گلریزان میکنیم. پولها را جمع میکنیم و آن مشکل احتمالی را آنجا حل میکنیم. در اینجا چیزی که ما را خیلی کمک میکند، مجموعههای قرضالحسنه هستند که اعتبار تا سقف چهار برابر به ما میدهند و توان مالی ما را به شدت بالا میبرند.
در تمام این پروژهها مثل پروژههای صنعتی یک PLAN داریم که سیستم ما است. اجرا (DO) میکنیم. کنترل (CONTROL) میکنیم و فیدبک (ACTION) میگیریم. خیلی جاها فیدبک گرفتیم دیدیم این چرخه ناقص است. یک حلقه را عوض کردیم و مجددا PLAN گرفتیم. یعنی دائما نظارت و پیگیری میکنیم. روی معایب آن فکر میکنیم. چون اینجا ستاد است. سیکل میگردد تا مشخص شود کجای کار ایراد دارد. متقاضی، روحیهاش لنگ میزند؟ امید به آینده ندارد؟ مشکل مالی دارد؟ و... هرکدام باشد، همانجا را میرویم، حل مساله میکنیم.
مددجو یا متقاضی بلد نیستند تصمیمگیری کنند. کلاسهایی در مجموعه میگذاریم و آن را آموزش میدهیم. همان مطالب را در کارگاه نیز باید پیاده کنیم. بیشتر طلاقهایی که شکل میگیرد، بهخاطر دخالتهای خانوادهها است و توقعهای بیجایی که اینها دارند و در دوراهی تصمیمگیری قرار میگیرند و نمیتوانند انتخاب کنند. چون انتخابگر نبوده، بلد نیست انتخاب کند. این مهارت را بلد نیست. اینها بلد نیستند انتخاب بکنند چون از اول انتخاب نکردند. لذا شکست میخورند. نمیتوانند درست و حسابی جواب بدهند. نمیتوانند طرف مقابلشان را قانع کنند که من با این زندگی راحتم و با این نیستم و...
این حیطهها را اساتید برای ما تدوین کردهاند. بعدش که ازدواج کردند، حالا چون ما موتور محرک این شخص هستیم، وقتی میگوییم باید بیایی سر کلاس، میآید. زن و شوهر در کلاس مینشینند تا این آموزشها را ببینند. معتقدیم، بیش از 50 تا 60 درصد این مشکلات در اتاق خواب شکل میگیرد که وارد جزئیات نمیشویم.
اول: حیطه شناختی
مقصود، مباحثی است که از تفکر و سطوح مختلف آن استفاده میشود.
مانند تصمیمگیری
تصمیمگیری یکی از ارکان زندگی فردی و اجتماعی است. میبایست در شرایطی که مواجه با یک انتخاب میشویم تصمیم بگیریم.
آیا بهتر است بگویم یا ساکت باشم؟
آیا ادامه راه بدهم یا نه؟
کدام رشته تحصیلی را بخوانم؟
کجا بروم تا راحتتر زندگی کنم؟
دوم: حیطه عاطفی یا هیجانی
آنچه در انسان به صورت تحولات درونی رخ میدهد که احساسی را در ما پدید میآورد. کنترلش میکنیم یا اسیرش میشویم و گونههای مختلفی از یک احساس را تجربه میکنیم.
مانند استرسها که تنوع بسیار زیادی در ما دارند، بیانکننده احساس درونی ماست.
وقتی احساساتمان را درست بشناسیم، میتوانیم یاد بگیریم که چگونه آنها را مهار کنیم و کجا بهکار ببندیم و یا چه وقتی خشمگین شویم.
سوم: حیطه اجتماعی
آن رفتارهایی که روابط با دیگران را میسازد و یا در زندگی روزمره برای کارهای معمول نیازمندش هستیم.
دوستیابی، همسر، کار و شغل.
چهارم: شخصی
امور شخصی بسیارند و هر فردی برای آن میبایست مهارتهای لازم را بهدست بیاورد.
از کودکی میتواند استحمام و بستن بند کفش باشد و در بزرگسالی مدیریت زندگی شود.
این مختصر را نوشتم تا شما بفرمایید که همین را میخواستید یا چیز دیگری مد نظرتان قرار دارد.
در بسط این چهار حیطه میتوان حیطه اخلاق را در نظر داشت.
پنجم: حیطه اخلاق
بسیاری از زندگی ما وابسته به اخلاق است.
اخلاق در یک عبارت ساده یعنی آن انتخاب رفتارهایی که در هر موقعیتی بهتر است.
این رفتارها هم درونی و هم بیرونی است.
اخلاق در تمامی رفتارهای ارادی ما جای پیدا میکند.
از نیت عمل تا سرانجام یک کار اخلاق جای پیدا میکند.
در تمامی شغل و حرفههای انسان اخلاق خاصی نهفته است که در مورد بسیاری از آنها بحث شده است.
در نگاهی دیگر، اخلاق، انتخاب احسن در بین دو کار و تصمیم است.
مصلحتیافتن بهجای منفعتدیدن و از این قبیل.
در آموزش این پنج حیطه میشود از طرح درسهایی فعال استفاده کرد که گروههای هدف در یادگیری عمیقا متاثر از محتوای آن شوند.