این تصویر شاید تصویر اولین مواجهه ی من با پدیده قطار زیرزمینی باشد. دقیق نمیدانم
ولی واقعا دوست دارم که یادم بیاید دقیقا در آن لحظه وقتی آن ژست ترسناک(واقعا ترسناک) را گرفته ام و منتظرم والدینم از من عکس بگیرند به چه چیزی فکر می کردم؟
دقیقا لحظه ی رد شدن متروست و من ِ خردسال شاید مبهوت عظمت و صدای عجیب این قطارِ خنک شده ام.
حتی دلیل خبردار ایستادنم را نمی دانم. شاید دوست دارم تمام توجه ام صرف نگاه و دقت در این پدیده ی نو باشد برایم، اما افسوس که باید در ناراحت ترین حالت ممکن بایستم تا عکسی از من گرفته شود و سندی برای آیندگان باشد در باب سبک زندگی خردسالی ام.
فلسفه ی عکس گرفتن برای ثبت یک لحظه از زندگیمان به عنوان خاطره برای سال ها بعد است، درسته؟
حالا من یک سوال دارم؛ اگر دوربینی وجود نداشت من در آن لحظه ی خاص هیچ دلیلی برای خبردار ایستادن و تکان نخوردن نداشتم و فقط شاید با یک هیجان کودکانه ای رد شدن قطار را نظاره گر بودم.
پس دوربین لحظه ی واقع را ثبت نکرده است؛ بلکه به شکل فجیعی آن را در آن واحد تحریف کرده و سپس به عنوان سندی راستین ثبت کرده است. ولی دروغ ترین دروغ است.