در مکانیک کوانتوم،نظریه ای هست به نام جهان های موازی
چندین بیان برای آن وجود دارد و هیچکدام هنوز به قطعیت نرسیده اند
اما تقریبا محتمل ترین آنها این است :
در هر لحظه،با هر انتخاب،با هر فعل،با هر کنش یا واکنشی،دنیا به چند مسیر تقسیم میشود.
دنیایی که ما در آنیم و یک گزاره رخ میدهد،و دنیاهایی که موازی ماست و گزاره های دیگر در آنها رخ میدهند.
در این میان اما،من و ما قرار نیست به دنیاهای موازی وارد شویم،سرک بکشیم و آنها را درک کنیم
چرا؟
چون این که کسی شلیک کند و کس دیگری هم بمیرد هم نمیرد،درست نیست...
دنیای ماده،دنیای عجیبی است،این که هر صبح با دلیل یا بی دلیل از خواب برخیزیم و انتخاب هایی انجام دهیم و به شب برسیم و با افکار مختلف بیدار باشیم تا دم صبح و کمی خواب و دوباره تکرار...
شاید در دنیای دیگری،در همین نزدیکی،شب ها را با لبخند بخوابیم و کسی باشد که از صمیم قلب شبمان را بخیر بخواهد و باز هم شاید دنیایی هست که در آن تنهایی راهی نیست تا بی نهایت.
شاید در دنیای دیگری،صبح هایمان را با شادی امروز شروع کنیم،نه توهم فردا
و شاید در دنیایی،که همین نزدیکی است،رویاهای شبانگاهمان،داشتن و رسیدن و نبودن و ندیدن نیست.
شاید دنیایی هست که در آن انتخاب کرده ایم مهربان باشیم،که به هم زل بزنیم و بخندیم،که آدم ها دانه های دلشان پیداست،که نرانیم و باز نمانیم...
و شاید که در دنیای دیگری،هرچقدر دور،هرچقدر دست نیافتنی،یاد گرفته ایم که اگر دلی را شکستیم،شاید هرگز جبرانی نباشد
هرگز...
امید