رضا امیرخانی؛ نویسنده و منتقد ادبی
بعضی رمانها مثل خودروی بنز هستند. یعنی انسان لذت میبرد وقتی کتاب را مطالعه میکند. مشکلی که وجود دارد این است که پس از چند سال مدلش قدیمی میشود و آن کتاب دیگر جزو بهترین کتابهایت نیست. برخی دیگر مثل اسب هستند، هیچوقت مدلشان قدیمی نمیشود، البته هر دو نوع رمان خواننده را جذب کرده و داستان را در ذهن او پیش میبرند.
تا به حال کتابی در زمینه اقتصاد نخواندهام که شبیه به رمان بتواند خواننده را مجذوب کند و در عین حال مفاهیم اقتصادی را هم تعلیم دهد. نویسندگان به علت محدودیتهایی، کمتر توانستهاند در مورد پول و ثروت قلم بزنند. افرادی که نمیتوانند برای پیشرفتِ کارِ خود، اصول اولیه اقتصادی را رعایت کنند و در امرار معاش یا فروش کتابهایشان مشکلدارند، چگونه میتوانند از نحوه کسب ثروتی که هیچگاه نداشتهاند صحبت کنند؟ بسیار مهم است که نویسندگان و روشنفکران یک جامعه به حداقلی از دانشهای گوناگون از جمله سواد مالی و اقتصادی مسلط باشند تا بتوانند در جامعه جریانسازی کنند.
هنوز مردم فکر میکنند، پولداران ظالماند.
مضاف بر اینکه سیطرهی جریان چپ، در طول صد سال گذشته بر شعبه شعبه کردن فرهنگ ما مؤثر بوده است. هنوز اثرات آن تفکر، به نویسندگان اجازه نمیدهد از فایده تولید ثروت، کارآفرینی، آموزش حقوق مالکیت و ... صحبت کنند. تفکرات و اصول جریان چپ، بهشدت در ایران و برخی کشورها نهادینه شده است؛ برای مثال در کشور ما تصویر خوبی از ثروتمندان وجود ندارد درحالیکه در آمریکا بهترین افراد کشور، ثروتمندان هستند. نویسندگان ترجیح میدهند بیشتر در مورد فقر بنویسند چون مبارزه با فقر حالت آرمانگرایانه دارد و به زندگی اجتماعی مردم خصوصاً توده جامعه گره خورده است.
سالها قبل در ترکیه، کتاب «اینجه ممد» و در ایران «کلیدر» نوشته شد. موضوع هر دو، مبارزه و شورش جوان روستایی، بر ضد ظلمِ حاکم در فضای روستاست. هر دو داستان مشابهتهای فراوانی دارند که برگرفته از تفکر آرمانی چپ در ترکیه و ایران است. سالها پس از انقلاب اسلامی و حذف شدن تفکرات چپ از جامعه ما، هنوز هم برخی تصاویر کلیشهای در ذهن مردم وجود دارد. هنوز مردم فکر میکنند، پولداران ظالماند.