لذتی که در کشف و تماشای فیلمای کمتر دیده شده و قدر نادیده و به نحوی شاهکار انقدر زیاد است که پس از مدتی دیگر دلت نمی آید سراغ فیلم های به قول معروف پروداکشن بالا بروی.
این فیلم یکی از آن ناب هاست؛ که یکسالی می شود از اولین بار که تماشایش کردم می گذرد اما از همان روز در من جاری ست. یک فیلمساز بی نام و نشان گرجی در یک پروژه ی کاملا تجربی که فکر می کنم خودش هم انتظار نداشت ماحصل کارش این چنین بر دل نشیند این اثر را ساخته است.
اثری که در چندین لایه حرف هایی برای گفتن دارد.
فیلمساز با یک ایده ی ناب شروع می کند و یک آگهی پخش می کند که هر نوجوان یا جوانی که فکر می کند داستان زندگی اش می تواند تبدیل به یک فیلم شود برای مصاحبه بیاید. حال همین مصاحبه با افراد واقعی که از زندگی و عقاید خود می گویند دستمایه ساخت این فیلم شده است.
این اثر شاید در وهله ی اول شبیه آثار سینمایی معمول نباشد اما از هر اثر سینمایی ای که این ادعا را دارد سینمایی تر است و دین خود را به سینما ادا می کند. در این فیلم با انسان هایی مواجه هستیم که نگرش شان به زندگی هرچند هم که تلخ باشد اما به آن مثل یک اثر هنری نگاه می کنند و در نهایت آن را زیبا و شایسته ی دیدن می دانند.
اگر به دنبال تماشایی فیلمی خارج از کلیشه های موجود هستید و دوست دارید نه که روزها و ماه ها بل که سال ها یک اثر ذهنتان را قلقلک دهد و سوال ایجاد کند این فیلم را ببینید.
این سوال که "اگر یک ماشین بود که هرچیزی را می توانست ناپدید کند، چه چیزی را با آن ناپدید می کردی؟" در طول فیلم از آدم های زیادی پرسیده می شود، اولین چیزی که به ذهن شما آمد چه بود؟
یادداشت [والا] بر فیلمِ:
The Machine Which Makes Everything Disappear 2012