منظور از جراحت هیجانی، اتفاقاتی است که از رفتار اطرافیان بر رو روحیه کودک تاثیر منفی می گذارد. آثارجراحات کودکی می تواند برای همیشه و در بزرگسالی باقی بماند. اینها جراحات پاک نشدنی هستند که رفتارهای مهمی که نسبت به خودمان و دیگران در پیش می گیریم را منعکس می کنند. با اینحال بعضی از آنها به دلیل تاثیر مهم و بزرگی که در روح کودک می گذارند، عمیق تر و دائمی ترند.
در این مقاله می خواهیم از 3 مورد از این جراحت ها حرف بزنیم که در کودکی اتفاق می افتد و هرگز کاملا و خود بخود از بین نمی رود.
هنگامی که کودک احساس سرخوردگی یا بازی داده شدن از طرف والدین یا مراقبانش (معلم یا مربی ) می کند به سختی می تواند به شما که والدینش هستید یا هر فرد دیگر و حتی خودش اعتماد کند. او باید با تمام قوا علیه تمایل به اعتماد نکردن با خودش بجنگد تا بتواند ارتباط صمیمانه با دیگران برقرار کند.
وقتی به کودک چیزی را قول می دهید که نمی تواند داشته باشد یا تعهداتی را می دهید که نمی توانید انجام شان دهید، در حقیقت تقلب کرده اید. به همین دلیل مهم است اسباب بازی ای که قول داده اید را به فرزندتان بدهید یا برای بازی در روزی که مشخص کرده اید او را به پارک ببرید. حتی اگر او هنوز روزها را نمی شناسد، شما که می شناسید!
این رفتارها ممکن است از چشم شما بی اهمیت باشد یا حتی دیده نشود اما برای فرزندتان به عنوان درسی است در مورد اینکه معمولا چه چیزهایی می توان از کسانی که عزیز هستند انتظار داشت. اگر کوکی متوجه شود قول ها و تعهدات والدینشان انجام نمی شود، یاد خواهد گرفت که کلمات ارزش زیادی ندارند بنابراین باور چیزهایی که دیگران می گویند خیلی سخت خواهد شد. این جراحت یعنی در طول زمان رشد، کودک مشکلات بزرگی برای پیوند با دیگران و برقراری صمیمیت واقعی خواهد داشت. یعنی جایی که اعتماد بر قرار نیست!
کودکی که به او گوش داده نمی شود، محل گذاشته نمی شود یا همیشه به حال خودش رها شده، برقراری پیوندهای امن با والدینش و اطرافیان را یاد نخواهد گرفت و شروع به این باور خواهد کرد که “تنهایی” کاملا منفی است و یکی از این اتفاقات خواهد افتاد: به عنوان روش دفاع خود، از وابسته شدن به دیگران پرهیز می کند تا از خود رها شدن یا فکر کردن به آن، رنج نبرد و یا وابسته شدن بیش از اندازه به دیگران و همیشه در جستجوی کسی برای حمایت کردن و همراهی. این را بدانید افرادی که احساس وابستگی را دنبال می کنند،آماده پذیرفتن هر گونه ارتباط خواهند شد تا احساس تنهایی نکنند و فکر می کنند قادر نیستند با تنهایی روبرو شوند.
کودکی که مدام مورد انتقاد و تحقیر والدین قرار می گیرد، دشمن خودش خواهد شد. سرزنش ها و انتقادهای والدین، صدای درونی او می شوند که بی وقفه به خود اتهام می زند و خود را سرزنش می کند. این کودک، در بزرگسالی همیشه بدنبال راهی برای خراب کردن برنامه های آینده اش است و قبول توانایی موفق شدن برایش سخت است، همیشه تردید دارد، حس خود کم بینی را در خود پرورش می دهد و با کوچکترین مانع دلسرد می شود. از نظر ارتباطی، باورش این می شود که شایسته عواطف و با ارزش بودن نیست.
معمولا چنین کودکانی، بزرگسالان گوشه گیر می شوند که در برخورد های اجتماعی دچار وحشت هستند و به شدت به نظر دیگران وابسته می شوند. در مقابل هر انتقاد احساس ضعف می کنند، زیرا نمی توانند مشاهده هدفمند را از حمله شخصی تشخیص دهند. تحقیر شدن منجر به خشم حل نشده می شود که به احساس ناتوانی همیشگی تبدیل می شود. اغلب این حالت انسان ها را بی انصاف و ظالم می کند و باعث می شود دیگران را تحقیر کنند.
آیا شما هم تجربه ای درباره جراحت های دیگری که کودکان در معرض آن هستند دارید؟ تجربه و دیدگاه خود را با ما از طریق بخش نظرات در پایین همین صفحه به اشتراک بگذارید:تجربه و دیدگاه خود را با ما از طریق بخش نظرات در پایین همین صفحه به اشتراک بگذارید: