آکادمی هوش مالی
آکادمی هوش مالی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

آموزه‌های سواد مالی در گلستان-3

دکتر نیره‌السادات علوی؛ کارشناس آکادمی هوش مالی

گنج قناعت یا گنج زر؟
گنج قناعت یا گنج زر؟


«گلستان»، بازتاب معاشرت گستردۀ سعدی با طبقات گوناگون مردم و آگاهی از طرز فکرها و سلیقه‌ها و آرزوها و خواسته‌هایشان در آن زمان است. در این میان، مال و ثروت، فقیر و غنی، تجارت و سخاوت، بخل و بخشندگی همه در کنار هم، زنجیره‌ای از مفاهیم مالی و اقتصادی را به نمایش می‌گذارند. سعدی با ریزبینی و نکته‌سنجی خود به بررسی مسائل مالی، به ویژه معیارهای اخلاقی وابسته به این مسائل، مانند قناعت و سخاوت، پرداخته است. با مطالعه باب‌های «در فضیلت قناعت» و «در اخلاق درویشان»، می‌توان برای ارتقاء تدبیرهای اقتصادی و پرورش اخلاق اقتصادی، توشه خوبی برگرفت.

قناعت، شیوه فقیران و ثروتمندان

بزرگان اخلاق، «قناعت» را گنجی پایان‌ناپذیر و ثروتی ماندگار دانسته‌اند. هر کسی علی‌رغم تلاش برای کسب ثروت برای دست‌یابی به وضعیت مطلوب اقتصادی، ممکن است گریبان‌گیر فقر شود. چه اینکه موقعیت اقتصادی جامعه گاه در نقش عاملی تمام‌کننده وضعیت اقتصادی فرد را تعیین می‌کند. گرچه اراده هر انسانی فراتر از اجبار اجتماعی می‌تواند به کرسی نشیند؛ اما همواره عده‌ای هستند که یارای مقاومت در برابر آن را ندارند و عذر آن‌ها پذیرفته است. در چنین شرایطی، نباید از زمین و زمان شکایت داشت و عرصه زندگی را بیش از پیش بر خود تنگ کرد. نباید از آنچه دارد ناراضی باشد بلکه به آن بسنده کند و به آن خوشنود گردد. این یعنی پناه بردن به گنج قناعت و نه شرمساری در اجتماع و گرفتن کنج عزلت؛

این نیروی معنوی قدرتمند، حتی برای آنان که به وضع مطلوب اقتصادی خود رسیده‌اند، مایه خرسندی است؛ چه اینکه نیروی بی‌نهایت‌خواهی انسان هیچ‌گاه به هیچ وضع مطلوب اقتصادی بسنده نخواهد کرد و انسان را در هر وضعی ناراضی نگه خواهد داشت. این چنین، هنگام پایان زندگی، ناکام از دنیا خواهد رفت. قناعت است که می‌تواند ویژگی آرامش و خشنودی را به ثروت ثروتمندان بیافزاید.


حکایت اول

گدائی اهل شمال آفریقا، در راسته پارچه‌فروشان حلب می‌گفت: «ای مالداران و ثروتمندان! اگر شما قدری انصاف داشتید و ما هم اندکی قناعت می‌ورزیدیم، راه و رسم گدائی از جهان برچیده می‌شد. ای قناعت! مرا ثروتمندکن، چون هیچ نعمتی برتر از تو وجود ندارد. لقمان حکیم راه شکیبایی و قناعت را برگزید و حکیم شد؛ کسی که شکیبائی و قناعت ندارد از حکمت و دانایی، بی‌بهره است.»

حکایت دوم

درویشی در آتش تهیدستی و فقر می‌سوخت و خود را این‌گونه آرام می‌کرد: «به نان خشک و لباس وصله‌دار قانع‌ام، چرا که بار محنت و سختی خود به دوش‌کشیدن، بهتر است از زیر بار منت خلق رفتن. به او گفتند: «چه نشسته‌ای که فلان ثروتمند در این شهر بسیار بخشنده است، اگر نزد او بروی، به تو خدمت‌ها خواهد کرد.» درویش در جواب گفت: «هرگز! از گرسنگی مردن بسیار بهتر است از روی به کسی انداختن. اگر به لباس کهنه وصله‌دار خود قانع باشم و شکیبایی پیشه کنم، بهتر از این است که دست نیاز به سوی ثروتمندان دراز کرده و خود را خوار و بی‌مقدار سازم.»

آن شنیدستی که دراقصای غور / بارسالاری بیفتاد از ستور / گفت چشم تنگ دنیا دوست را / یا قناعت پر کند یا خاک گور

حکایت سوم

سعدی روایت می‌کند: شبی در جزیره کیش «به دیدار تاجری رفتم که مال و خدم و حشم بسیار داشت. از ابتدای شب تا سپیده صبح، بی‌وقفه سخن گفت: «شریکی در ترکستان دارم و فلان مقدار پول را در هند جمع آورده‌ام. از طرفی دلم می‌خواهد به اسکندریه بروم، اما شنیده‌ام دریای مغرب طوفانی است. سعدی عزیز! فقط یک سفر کوتاه هست که اگر بروم، باقی عمر را در کنج عزلت خواهم گذراند.» به اوگفتم: «کجا انشاالله؟»

گفت: «اول اینکه گوگرد ایرانی را به چین ببرم که می‌گویند بسیار مشتری دارد؛ بعد از آن قدری کاسه چینی خریده و به روم ببرم؛ پس از آن دیبای زیبای روم را به هند ببرم؛ این بار فولاد هندی برداشته و به حلب ببرم و بفروشم و...» به قدری در دریای مواج خیال غوطه خورد و از آرزوهای گوناگونش سخن راند که خود خسته شد و به من گفت: «سعدی جان! تو هم چیزی بگو و حرفی بزن. از دیده‌ها و شنیده‌هایت و از تجارب سفرهایت. نگذار که فقط من گوینده باشم.» به او گفتم: «شنیده‌ای که تاجری توانگر در بیابان، از پشت چهارپایش بر زمین افتاد و هلاک شد؟ وقتی که دلیلش را جویا شدند، چنین پاسخ شنیدند: «آزمند فقط با دو چیز آرام می‌یابد: یا اینکه قناعت پیشه سازد یا اینکه درخاک گور بیارامد!»

حکایت چهارم

ده انسان بر سفره‌ای غذا می‌خورند و سیر می‌شوند، اما دو سگ بر سر یک مردار، با هم ستیزه می‌کنند. آزمند با داشتن یک جهان نعمت، همیشه گرسنه است؛ حال آنکه انسان قانع با تکه نانی سیر می‌شود. این است که بزرگان گفته‌اند: «ثروتمندی با قناعت، ارزشمندتر از ثروتمندی با مال است.» روده با همه تنگی و کوچکی‌اش با تکه نانی پر می‌شود، در حالی که دیدگان تنگ، با تمام نعمت‌های روی زمین، پرشدنی نیستند.


آکادمی هوش مالی

سواد مالیهوش مالیسواد مالی در ادبیاتادب مالی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید