بعداً انجام میدهم. وقتی همه میان وعدهها و تنقلات خود را مرتب میکنید و گزینههای موجود در لیست پخش موزیکهای مورد علاقه خود را مرور میکنید، این یک کلمه تکراری است که در سرتان دائماً تکرار میشود. درحالیکه انجام تکالیف به بعد موکول میشوند، آشپزخانه به هم ریخته است، و شما باید ارائه خود را برای روز پنجشنبه آماده کنید. وقتی در آخرین لحظه، کارهای خود را باعجله انجام میدهید، اجتناب ناپذیر است که از خود بپرسید: “چرا من اینقدر تنبل هستم؟ چگونه بر تنبلی غلبه کنم؟”
هر چقدر هم که در ابتدا عجیب به نظر برسد، تنبلی یک انتخاب است، به این معنا که شما نمیخواهید یا برای انجام یک کار، انرژی صرف کنید یا بهطورکلی نمیخواهید آن کار را انجام دهید.
یک فرد تنبل، علیرغم مفهوم منفی تنبلی، صرفاً فردی است که نمیخواهد کار یا تلاش زیادی برای رسیدن به چیزی انجام دهد (مثلاً در زندگی یا شغل خود).
بهعنوان یک فرد اهمال کار شما میخواهید بسیاری از کارها را انجام دهید، اما احساس میکنید نمیتوانید.
بسیاری از افراد اهمال کار، یک مقاومت درونی قوی را در خودشان توصیف میکنند که مانند یک مانع بین آنها و وظایف در دست انجامشان عمل میکند.
یکی از دلایل اهمال کاری ممکن است این باشد که انجام یک کار باعث ایجاد یک احساس منفی (مانند ترس، کسالت، ناامیدی و …) میشود، بنابراین غریزه طبیعی اجتناب از انجام آن کار در شخص ایجاد میگردد. (منبع)
تنبلی میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد، بهعنوانمثال، فقدان انگیزه، نداشتن هدف یا علایق روشن، یا حتی احساس غرق شدن در کارها. ویژگیهای تکاملی و ژنهای ما نیز مزید بر علت هستند. ما از گذشته دور برای حفظ انرژی خود تلاش کردهایم.
اگر رفتن به باشگاه به نظر یک مبارزه است، یک محقق دانشگاه بریتیش کلمبیا از شما میخواهد این را بدانید: مبارزه با تنبلی واقعی است و در داخل مغز شما اتفاق میافتد.
مغز جایی است که ماتیو بویزگونتیه و همکارانش به دنبال پاسخی برای آنچه که “پارادوکس ورزش” میخوانند، رفتند: برای دههها جامعه، مردم را تشویق کرده است که از نظر بدنی فعالتر باشند، بااینحال آمار نشان میدهد که علیرغم بهترین نیتهای ما، در واقع میزان فعالیتهای بدنی در حال کم شدن است.
یافتههای تحقیقاتی که اخیراً در Neuropsychologia منتشر شده است، نشان میدهد که مغز ما ممکن است بهسادگی این اجازه را به ما بدهد که روی کاناپه دراز بکشیم.
“حفظ انرژی برای بقای انسان ضروری است، زیرا به ما این امکان را میدهد که در جستجوی غذا و سرپناه، رقابت برای شریک جنسی و اجتناب از شکارچیان کارآمدتر باشیم؛ بنابراین شکست سیاستهای عمومی برای مقابله با همهگیری عدم فعالیت فیزیکی یا تنبلی ممکن است به دلیل فرایندهای مغزیای باشد که در طول تکامل توسعه یافته و تقویت شدهاند. (منبع)
نتیجه؟ تماشا کردن فیلم یا تلویزیون و آرامش در یک حلقه بیپایان از لذت و پشیمانی آنی.
اما نکته اینجاست، اگر توانستیم این رفتار را در خود نهادینه کنیم، به همان شکل نیز میتوانیم آن از خود دور کنیم؛ بنابراین بیایید به برخی از دلایل بالقوه تنبلی و اهمال کاری نگاهی بیندازیم.
ترس از شکست یک چیز واقعی است. خواه وقتی که در ارائه مطلبی در دبیرستان خوب عمل نکرده باشیم، توسط والدین به دلیل عملکرد بدمان مورد بیمهری قرار گرفته باشیم یا توسط همسالانمان مورد تمسخر قرار گرفته باشیم. وقتی چیزی را تجربه میکنیم که باعث میشود احساس ترس یا ناراحتی کنیم، واکنش تند ما به چنین احساسی این است که هرگز دوباره آن را تکرار نکنیم.
مطمئناً چشیدن طعم شکست، سخت است. بهخصوص زمانی که این شکست به امنیت ما مرتبط باشد. اخراج شدن یا تعطیل شدن کسبوکارتان ممکن است پایان دنیا به نظر برسد، درصورتیکه بیشتر شبیه به پایان یک فصل از زندگی است. آنچه شما بهعنوان یک شکست درک میکنید ممکن است شما را از دیدن فرصتهای موجود، باز دارد. بهعنوانمثال، از دست دادن شغلتان به این معنی است که بالاخره میتوانید آنچه را که در بازار کار وجود دارد، ببینید، کسب و کار خودتان را راهاندازی کنید، به دانشگاه برگردید، مهارت جدیدی یاد بگیرید و … زمانی که تجربه شکست را بهگونهای متفاوت در ذهن خود بازسازی میکنید، ذهن شما میتواند سیگنالها را بهگونهای متفاوت تفسیر کند. بهعنوانمثال، یک موقعیت پر از اضطراب ناگهان به یک ماجراجویی تازه تبدیل میشود.
شما میخواهید بدانید چه اتفاقی میتواند بیفتد، و چه اثراتی دارد. هنگامی که آن را شناختید، میتوانید برنامهریزیهای لازم را برای جلوگیری از اثرات و یا مقابله با آنها انجام دهید. یک مثال خوب، داشتن مجموعهای از مهارتها است که اگر به طور ناگهانی بیکار شدید، باید دوباره از آنها استفاده کنید.
هیچ کس قرار نیست شما را وادار کند یا شما را تشویق کند که مدرک خود را بگیرید، یا فلان دوره را بگذرانید، یا چیز جدیدی یاد بگیرید. همه اینها تحت اختیار شماست. شما باید مطمئن شوید که وقتی در یک موقعیت ترسناک قرار میگیرید، برای تغییر آماده هستید یا نه.
بهترین راه برای غلبه بر ترس، حرکت تدریجی به سمت موقعیتی است که باعث ترس میشود. بهعنوانمثال، اگر میترسید که پول کافی برای راه اندازی یک کسب و کار نداشته باشید، کار منطقی را انجام دهید و پس انداز کنید.
باورها و شخصیت همه ما توسط تلویزیون، اخبار، رسانههای اجتماعی و حتی آنچه والدین و معلمانمان به ما میگویند شکل گرفته است، اما ما اغلب متوجه این موضوع نمیشویم. وقتی بزرگ شدیم، پیامهایی را در مورد نحوه عملکرد جهان دریافت میکنیم که هنوز هم بر تصمیماتمان تأثیر میگذارند. من اینها را “اسکریپتهای نامرئی” (invisible scripts) مینامم.
برخی از این اسکریپتها یا سناریوهای نامرئی میتوانند واقعاً مضر باشند. چیزهایی مانند: شما قرار نیست به چیزهایی که میخواهید، برسید. شما بهاندازه کافی خوب، بهاندازه کافی ثروتمند، بهاندازه کافی لاغر، بهاندازه کافی قد بلند یا بهاندازه کافی باهوش نیستید.
در اینجا باید ایدهای مطرح شود که بخشی از این گفتگوی درونی را به هم بزند: به ده نفر از ثروتمندترین افراد روی کره زمین فکر کنید. آیا همه آنها تمام معیارهای آن لیست را دارند؟ پنج دوست موفق شما چطور؟ جواب منفی است. درست است؟
اگر دوست دارید بهجای انجام کارها، آنها را به تعویق بیندازید یا در اینترنت گشت و گذار کنید، ممکن است بتوانید اجداد خود را مقصر بدانید. شاراد پل، نویسنده کتاب “ژنتیک سلامت: ژن های خود را برای سلامتی بهتر بشناسید“، میگوید: اهمال کاری و تنبلی ریشه در ژنتیک ما دارند، و شما میتوانید مستعد هر دو باشید.
درحالیکه به تعویق انداختن کار مانند یک نقص شخصیت به نظر میرسد، به دلیل خاصی، تکامل یافته است. ژنها نسلهای بعد پیشرفت کردند، زیرا این افراد هنوز در غارها محبوس بودند و از ترس شکارچیان میگفتند: “ابزار من بهاندازه کافی تیز نیست. بهتر است زمان بیشتری را صرف تیزتر کردن این نیزه کنم.” شاراد پل میگوید: این افراد بیشتر زنده ماندند زیرا از درگیری اجتناب کردند و این ژنها به نسلهای آینده منتقل شد. (منبع)
شما میدانید که همیشه تمایل به افقی ماندن دارید (دراز کشیدن و استراحت کردن). یعنی سطح بالایی از اهمال کاری. چیزی که شما نیاز دارید این است که یاد بگیرید چگونه به حالت عمودی برگردید و دوباره روی پاهای خود بایستید و به اهداف خود نزدیکتر شوید.
احتمالاً از شنیدن این عبارت خسته شدهاید، اما بههرحال ما آن را برای شما بازگو میکنیم. چگونه یک فیل را میخورید؟ لقمه، لقمه. به همین سادگی.
چگونه وزن کم میکنید؟ هر روز تغییرات کوچکی در جهت کاهش وزن اعمال میکنید. این هفته تغییرات کوچکی در رژیم غذایی خود ایجاد میکنید و شروع به پیاده روی میکنید. هفته بعد، پیاده روی را به دویدن هفتهای یکبار ارتقا میدهید. هفته بعدتر، چه کسی میداند؟ کار با وزنهها را به لیست وظایف خود اضافه میکنید، تمرینات مقاومتی انجام میدهید یا حرکتهای ورزشی سنگینتری را آغاز میکنید.
در مورد اهداف کاری نیز همینطور. آیا میخواهید ارائه یا پرزنتی داشته باشید که تیم شما با چشمانی که از هیجان برق میزنند و به دنبال نوتبوکها و قلمهایشان بگردند؟ کمی تحقیق کنید و هر روز روی آن موضوع کار کنید. با جلسات کوچک 15 دقیقهای شروع کنید. در صورت نیاز، این بازههای زمانی را به 20 دقیقه، 30 دقیقه و حتی 45 دقیقه افزایش دهید. هرآنچه که برای انجام کار نیاز دارید، در اختیار شماست.
یک نکته کلیدی که باید بهخاطر بسپارید این است که چگونه شروع کنید و این به مقداری اراده نیاز دارد. اما اجازه ندهید که نداشتن اراده شما را ناامید کند، اگر قدرت اراده خود را قبلاً در خانه یا جای دیگری مصرف نکرده باشید، برای انجام درست کل کار نیازی به اراده ندارید. شما فقط برای چند دقیقه اول شروع کار به قدرت اراده نیاز دارید. دلیل آن این است که هنگامی که شروع میکنید، راحتتر میتوانید در حرکت بمانید و انرژی لازم برای ادامه کار را در خود تولید نمایید.
موضوع این است که شما تصمیم میگیرید که کجا هواپیمایتان را فرود بیاورید و داشتن یک هدف بزرگ، ترسناک و تا حدی خارج از رادار مرکز کنترل کاملاً قابل انجام است، اما باید به خودتان اعتماد کنید که مسیری را که به این هدف منتهی میشود، دنبال خواهید کرد.
اگر اهداف غیرواقعی تعیین میکنید و وارد چرخهای میشوید که به آنها دست نمییابید، انجام هر کاری حتی در چشم اندازی دور، دشوار به نظر میرسد. مانند کارهای باقیماندهای که از هفته گذشته هنوز معطل ماندهاند. شما باید در خودتان اعتماد ایجاد کنید، و این یعنی ایجاد عادت به دستیابی به اهدافی که میدانید میتوانید به آنها برسید. در نهایت، شما اهداف خود را به سطحی ارتقا خواهید داد که مطمئن نیستید به آنها دست یابید، حتی کمی هم دچار ترس و اضطراب میشوید.
یک شریک مسئولیت پذیر کسی است که در هنگام رسیدن به اهدافتان بهعنوان یک مشوق برایتان عمل خواهد کرد، اما مهمتر از آن، نقش یک نگهبان ذهنی و روانی را بر عهده میگیرد. آرام باش! آنقدرها هم که فکر میکنی بد نیست. همه اینها به این معنی است که وقتی شما هنوز در حال ایجاد نظم و انضباط فردی هستید درحالیکه از منطقه امن خود خارج میشوید، یک شریک مسئولیت پذیر انگیزه لازم را به شما میدهد.
شریک مسئولیتپذیر شما کسی است که اهداف شما، روشهای رسیدن به آنها و اینکه اگر به این اهداف نرسید چه اتفاقی میافتد را میداند و میشناسد. بهعنوانمثال، اگر به دنبال تمرین برای یک ماراتن هستید و صبحها برای دویدن بهسختی از رختخواب بلند میشوید، کسی را میخواهید که بتواند با شما بدود یا پیشرفت شما را دنبال کند.
آنها شما را بهصورت مداوم بررسی و تحلیل میکنند تا مطمئن شوند که آرام، آرام و کم کم در حال رسیدن به اهداف خود هستید (مثال خوردن فیل را بهخاطر دارید؟). آنها همچنین وقتی به عادت های قدیمیتان باز میگردید به شما رک و راست تذکر خواهند داد.
تمایل به تنبلی میتواند بیش از حد مخرب باشد. تنبلی میتواند سلامت روان شما را به خطر بیندازد، زیرا تنبلی شما را در یک چرخه نگه میدارد. وقتی بتوانید کم کم از پس آن بربیایید و روی بردهای سریع تمرکز کنید، انگیزه لازم برای انجام بخشهای بزرگتر را نیز به دست خواهید آورد.
وقتی زمان باشگاه یا دویدن فرامیرسد برای شروع کردن تلاش میکنید؟ لباس تمرینی خود را بپوشید این کار مغز شما را فریب میدهد تا از در خارج شوید، در غیر این صورت، لباس پوشیدن نوعی اتلاف وقت محسوب میشد. ببینید چقدر ساده است؟
اگر دوستی دارید که همیشه در انجام کارهای خانهاش موفق عمل میکند، میتوانید با دلارهایی که بهسختی به دست آوردهاید شرط ببندید که وسایل و ابزار تمیز کردن منزلش همیشه در دسترس هستند. دوست شما میداند که بیرون آوردن وسایل تمیزکاری از یک کمد یا یک زیرزمین تاریک بهخودیخود یک کار محسوب میشود و حتماً تا زمانی که برای انجام هر دو، زمان وجود داشته باشد، میتواند کار در دست اجرا را به پایان برساند.
در مورد دوستانی که دورکاری میکنند چه نظری دارید؟ آنها میدانند که سادهترین راه برای شروع کار، پیروی از یک سیستم جلوگیری از عوامل حواس پرتی است. منظور من از عوامل حواس پرتی، پیامک، رسانههای اجتماعی، تلویزیون، حیوانات خانگی هستند. هر چیزی که به نظر میرسد بخشهای زیادی از وقت شما را هدر میدهند.
یعنی این که آشفتگیها را برطرف کنید، محل کار خود را مرتب کنید و اطمینان حاصل کنید که آنچه را که برای انجام کارهایتان نیاز دارید در اختیار دارید.
بهاینترتیب، آن فضای اختصاصی شما از قبل برای استفاده بهینه شده است. اگر این کار امکانپذیر نیست، مطمئن شوید که محیط اطراف خود را زودتر از موعد بهینه سازی کرده باشید تا هنگامی که زمان کار کردن فرابرسد، بتوانید مستقیماً و بدون حواس پرتی به اصل مطلب بپردازید.
کال نیوپورت که قدرت تمرکز در انجام کارها را بسیار مهم میداند، سیستمی دارد که در آن بلوکهای زمانیای برای تمرکز ایجاد میکند. در این بلوکها هیچ نوع عامل حواس پرتی وجود ندارد. دفتر او برای کار تنظیم شده است، تلفنش خاموش است و در طول زمان کاری خود از صندوق ورودی ایمیل خود دوری میکند. اگرچه کار عمیق ممکن است برای همه مناسب نباشد، چند درس وجود دارد که میتواند شما را به یک ریتم کاری خوب برساند. بهعنوانمثال، ایجاد فضایی بدون حواسپرتی، زمانی که میدانید باید روی کار تمرکز کنید که در حال انجام آن هستید. دفترهای روی میز، اسباببازیهای رومیزی و حتی موسیقی را در صورت لزوم حذف کنید – حداقل تا زمانی که بتوانید کارها را با کارایی بیشتری انجام دهید. سپس، هنگامی که کار تمام شد، هر آنچه را که دوست دارید انجام دهید.
همه کارمندان اداری که در حال تجربه دورکاری هستند، نهتنها باید نحوه برخورد با بلوکهای زمانی مخصوص کار و خانه خود را تغییر دهند، بلکه باید به خانوادههای خود نیز آموزش دهند که این کار را انجام دهند. یک برنامه مشخص از زمان کار و زمان رسیدگی به کارهای خانوادگی تنظیم کنند. این به شما امکان میدهد بدون احساس گناه نسبت به هر دو طرف کار کنید و از آن لذت ببرید، زیرا به طور موثر مدیریت زمان را مانند یک رئیس اجرا میکنید.
ایجاد یک عادت جدید ممکن است سخت باشد. بااینحال، هنگامی که شما به طور مداوم یک عمل را انجام میدهید و برای مدت طولانی به انجام آن ادامه میدهید، وقتی آن را انجام ندهید مغز شما از خود واکنش نشان میدهد. تمام عملکرد مغز در مورد سیستمها و روالهاست. به گفته چارلز داهیگ، نویسنده کتاب “قدرت عادت“: ” چرا ما وقتی کاری را انجام میدهیم هوشمندانهتر، سریعتر و بهتر انجام میدهیم؟ اسرار مولد بودن در زندگی و تجارت، عادت های ما هستند که تعیین میکنند چقدر در رسیدن به اهدافمان موفق هستیم و اساساً برای تقویت عادت هایی که میخواهید شکل دهید به یک برنامه عمل نیاز دارید”.
در ابتدا یک عادت را انتخاب کنید. سپس به مرور زمان و با تکرار کافی، انجام آن عمل تبدیل به عادتی میشود که دیگر برای انجام آن فکر نمیکنیم و فقط انجامش میدهیم. مغز شما بهسادگی یک فرمول جدید برای پیروی از این عادت ایجاد میکند.
تمایل به تغییر باید هر روز تأیید شده و رویش تاکید شود، و وقتی در طول یک روز در زمینه انجام این کار احساس ضعف کردید، حتی بیشتر باید روی تغییر کردن تمرکز کنید. به خود یادآوری کنید که چرا کارها را انجام میدهید، با کمی انگیزه کار کنید. تصور کنید که اگر بهسختی روی اهداف خود کار کنید، زندگیتان چگونه خواهد شد.
این مورد خیلی بیشتر از آن چیزی که ما تصور میکنیم ممکن است برایمان مشکل ایجاد کند. بهخصوص اگر در خانوادهای به دنیا آمده باشیم که شکست در آن یک پدیده زشت محسوب شده و حتی مشمول مجازات هم شود. برای ما بسیار دشوار است که شکست را لازمه رشد، یادگیری یا هر چیز مثبتی در این زمینه بدانیم. اما افراد موفق ارزش شکست را بهتر میدانند. آنها میدانند که شکست فرصتی است برای بازگشت به مسیر درست و نزدیکی بیشتر به موفقیت و نه یک پدیده کاملاً تلخ و مأیوس کننده.
با دادن اجازه شکست به خود، بهاحتمال زیاد چیزهای جدید را امتحان میکنید و راههای جدیدی را کشف میکنید، زیرا میدانید که شکست پایان کار نیست. از خود بپرسید بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست، و اگر باعث آسیب جبرانناپذیر یا آسیب فیزیکی نشود، آیا میتوانید برای انجام آن به خودتان فرصتی بدهید؟
بیانگیزگی یا حواس پرتی دو دلیل اصلی تنبلی هستند. اما در بیشتر مواقع، افراد عادت های خوبی ندارند که به آنها کمک کند تا بازدهی بیشتری داشته باشند.
ممکن است انگیزه نداشته باشید، حواستان پرت باشد، یا عادت های خوبی نداشته باشید که به شما کمک کند کارآمد باشید. خوشبختانه، یادگیری بهره وری بیشتر نباید کار پیچیدهای باشد.
حسین شکرگزار
غیاث الدین مشایی