ن ·۱ ماه پیشتا صبح ۳: اینجا ترس معنی ندارداز رخدادهای یک ماه پیش چقدر ترسیدید؟ آیا باید از جنگ بترسیم؟ آیا باید به گروهها و کشورهای دیگر التماس کنیم که به ما حمله نکنند؟ آیا باید ا…
ن ·۲ ماه پیشبر من چه گذشتسلام. شاید و تنها شاید اینها را برای احترام بیشتر به دوستانم میگویم. ولی باز هم مبهم و خلاصه میگویم. مهم نیست که از پنج شش سال پیش در وی…
ن ·۳ ماه پیشدستی که خاک را کیمیا میکردسیاست و غیر سیاست ندارد، باید راست بگوییم. به خودمان راست بگوییم. اگر نمیدانم، بگویم «نمیدانم». اگر تحلیلی دارم، همان را بگویم. دیگر لجبا…
ن ·۳ ماه پیشجان من کجاییبه من وقت دهیدکه من وقت میخواهمبه من راه دهیدراهی کوتاهتربه من یک امیدز فردا دهیدز فردا امیدبه فردای منبه من چشمهاییروشن و نورانیو قلبی…
ن درنامـهای به تو که نمیخوانی·۳ ماه پیشگاهی به تو فکر میکنمآخر برایت چه بنویسم؟! تویی که الآن در زندگیم نیستی، نمیدانم کیستی، چگونهای، از چه خوشت یا بدت میآید، چه اندازه تاب حرفهای بیهوده یا کم…
ن درنامـهای به تو که نمیخوانی·۵ ماه پیشنامهای به دوست نوجوانم در پاییز ۱۴۰۲سلام و نور مهربانی! امیدوارم این نامه را پس از استراحتی کوتاه بخوانی و ذهنت آرام باشد و این حرفهای ساده را مهمان خودت کنی.دنیای نوجوانی تو…
ن ·۶ ماه پیشچشمانداز ۱صبح تا شب چندین خطر از کنارم میگذرند و شاید هشدارم میدهند. طول عمرم را که حساب کنم تعدادشان به هزاران یا میلیونها یا شاید بینهایت میرس…
ن ·۶ ماه پیشاینها به کنار! خودت خوبی؟در خانه و بیرون، در اینترنت و خیابان، در جمع آشنایان و دیگران، خلاصه همهجا انگار باید منتظر بحث و جدال باشم یا در خودم بریزم و بگذرم. به ش…
ن ·۷ ماه پیشخواهش میکنم من را ببخشیدفکر میکنم که باید بیشتر خجالت بکشم، یا شاید باید بیشتر نشان بدهم که خجالت میکشم. وقتی کسی ازم میخواهد که خجالت بکشم یا شرم یا حیا کنم، ی…
ن ·۷ ماه پیشصبح آن روز درخشان دیر نیست ۲کشتیشکستگانیم اما غرق آب نه، غرق دنیاییم.غروب شده همهٔ ساعاتمان اما ما چشمبهراه طلوع فرداییم.بعضیها میگویند سیاست پدر و مادر ندارد، یا…