ویرگول
ورودثبت نام
والا حمداللهی
والا حمداللهی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

تغییر معنای یک انسان برای دیگری

مثل تمام کلمات انسان ها هم معنایی دارند، هم معنایی کلی و هم نسبی؛ مثلا واژه‌ی کرفس در لغتنامه‌ی دهخدا چنین تعریف شده است:

"رستنی ای باشد که از آن ترشی سازند، یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر دهند از کرفس خوردن منع کنند."

این تعریف کلی کرفس است اما کرفس برای عده ای مساوی است با تهوع و برای برخی دیگر که آبش را می‌خورند، برابر است با سلامتی و لاغری؛ و برای عده ای شاید هر دوی این ها، یعنی با این که حالت به هم می‌خورد، بخوری تا لاغر شوی!

اما انسان چگونه معنا می‌شود؟ یک انسان برای یک انسان دیگر چه معنایی دارد؟ یک معشوق برای عاشق؟ یک رها شده برای یک رها کننده؟

در جستجوی معنای کلی انسان به گزاره‌های جالبی برخوردم، به عنوان مثال عمید می‌گوید که انسان:

"جانداری از راسته‌ی پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه می‌رود و به سبب داشتن مغز پیشرفته، قادر به تکلم و تفکر است."

چه جمله‌های جالبی که با این تعریف نمی‌شود ساخت؛ مثلا عاشقی رو به معشوق کند و بگوید: محبوب من، تو مورد علاقه‌ترین جاندارِ از راسته‌ی پستانداران با ده انگشت کار سازِ من هستی، که روبروی دو چشم من روی دو پا راه می‌روی و کاری با من می‌کنی که حتی به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر نباشم!

همین عاشق و معشوق مافوق الذکرِ مفروض را در نظر بگیریم و بحثمان را بگسترانیم؛ معشوق با شنیدن آن جمله قند در دلش آب می‌شود و بصورت پارادوکسیکالی از عدم توانایی تکلم و تفکر یار خویش خرسند می‌شود. هرچه بین این دو انسان رد و بدل می‌شود خوش است، حتی فحش، حتی دلخوری لحظه‌ای؛ چرا؟ چون این دو انسان در یک فازی هستند که انسان روبری آن ها که دارد دل می‌برد یک معنای بازتعریف شده‌ای دارد. یک تعریفی فراتر از ده انگشت کارساز؛ شاهد می‌آورم، چشمانم،که خود دیده اند مردی که نُه انگشت کار ساز داشت اما یارش او را انسان می‌دانست.

اتفاقات، شرایط، جغرافیا، احتمالات، همه دست به دست داده اند تا این دو انسان با یکدیگر آشنا شوند و تعریفشان از دیگری را هر روز، به روزرسانی کنند. و تعریف ها فراتر از انگشتان کارساز بروند(البته انگشتان کارساز تا مدت ها اهمیت خطیری در رابطه دارند).

اما آن کسی که این جاندار پستاندار را ساخته یا برنامه‌نویسی کرده است، یک دکمه مخفی میان کد ها گذاشته که تمام این تعریف های بروزرسانی شده را یکجا پاک می‌کند و همه‌ی تعاریف و معنا ها، بر می‌گردند به تنظیمات کارخانه‌ی 'جاندار پستاندار سازی'!

یک سوء تفاهم بزرگ می‌تواند آن جاندار را که معنایش را برای آن دیگری به حد اعلا رسانده بود، به زمین بزند و همه چیز برگردد به اول. همان تعریف ساده‌ی انسان. حتی در مواردی، مصیب وارده آنقدر مهیب است که از آن معنای اولیه هم افول می‌کند.

بطور مثال آن دو عاشق و معشوق یاد شده در بالا پس از دوران خوشی که داشته‌اند یک سو تفاهم بزرگ می‌آید و داغان می‌کند همه چیز را، دیگر آن عاشق مقصر، حتی ده انگشت کارساز ندارد، چون هرچقدر هم با آن ها بنویسد دیگر آن جاندارِ دو پا روبرویش راه نخواهد رفت...

[والا]

انسانمعناعاشق و معشوقانگشتان کارسازوالا
| یک علی | سینه فیل | نِتیزن | تِک لاور |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید