قیمت بستنی در شهر تهران یا دیگر کلانشهرها در مراکز تفریحی-تجاری (پاساژها، مراکز خرید، شهربازیها، مراکز بازی و ...) به طور میانگین 100 هزار تومان است. اگر تعداد افرادی که در طول سال حداقل 7 بار بستنی صدهزارتومانی میخورند را یک میلیون نفر در نظر بگیریم به آمار و ارقام خوبی دست پیدا میکنیم.
اگر از این یک میلیون نفر، ده درصد و فقط ده درصدشان (یعنی صدهزار نفر) تصمیم بگیرند یکبار از خوردن بستنی چشمپوشی کنند و پول آن را به کم شدن رنج یک یا چند انسان اختصاص دهند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در اینصورت مبلغ ده میلیارد تومان برای کم شدن رنج یک یا چند انسان پول در اختیار داریم.
با این ده میلیارد تومان ده بیمار کلیوی درمیان میشوند.
با این مبلغ حداقل 10 بیمار سرطانی که سرطان در بدنشان متاستاز نکرده و در ابتدای سرطان هستند، احتمال درمان و زنده ماندن بیشتری خواهند داشت.
میلیونها نفر در کشور به دلیلی عدم تامین مالی، نمیتوانند دندانهایشان را درمان کنند. اگر میانگین نیاز آنها به درمان را 40 میلیون تومان ر نظر بگیریم و آنها را در دستهی افراد 20 تا 50 سال که در جامعه مولد هستند، قرار دهیم یعنی 250 نفر را از یک رنج بزرگ نجات دادهایم تا آنها در چرخهی حیات اجتماعی دوباره بتوانند قرار گیرند.
حالا تصور کنید به جای صدهزار نفر، همهی آن یک میلیون نفر چنین تصمیمی بگیرند. چه اتفاقات خوبی در جامعه رقم خواهد خورد؟ چقدر رنج کمتر میشود؟ از آن بهتر، چرخهی کاهش رنج تکمیل میشود و یک فرهنگ در جامعه ایجاد میگردد.
در فاز دیگر ما میلیونها شهروند و هموطن داریم، که همان بستنی که چند وقت یکبار نوش جان میکنند، قیمتی به مراتب بالاتر دارد. مثلا حدود دویست هزار تومان. حالا اگر همانها هم بخواند به این جرگه بپیوندند، چه اتفاق خوبی در جامعه رقم خواهد خورد؟ اعداد و ارقامی که سبب بهبود در جامعه میشود، به شکل شگفتانگیزی بیشتر و بالاتر خواهد رفت.
اینها خرده کارهایی است که در کنار هم میتوانیم انجام دهیم، تا وضعیت جامعه کمی رو بهبود برود. خردهکارهایی که نه به زندگی ما آسیب میزنند و نه کسب و کارها را ورشکست میکنند. وانگهی وقتی حال میلیونها نفر دیگر خوب بشود، و رنجهای جسمی و ذهنیشان کم شود، آنها هم به چرخهی کسانی اضافه میشوند که از کسب و کارهای تفریحی از جمله همان بستنی فروشها، خرید خواهند کرد.
یعنی همان یک بستنی که کمتر خریده بودیم، دوباره احیا خواهد شد یا شاید بیشتر هم خواهد شد. پس بیراه نیست که بگوییم، یک بستنی کمتر، دو بستنی بیشتر!