شده از کاری که قبلا داشتی میکردی دلسرد بشی؟
شده بخوای بری سراغ یه کار جدید، ولی دودل باشی؟
شده بخوای یه مهارت جدید یاد بگیری و حوزه کاری خودت رو عوض کنی ولی بترسی؟
همه این اتفاقا برای من افتاد، وقتی که تصمیم گرفتم از شغلم بهعنوان مسئول دفتر فنی مقیم کارگاه ساختمانی استعفا بدم و برم دنبال یادگیری دیجیتال مارکتینگ.
سلام
من امید اسدی هستم و یکی از بزرگترین کارهای که کردم این بود که توی 30 سالگی مهندسی عمران رو ول کردم و اومدم سراغ چیزی که از قدیم بهش علاقه داشتم.
اوایل سال 1400 با سلسله وبینارهای «مسیر من» شروع کردم که مجموعه دیجیتلنت برگزار کرده بود. همون موقع با آیدین داریان و باشگاه محتوا آشنا شدم. اول گفتم چه چیز خوبی، ولی بعد فراموشش کردم. بعد از گذشت چند ماه و گذروندن چند تا دوره مقدماتی بازاریابی داشتم دلسرد میشدم که چشمم خورد به بنر ثبتنام فصل هفتم باشگاه محتوا توی اینستاگرام.
اون موقع با خانواده شمال بودیم توی یه کلبه کوچک کنار یه جنگل زیبا. منم لپتاپم همراهم بود، اومد بیرون و نشستم توی طبیعت و همون جا متن اولیه رو نوشتم و ارسال کردم. خلاصه سرتون رو درد نیارم، این شد شروع مسیر من با باشگاه محتوا.
بعد از چند روز بهم پیام دادن و گفتن رتبه 22 رو گرفتی و بهعنوان شاگرد شبانه باشگاه قبول شدی، راستش انتظارش رو نداشتم که قبول بشم، ولی باشگاه داشت از همین اول بهم اعتمادبهنفس میداد. بعد از جلسه 5 دقیقهای مصاحبه با چهره خندون آقای داریان و هلیا خانم انرژیم بیشتر شد.
توی هفته اول مثل بچههایی که برای جشن تولدشون ذوق دارن شده بودم. تکلیف هفته اول باشگاه دوتا فایل صوتی 5 دقیقهای بود که باید ضبط میکردیم. بهش میگفتیم مشق عشق و خدایی هم ذوق و شوقش به اسمش میاومد. بعد کلی کلنجار رفتن با گوشی و چند دفعه ضبط کردن دیگه دستم اومده بود که باید چیکار کنم.
هفتههای بعد هم با مشق عشقهای جذاب و دوستداشتنی خودشون یکییکی از راه میرسیدن و هر هفته سختتر و سختتر میشدن. یادگرفتم پرسونا مخاطب رو چطوری طراحی کنم، چطوری نقشه سفر مشتری بکشم، با خانم سوات و آقای ساستک استراتژی تنظیم کنم، داستانسرایی کنم، کپیرایتینگ کنم، ویراستار بشم، محتواهام رو سئو کنم، KPIها رو شناختم، چیزهای جدید از تولید محتوای متنی فهمیدم، تقویم محتوایی تنظیم کردم، بازاریابی شبکههای اجتماعی رو شناختن و حتی پادکست ساختم.
آره، منم هر هفته با خودم میگفتم: «همه اینها رو باید یاد بگیریم؟ آخه انقدر زیاد؟ نمیشه که!»، ولی شد و هر روز به دانش من اضافه شد؛ هر روز باشگاه اعتمادبهنفس کارهای بزرگتری رو بهم داد که همیشه توی زندگیم کمبودش رو حس میکردم.
البته اون اوایل اتفاقهای عجیبوغریب هم زیاد داشتیم که روی بچههایی که قصدشون پیشرفت بود تاثیری نداشت، انگار بعضیها توی رودربایستی ثبتنام کرده بودن و دنبال بهانه میگشتن. یه پیشنهاد بهتون میکنم، اگر نمیدونین از باشگاه چی میخواین و بدون هدف میخواین ثبتنام کنین، بهتره بیخیال بشین. چون باشگاه جای تنبلی نیست. قراره 12 هفته پوستتون کنده بشه با حجم زیاد کار و مشقهای عجیبوغریب و جذابی که شاید تا حالا انجامشون نداده باشین. از 55 نفری که فصل هفتم رو شروع کردن کمتر از 20 نفر تا آخر اومدن، پس مسیر راحتی نیست. ولی اگر بتونین ادامه بدین ارزشش رو داره.
یه چیزی رو داشت یادم میرفت، یارهای خوب باشگاه. وقتی میری به یه باشگاه ورزشی باید یه اکیپ داشته باشی که باهاشون جور بشی، تشویقت کنن و در نهایت همراهت تمرین کنن تا پیشرفت کنی و بیشتر پیش بری. این چیزیه که توی باشگاه هم هست. بچههای باشگاه همه با هم همراه بودن و هرکسی که سوالی توی گروه می پرسید همه کسایی که اطلاعاتی داشتن کمک میکردن تا مشکلش حل بشه.
با بچهها برای خودمون گروه پشت صحنه ساخته بودم تا دور از چشم مربیها غر بزن و از سختی باشگاه گله کنیم که یکم خستگیمون در بره. البته خدا میدونه چند تا گروه دیگه پشت این پشتصحنه ساخته شد و بچهها برای خودشون اکیپ شدن، ولی این هم از خوبیهای باشگاه بود و تیمسازی پشتش.
در نهایت من بهعنوان مهندسی که وارد دنیای دیجیتال مارکتینگ شد راه خودم رو از وبینارهای مسیر من شروع کردم و با باشگاه محتوا ادامه دادم و بهعنوان نفر پنجم باشگاه دارم آماده میشم که اولین تجربه کار حضوری خودم توی حوزه دیجیتال مارکتینگ رو شروع کنم. البته که هنوز هم کلی کار دارم که باید انجام بدم تا به جایی که دلم میخواد برسم.
و اما الان که هفته آخر فصل هفتمه میخوام با نوشتن این متن (که اسمش رو گذاشتم تجربهنامه) به شما هم بگم که اگر مثل من میخواین وارد بازاریابی محتوایی و بازاریابی دیجیتال بشین شاید بد نباشه فصل بعدی باشگاه محتوا رو امتحان کنین. هیچ اجباری هم در کار نیست، یه پیشنهاد دوستانه است. بهش فکر کنین.