Omid
Omid
خواندن ۱۰ دقیقه·۵ سال پیش

اثر درنظرگیری برنامه خروج در راهبردهای اولیه استارتاپ

بعد از حدود دو سال گشت و گذار در اکوسیستم کارآفرینی و ملاقات بیش از سی سرمایه‌گذار مختلف برای جذب سرمایه در «ست‌پلت»، در این نوشتار برخی مسائل مهمی را که به نظرم رسید باید در اول شروع استارتاپ در رابطه با انتهای کار در شرکتی که تأسیس خواهد شد، مد نظر داشت. این نوشتار در واقع چهارمین بخش از شکافتن مفاهیم پیرامون استارتاپ است که می نویسم.

1- مقدمه

در فرآیند جذب سرمایه، شرکتی نوپا که هنوز ابهام بالایی در فروش یا پذیرش محصول توسط بازار یا بسیاری موارد دیگر در کسب و کار دارد، با کمک سرمایه‌گذاران خطرپذیر، اقدام به تأمین مالی می‌کند.

هر چند سهامی که سرمایه‌گذار می‌گیرد از بیشینه ارزش محتمل شرکت در آینده کمتر است اما به علت آنکه در سود و زیان و حتی شکست و انحلال با سرمایه‌گذاران خطرپذیر شریک هستند، این معامله‌ای عادلانه است.

در فانتزی‌هایی که در اکوسیستم می‌شنوم آمده است که چند جوان با یک ایده خلاقانه، محصولی با کمک سرمایه‌گذاران خطرپذیر تولید و عرضه می‌کنند و مردم برای خرید آن صف می‌کشند و سپس عرضه سهام به بورس و دوباره صف کشیدن مردم برای خرید سهام آن و در نهایت هم‌بنیانگذاران و سرمایه‌گذاران سهام خود را فروخته و درحالیکه ثروتمند هستند از شرکت خروج می‌کنند و به عنوان کسانی که استارتاپی یونیکورن (البته الان دکاکورن مُد است -منبع) به علایق شخصی خود می‌پردازند اما به راستی انتهای کار همواره اینگونه نیست و باید هم‌بنیانگذاران برای سرنوشت‌های محتمل‌تری که در آینده رخ می‌دهد، بین خودشان تعیین تکلیف کنند تا هدفمندانه‌تر گام بردارند.


شکل 1- وضعیت خروج‌یافته استارتاپ‌ها سال 2016 (منبع تصویر)
شکل 1- وضعیت خروج‌یافته استارتاپ‌ها سال 2016 (منبع تصویر)


2- برنامه خروج یا ادامه هم‌بنیانگذاران

الف- کار سرمایه‌گذار، سرمایه‌گذاری است و بنگاه‌دار نیست؛ پس برنامه خروج دارد و برای سرمایه‌گذاری خود، افقی ترسیم کرده است که در پایان آن سهام خود را با ارزش بیشتر بفروشد و اینگونه کسب درآمد کند. در طرف مقابل، کوتاه‌مدت بودن این دوره، این فایده را برای هم‌بنیانگذارن دارد که از ایجاد بنگاه‌های زامبی‌گون جلوگیری می‌کند و کسب و کارهایی را که به واقع سودده و ارزشمند هستند باقی می‌گذارد.

ب- تأسیس شرکت، برطبق اساسنامه آن نامحدود است و همین امر برای مشتریان ایجاد اعتماد می‌کند و امکان پذیرش و اجرای تعهدات طویل المدت را برای او امکان‌پذیر می‌کند.

ج- واقعیت مسلم آن است که اکثر استارتاپ‌ها شکست می‌خورند (منبع) و تعدادی زیادی از کسب و کارهایی که زنده می‌مانند، تبدیل به شرکت‌های سهامی کوچک و متوسط (با ماهیت سهامی خاص) می‌شوند که تحت نظر هم‌بنیانگذاران آن‌ها فعالیت می‌کنند و این که شرکت به بورس برود و همه سرمایه‌گذاران و بنیانگذاران سهام خود را بفروشند و خروج کنند یا اینکه به تملک شرکتی بزرگتر درآیند و اینگونه از شرکت خروج کنند، در بسیاری اوقات رخ نمی‌دهد.

د- از طرفی بسیاری از هم بنیانگذاران علاقمند به ادامه کسب و کار خود هستند.

حال، مشکل جمع‌بندی این همه تناقض با هم است و ناشی از عدم فکر برای پلان خروج خود هم‌بنیانگذاران است.

وضعیت نهایی استارتاپ را می‌توان به 3 حالت جمع‌بندی کرد (منبع و منبع)، خریده شدن توسط شرکتی بزرگتر (یا ادغام)، فروش سهام در بازار سرمایه یا نظایر آن، ادامه دادن به بنگاه‌داری با سرمایه‌گذار، (البته انحلال شرکت و فروش دارایی‌ها و ورشکستگی هم هست اما برای شرکت‌هایی که زنده می‌مانند این متن نوشته شد).

در ایران می‌بینیم که برخی سرمایه‌گذاران به نگه داشتن سهام شرکت‌ها برای بلندمدت مبادرت می‌ورزند و عملا بنگاهداری می‌کنند که ممکن است برای برخی از هم‌بنیانگذاران دوست داشتنی و برای برخی غیرقابل تحمل باشد و باید برای سازش در این دوران فکری کرد.

اغلب خروج سرمایه‌گذاران، با فروش کل شرکت به شرکتی بزرگتر است (حدود 16 برابر بیشتر از ورود به بازار سرمایه- منبع) و البته حتی بازفروش به هم‌بنیانگذاران می‌تواند رخ دهد، حالا جهتگیری‌های شرکت بایستی متناسب با این واقعیت‌ها باشد.


استراتژی اولی که باید چید این است که چگونه تمایلات سرمایه‌گذاری که ماندنی است و جهتگیری مالی دارد نه فنی، را باید تأمین کرد تا اصطکاک در مدیریت شرکت در طولانی مدت ایجاد نشود.

در زمان خروج نیز، اینکه شرکت‌های بزرگتر (که خریدارهای محتمل هستند) چه چیزی را دوست دارند مهمتر از مشتریان باید باشد چون در نهایت آن‌ها می‌خواهند شرکت را به تملک خود درآورند.

شاید هم‌بنیانگذاران به کسب و کار دلبستگی داشته باشند، حالا کسب پول توسط هم بنیانگذاران برای بازخرید سهام، اولویت خواهد بود؛ پس افزایش فروش و سودآوری شرکت به طوری که سرمایه‌گذار قانع به پرداخت سود به سهامداران شود باید جهتگیری هم‌بنیانگذاران قرار گیرد.

تکلیف هم‌بنیانگذاران با شرکت باید مشخص باشد، تا جهتگیری شرکت هم مشخص باشد.

شکل 2- لازمه مدیریت تبحر در تعداد زیادی تخصص است (منبع تصویر)
شکل 2- لازمه مدیریت تبحر در تعداد زیادی تخصص است (منبع تصویر)


3- بحران جانشینی مدیریت در شرکت‌های سهامی خاص

مسئله دیگری نیز در شرکت‌های سهامی خاص و هم استارتاپ‌هایی که سهامی خاص می‌شوند، بروز می‌کند.

شرکت‌های سهامی خاص معمولا توسط افراد بنیانگذار آن‌ها اداره می‌شوند. همچنین ثبات مدیریتی در این شرکت‌ها معمولا ممدوح دیگر صاحبان کسب و کار است و مدیرعامل -که معمولا بنیانگذار هم هست- سی سال بر یک شرکت فرمانروایی می‌کند اما همین مسئله به علت نامحدود بودن فعالیت شرکت، بحران جانشینی را برای شرکت ایجاد می‌کند.

1-3- عدم تفکیک مدیریت شرکت از مدیریت اجرایی:

در شرکت‌های سهامی خاص، هر چند از منظر حقوقی سهامداران از مدیران جدا هستند اما برای صرفه‌جویی اقتصادی و یا ارضای دلبستگی‌های شخصی و یا مواردی دیگر، عملا مدیران اجرایی هم از سهامداران انتخاب می‌شوند که سبب جهش فنی اولیه شرکت می‌شود و خصوصا مدیرعامل- هم‌بنیانگذارها معمولا از بخش فنی هستند لذا در تسریع بخش فنی در سال‌های اولیه بسیار کمک کننده‌اند اما همین شمشیر دو لبه سبب غفلت از موضوعات اقتصادی می‌شود. دلبستگی فردی باعت می‌شود ایشان نتوانند واحدهای تجاری ضررده را رها کنند.

اصل بنیادین ایجاد یک شرکت، سوددهی و تولید ارزش در حیطه‌های خدماتی مندرج در اساسنامه‌اش است. بایستی اقتصادی بودن و کاهش ریسک‌های مالی به شدت سر لوحه کار قرار گیرند.


2-3- صعوبت در تغییر سهامداران و نقدشوندگی پایین سهام:

در شرکت‌های سهامی خاص، ورود و خروج سهامداران دشوار است و نقدشوندگی سهام نیز بسیار پایین است لذا رغبت سرمایه‌گذاران حرفه‌ای برای ورود به آن‌ها کمتر است و تأمین سرمایه برای آن‌ها از طریق فروش سهام بسیار دشوار است و آن‌ها مجبورند عمدتا به سیستم بانکی برای تأمین مالی اتکا کنند.

شکل 3- ورود به بازار سرمایه (بورس) یکی از راه حل‌های تدوام شرکت (منبع تصویر)
شکل 3- ورود به بازار سرمایه (بورس) یکی از راه حل‌های تدوام شرکت (منبع تصویر)


3-3- اما راه حل‌ها چیست؟

اولین راه حلی که که به نظرم من رسید، در پیش گرفتن سهامی عام شدن است. در سهامی عام، سهامداران (مالکان) کاملا از مدیران شرکت (هیئت مدیره) و مدیران شرکت از مدیران اجرایی (مانند مدیر ارشد بازاریابی، مدیر ارشد فنی یا مدیر ارشد مالی) جدا می‌شوند و مدیران شرکت عمدتا بر مالیه تخصص و تمرکز دارند و دلبستگی به محصول ندارند و سوددهی شرکت را تضمین می‌نمایند؛ ضمنا به راحتی تغییر می‌کنند لذا ایده‌های اقتصادی جدید به شرکت وارد می‌شود. به علت سیلان موجود در مدیریت شرکت‌های سهامی عام، بحران جانشینی مدیریت در ایشان کمتر است و با آمدن هر نسل جدیدی، آن‌ها نمایندگان خود را منصوب می‌کنند.

دومین راه حل،یافتن جانشینان مناسب برای مدیریت شرکت و مدیریت اجرایی است که می‌تواند ثبات در شرکت را تضمین کند. معمول این است که بنیانگذاران به مدیریت شرکت بپردازند و مدیریت اجرایی را به اشخاص خبره بسپارند. البته من از برخی سرمایه‌گذاران برعکس این را هم شنیده‌ام که پس از مدتی مدیریت شرکت را به افراد بازار سرمایه بسپاریم و خودمان متمرکز بر محصول شویم که فرقی ندارد، هدف، جدا شدن مدیریت شرکت از مدیریت اجرایی است.

البته برای نحوه اجرایی تغییرات می‌توان به توصیه‌ای که بن هارویتز در کتاب «سختی کارهای سخت» می‌کند می‌توان استفاده کرد؛ یعنی از مدیران شخصیت «ب» میانی یا مدیران شخصیت «آ» برای ارتقا استفاده کرد اما نکته اصلی سخن تدبیر برای این کار در دوران فعالیت حرفه‌ای است نه پس از پایان آن و همچنین فقط در سطح کلان شرکت نیست بلکه برای سازمان‌های پروژه‌ای یا وظیفه‌ای نیز صادق است.

دیده می‌شود افراد در یک شرکت در یک ساختار وظیفه‌ای یا پروژه‌ای به مراتب بالا می‌رسند سپس توسط شرکتی دیگر جذب می‌شوند و جایگزین لایق دیگری در شرکت برای تصدی آن سمت وجود ندارد.

تفکر در رابطه با راه‌های و امکان افزایش جانشین‌پذیری در شرکت و خصوصا در مدیریت ارشد در شرکت‌ها، راهی برای تضمین تداوم فعالانه و اثرگذار شرکت باشد هم از منظر دسترسی به مدیران حرفه‌ای هم از منظر تأمین مالی.


4- نتیجه گیری

تفکر در رابطه با این موضوعات ممکن است هم‌بنیانگذاران را به این نتیجه برساند که شرکت را سهامی عام کنند که تأمین مالی و دسترسی به مدیران حرفه‌ای را برای شرکت فراهم آورد که در این صورت، بایستی از ابتدا صورت‌های مالی و ساختار اداری منظم و کارایی را ر ایجاد کنند

اگر هم می خواهند به صورت سهامی خاص ادامه دهند، در طی 3 تا 5 سال اول که هنوز حال و هوای استارتاپی دارند و شرکت جا افتاده‌ای نشدند، لازم است مدیران خود را بسازند یا بیابند.

همچنین به نظرم اخلاقی است که اندکی دورتر را هم نگاه کرد. شرکت‌های زیادی هستند که پس از فوت هم‌بنیانگذاران به دست نسل بعدی افتاده و به سرعت مضمحل شده‌اند.

تعهداتی که شرکت می‌پذیرد برای زمانی نامحدود است. دانشی که در شرکت رسوب می‌کند متعلق به آیندگان است. هرچند شرکت برای کارمندان کار و دستمزد فراهم می‌کند ولی کارمندانی را که وفادارانه برای شرکت کار می‌کنند نباید از نظر دور داشت. شرکت نسبت به آن‌ها هم مسئول است.

هر چند کسانی که در اوان جوانی شرکت تأسیس می‌کنند پروای آینده را ندارند و بسیاری ورشکستگی شرکت خود را خواهند دید اما مسئولانه رفتار کردن امری اخلاقی است و در راهبردهای فعلی نیز می‌تواند اثرگذار باشد.

استارتاپشرکت سهامی خاص
همبنیانگذار استارتاپ ست پلت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید