ویرگول
ورودثبت نام
امید جلالی ترشیزی
امید جلالی ترشیزیمُتِوَکِل‌پُر‌اُمید، منم! امید، امید به آزادی، امید به زندگی و امید به آینده! امیدی که به فردای بهتر امید دارد... OmidJalaliT
امید جلالی ترشیزی
امید جلالی ترشیزی
خواندن ۵ دقیقه·۶ ماه پیش

متنفرم...

متنفر شدم از همه
از آدمهای وسط باز مظلوم نما
از هردمبیل های بی سوادی که دیده میشن و بهشون بها داده میشه
از بی فرهنگیی که تا نمایشگاه کتاب هم سرایت کرده
از فراموش کردن آداب و رسوم توسط مردمانی که به اشتباه آنهارا دهاتی خطاب میکنیم
از ندانستن قانون
از تمام کسانی که خود بزرگ بینی دارن
از کسانی که امید زیادی تزریق میکنن
از کسانی که به خودشون اجازه میدن چون موفق شدند بقیه رو هم به این سمت سوق بدن
از لب و دهن هایی که امروز مد شده اند و عرضه و جرئت انجام هیچکاری را ندارند حتی کلاس کنسل کردن را
از کسانی که مینالند ولی آبی ازشان گرم نمیشود
از کسانی که میشینند تا بقیه کار را برایشان پیش ببرند
از این بی هنرهایی که مردم دنبالشان میکنند
ازین فضای مجازی لجنزار
اینقدر زیاد بود و هست که فکر نمیکردم هنگام ذکر کردنشون این همه بشن
اینقد هست که دیگه لازم نیست همه رو بگم و کسانی که میفهند و اهل علم و سوادو دل هستن متوجه شدن و مواردی رو هم حتی از ذهنشون عبور دادن که من اشاره ای نکردم
بگذریم
خانم زهرا عاملی شعری گفتن که شادمهر عقیلی به زیبایی اجراش کرده به نام قطعه رابطه که میگه | از آدمای شهر بیزارم چون با یکی شون خاطره دارم| من با کسی خاطره ای ندارم ولی از تمام ادمهای شهر بیزارم
انسان های در ظاهر خوب و موجه ای هستند
اما در باطن اغلب عاری از سواد، ادب، فرهنگ، حس میهن پرستی، دارای صفت بارز آدم فروشی، جهل و کلاهبرداری و زرنگ بازی و ازین دست صحبتا
مضمون حرف من و روی صحبت با شهر خودم نیست صرفا
اون برای درک بهتر مسئله بود
کل کشور دیگه ازین قائده مستثنا نیست
آدمهایی با مغز خالی و دهان پر جاشونو به مغز پر و دهان بسته دادن چون اونها اغلب یا فرار کردن یا بهشون مجال صحبت کردن نمیدن و اغلب تریبون دست تهی مغزان است و عجب از مردم که گوش میدن و براشون احترام هم قائلن گاها
اینه که منو عذاب میده
اینه که میتونه یک ادم عاشق ایران و مردمانش رو تا این حد بیزار و متنفر بکنه
اون قشر کمی که شستشو شدن و دارن به جاشون حرف میزنن و تصمیم میگیرن و ناخودآگاه تو بازی اونا قرار گرفتن و تن به فکرهای پلید اونها که نابودی فرهنگ و اصالت و تمدنه میدن
از بحث اصلی اگر نخوایم دور بشیم شما چند وقته به روحیات مردم
نحوه حرف زدن ها
طرز تیپ و استایل
طریقه حق طلبیا
سطح ادب و نزاکت
نحوه احترام به قانون ها، فرهنگ و یکدیگر رو در نظر بگیرین
خیلی چیزای دیگم هست اما شما دقت کنین که چقدر تونستن بعد از چند نسل نحوه رو تغییر بدن روی بد دهنی
بی فرهنگی
هتک حرمت
بی پرستیژی و...
شما در نسل های اولیه سالهای انقلاب و بعدش به وضوح کمتر مشاهده میکردین اما در نسل های آینده همانطور که قبلا مفصل راجع بهش گفتم چقدر تونسته در سطح سواد و دانش و بیان احساسات و آمیخته شدن ما با شعر و ادبیات تاثیرگذار باشه
چقدر در آمارهای جرم و جنایت های ما میتونست موثر باشه
چقدر میتونست از میزان تنفر کسی مثل من بکاهد
که نه تنها کمتر نمیشه بلکه روز به روز با حرفایی که میشنوم
با رفتارهایی که میبینم
با وضعیت های مختلف و گاها معیشتی که درست شده بیشتر و بیشتر شده و لعن و نفرینی است که پشت سر باعث و بانیش میفرستم
کس یا کسانی که به هر نحوی درین موضوع دخیل هستند
البته اگر تاثیری داشته باشه
اینکه میگم متنفرم به این معنا نیست که از شهر و کشور بیزارم باشم
نه
اصلا اینجوری نیست
شهر و کشورم رو بدون انسان و موجودی تخریبگر دوست دارم
رک بگم شهرم رو بدون خودم دوست دارم
بدون خودم های نوعی
افرادی که مثل خودم همینقدر بیشعورند
(تمام آن صفت های بد را در بیشعور خلاصه کردم)
شهرهارو با این امکانات اگر برای حیوانات دیگری که دست بر قضا بدون عقل هم هستند طراحی میکردن به مراتب اوضاع بهتری داشت
نگاه کنید به کسانی که بقول معروف مجنون هستند!
نه اسیبی به جایی میرسونن
نه دودره بازی میکنن
نه دروغ میگن
نه محیط زیست رو تخریب میکنن
نه این حجم از بی فرهنگی و بی ادبی رو دارا هستند
بلکه رک نیز هستند و هرچیزی که در دلشون میگذره رو به زبون میارن و چیزی ته دلشون نه هست و نه میمونه
خب اگر بخوایم بقول همان جماعتی که به آنها به چشم مجنون و دیوانه و فردی که عقل نداره مینگره نگاه کنیم تفاوتشان با آن حیوان بی خرد چیست؟
جز این است که حیوان حرف نمیزند ولی او میزد که کاش نمیزد چون لااقل تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
خب پس دنیا جای بهتری برای زندگی میشد
با وجود حیوانات شهرها خیلی بهتر و پاک تر نگهداری میشد
چون لااقل اونا میدونن از جایی که دارن توش زندگی میکنن خوب نگه داری کنند و تمیز نگهش دارن و بهش احترام بذارن
پس به همان جمله باید توی این دنیا دیوانه باشی تا بتونی زندگی کنی میرسیم و نتیجه میگیریم دنیارو دیوونه ها میگردونن که بعضی وقتا اینقدر باحاله و از فرط بی نظمیش نظم داره
همون دست همونا باشه بهتره
مام سعی میکنیم با دید دیوونه ها بنگریم بلکه از تنفرمون کاهید
اینهایی که من گفتم همه تکرار بدیعیات و مکرراته که همه از زبون همه شنیدین و نیازی به تکرارش نیست و فقط خواستم یادآوری کرده باشم و برای خودم ثبت بشه
البته که به وضوح هرروز این ادمهای خر متحجر نون به نرخ روز خور که هرروزم دارن بیشتر میشن و خیلی خیلی میبینم
از دانشگاه و استاد و دانشجو بگیر
از خیابون و ماشین و موتور
از پیرزن پیرمردهایی که نمیدونم چرا تموم نمیشن
تا زن و مردهای مثلا تحصیلکرده و فرهیخته
عین قارچ گوشه گوشه سرزمینم درومدن و عین خوره دارن شیره این مردم رو میخورن و خون مردمو تو شیشه میکنن
البته بعضی از این مردم خودشون خواستن که جور دیگه ای زندگی کنن
ولی از خدا که پنهون نیست از شمام نباشه
من دیگه هیچ کس رو آدم درست درمون نمیبینم حتی خودمو تو آینه
همه رو مثل همون بیشعورها میبینم چون گاهی پا به پاشون حرکت کردم و کردند و راستش عق زدم و ترجیح دادم بشینم خونه و به خریتم ادامه بدم تا اینکه توی آنها باشم
اینجوری به کسی آسیب نمیزنم
چقدر خوب میشد اگر همه شونو میشد برای مدتی حبس کرد تا این بیماری از تنشون خارج بشه.....۱

تنفرانزجارانزوامشکلات روانی
۳
۰
امید جلالی ترشیزی
امید جلالی ترشیزی
مُتِوَکِل‌پُر‌اُمید، منم! امید، امید به آزادی، امید به زندگی و امید به آینده! امیدی که به فردای بهتر امید دارد... OmidJalaliT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید