امید سلطانی
امید سلطانی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

نگاهی به «مُطَنطَن»، آلبوم جدید محسن نامجو

این مطلب برای اولین بار در مجله تلگرامی "کادانس" منتشر شده است.

شده است تابحال که نگران خلوت آدم‌ها شوید؟ دلشوره بگیرید که نکند خلوت کسی را به هم زده‌اید یا نظاره‌گر برهم‌زدن خلوتگاه کسی با چشمانتان باشید. راستش من سال‌هاست چنین دلشوره‌ای برای محسن نامجو دارم. وقتی در فلان برنامه و فلان شبکه می‌بینمش که بحث می‌کند و لکچر می‌دهد و آیین رونمایی کتاب و امضا برگزار می‌کند و با ارکسترهای بزرگ (که راستش را بگویم به تن موسیقیش گشاد می‌آیند) مشغول تور و کنسرت است... دلشوره می‌گیرم. دلم تنگ می‌شود برای آن نامجوی قدیم. راه دوری هم نمیخواهد برویم، برای نامجوی "الکی" و "از پوست نارنگی مدد" حتی. و اگر آقا محسن خم به ابرو بیاورد و بگوید: "برو بچه، ما مدت‌هاست پنبه‌ی نوستال‌بازارو می‌زنیم"، ارجاعش می‌دهم به همان در رد و تمنای نوستالژی که ازش صحبت می‌کند.

این پنج شش سال که گذشت، برای محسن نامجو سال‌های پرکاری بود. از سفر شخصی و آوازهایی از شرق گرفته تا دراب مخدوش، نامجو چند آلبوم و کتاب در همین سال‌ها منتشر کرد. اما ما هنوز به کارهای تازه‌اش عادت نکرده بودیم. می‌دیدیمش، می‌خواندیم و می‌شنیدیمش اما کنج دل‌مان آرزو می‌کردیم روزی بیاید که دوباره شیدایش شویم. این که می‌گویم البته یک‌کاسه کردن همه‌ی تولیدات و ساخته‌های این سال‌های او نیست، بودند در این میان کارهایی مثل "چه خبر؟" یا "مریم" که از بسیاری دلبری کردند. صحبت بر سر میلی است که طرفداران او به نامجوی قبلی و حتی قبل‌تری داشتند و جلوه‌ی آن میل را در نامجوی امروزی نمی‌دیدند.

گذشت و پاسخ این همه را خود نامجو در دفترچه‌ی آلبوم جدیدش، مطنطن داد، که: «مطنطن از شروع تولید در سال ۲۰۱۵ تا بحال نزدیک به ۵ سال زمان برد. در این فاصله ۳ آلبوم دیگر تولید کردیم ولی ماجراهای مختلف آن را به تاخیر انداخت.» امروز، ۱۴ اسفند ۹۸ است و مطنطن بالاخره منتشر شده. آلبومی که قرار است همانی باشد که ما انتظارش را می‌کشیدیم.

هدفون را روی گوشم می‌گذارم و آغاز می‌کنم: باد وزنده. چه شعر خوبی هم دارد و چه خوب پرتاب می‌کند آدم را به درون آلبوم. با کوبش های آغازین درام یحیی الخنسا که حواس آدم را سر جایش می آورد و صداهای مختصر خود آهنگ که از چهارگاه بیرون کشیده شده‌اند و با گذشت آهنگ به مایه ها و گوشه های بالاتر سرک می کشند. قطعه‌ی بعدی آوازی است با نام زاد ازم ببر که با کمانچه همراهی می‌شود. راستش وقتی در دفترچه‌ی آلبوم خواندم که نامجو شعر جالب‌توجه این قطعه را در هواپیما گفته، شک کردم که شاعر بهتری است یا موزیسین بهتری. چه باشد، آهنگ سوم آلبوم را انگار آقا محسن به بهار سبزواری، همسرش، تقدیم کرده. باز هم یک ملودی شیرین در بیات اصفهان مثل خیلی از ترانه‌های مشهورش، کاری که نشان می کنم تا بعد از تمام شدن آلبوم باز هم آن را گوش کنم. می‌رسیم به یکی از مهم‌ترین قطعات آلبوم، اعترافات ۴۵ ضربی. آهنگی که پیش‌تر با ویدئوی بامزه‌ی آن شنیده بودمش. اعترافات، من را تا اندازه ای یاد 13/8 می اندازد و شیطنت نامجو را در بازی با ریتم های غیرمعمول نشان می‌دهد. آن مان نواران که شروع می‌شود اما شگفت‌زده می‌شوم. این که باید بخواند "گریه را به مستی بهانه کردم، شکوه‌ها ز دست زمانه کردم" پس چرا می‌خواند: "آن مان نواران دو دو اسکاچی"؟ نامجو البته سابقه دارد در این کاور کردن ملودی‌های معروف و شعر تازه‌ای جایش گذاشتن. اما آن مان نواران دارد مخاطب را با نوعی هنجارشکنی عجیب رودررو می‌کند: نسخه‌ی اصلی در دشتی است، یک از سوزناک‌ترین مایه‌های موسیقی ایرانی. شعر هم در شکوه و شکایت از دل است و دلدار و نارضایتی از زمانه. هر بندش آدم را سست می‌کند. نامجو اما یک شعر کودکانه‌ی بی‌معنی را دارد دقیقن با همان حالات اجرا می‌کند و من لحظه‌ای به خود می‌آیم که چرا با خواندن "گرگم به هوا هوا زمینه" دارد دلم آشوب می‌شود؟ متوجه می‌شوم که این ارتباط حسی میان دل آدم ایرانی و گوشش که از بچگی آشنا می‌شود با این نواها و می‌ماند توی ضمیر ناآگاهش، خیلی هم ارتباطی به چیزی که خوانده می‌شود ندارد: برتری فرم بر محتوا، صدا و لحن بر آنچه با آن صدا لحن گفته و خوانده می شود. آن مان نواران بی‌تردید "اکسپریمنتال"ترین قطعه‌ی آلبوم باید باشد که در ادامه‌ی پروژه‌ی "شوخی با هر چیز جدی در موسیقی" نامجو قرار می‌گیرد.

بعد از یک استراحت کوتاه می‌روم سراغ آهنگ بعدی که طبق توضیحات دفترچه‌ی آلبوم ذوق دارم زودتر آن را بشنوم: ملودی آهنگ برگرفته از آهنگ Sober تول است؛ یکی از گرو‌ه‌های محبوبم. شعر از آن شعرهای کلاسیک نامجوست که می‌برد ما را به روزهای "عقاید نوکانتی و شقایق نرماندی". آهنگ بعدی، دیو و فرشته از همان اسمش و مطلع جالب توجهش معلوم می‌کند که وصف حالی را خواهیم شنید در ارتباط با تکینگی و تنهایی آدم ایرانی معاصرِ در-محاصره که نامجو هم یکیش باشد. موسیقی کار هم انگار که ادای احترامی است به نیک کیو مخصوصن در قطعه‌ی Where the Wlid Roses Grow؛ با اینکه در دفترچه اشاره‌ای به این موضوع نشده. فضای شعر با ما در آهنگ بعدی هم باقی می‌ماند، "من از آن خاک" شعری در بحر طویل دارد و موسیقی چُست و چابکی که متناسب است با بیان نامجو و یک پایان‌بندی زیبا با زهی‌ها که وسوسه می‌کندت دوباره بشنویش. بعدی، "اخترکم" تقدیم شده به مادر حامد نیک‌پی اما راوی هذیان و حقیقت را همچون روایت مادر دوستش و مادر خود در هم می‌آمیزد. طبق آنچه دفترچه‌ی آلبوم می‌گوید در زمان تصنیف این قطعه مادر نامجو در قید حیات بوده اما حالا که او با هنر و قدرت بیان دراماتیک خود شعر سوزناک و خردکننده‌ی خود را اجرا می‌کند دیگر مادری که صدایش را لابلای خوانش نامجو می‌شنویم رخت از این جهان بربسته. راستش آنجا که می‌رسد به "بوی تو را بوی تو را بوی تو را مادرکم..." من هم یک هو شیرجه می‌زنم توی آهنگ و غرق می‌شوم در اشک‌های خودم. به خودم که می آیم آهنگ تمام شده و بعدی به هوش می آوردم: "نظم" اسم آهنگ بعدی است که از تنظیم آن و آن ساکسفون پایانی آن بسیار لذت می‌برم. و البته آن شوخی‌ای که با شعر شاملو هم می‌کند باعث می‌شود دوباره به متن آهنگ فکر کنم و بروم بخوانمش. قطعه‌ی بعدی "خشم کردم" به نظرم خیلی شبیه به کاری می‌آید که نامجو با شعر "زان یار دلنوازم..." حافظ کرده بود. با این حال ریف خوبی دارد که مرا سراپاگوش تا آخر آهنگ نگه می‌دارد. و سرآخر آلبوم با یک نسخه‌ی بی‌کلام و بلندتر از آهنگ اعترافات ۴۵ ضربی تمام می‌شود.

احساسم بعد از گوش کردن به آلبوم یک عطش توام با خرسندی است. عطش برای دوباره گوش کردن به موسیقی و کلام نامجو و جاری کردنش در مسیل روزهای زندگیم و خرسندی از اینکه آلبومش به دلم نشست. هدفون را از روی گوش‌هایم درمی‌آورم و زیر لب بخشی از آهنگ "نظم" را که یادم مانده می‌خوانم: «سر را به چه می‌افشانی ای مرد بی‌ولع؟ مهم نیست، می‌گویم و می‌گذرم.» می‌فهمم راستی هم آدم‌ها گاهی بیخود نگران چیزی می‌شوند.

موسیقیمحسن نامجومرور آلبومموسیقی ایرانیمطنطن
از موسیقی، فرهنگ، هنر و زندگی می‌نویسم و ترجمه می‌کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید