سلام این دفعه میخوام توضیح این ماهم رو خودمونی تر بنویسم دو قسمت قبلی خداییش خیلی خشک بود ?
از چند سال پیش که وارد طاقچه شدم تو هر بار گردشم بین کتابا این کتاب حداقل یکی دو بار به چشمم میخورد و اینکه همیشه بین اولین کتابای پیشنهادی طاقچه بود برام جالب بود و با نگاه اولم به اسمش یه حس مادرانه و خیلی ملو از اثر میگرفتم ولی نمیدونم چرا تا یه مدت رغبتی به خوندنش نداشتم تا اینکه دم عیدی بین کتابای پیشنهادی طاقچه دیدمش و گفتم دیگه باید خرداد اینو تموم بکنم
خرداد تموم شد و بالاخره این آشنای قدیمی شد یه تجربه ی باحال که در به در دنبال کارای دیگه ی نویسندش باشم
خب حالا داستان چیه ... یه مادر مهربون و همسر فداکار که با هم که با همسرش تو دانشگاه آشنا شده و ازدواج کرده حاضر شده با دو تا بچه ش به خاطر داستان نویسی همسرش وسط ناکجا آباد تو یه روستای متروک و برهوت زندگی کنه و شوهرشو همراهی کنه و تو این زندگی که تصورش هم ترسناکه اتفاقای عجیبی میفته که... دیگه اسپویلش نمیکنم
ولی اینو هم داشته باشین داستان یه تغییر عجیب و غریب و آرومی رو از آغاز تا پایانش طی میکنه که برای خود من به شدت جذاب بود...
اول داستان تخیل و واقعیت کاملا از هم قابل تفکیک بودن ( فکر میکنی?) ولی رفته رفته به هم نزدیک میشن و در هم تنیده میشن تا جایی که دیگه تهش کاملا در هم فرو میرن و تفکیکشون اونقدر سخت میشه که به کل داستان شک بکنی
نویسنده به زیبایی تو توصیف محیط و پس زمینه قدرتمنده و به راحتی منِ کودن(?) رو تو محیطی که خودش دوست داره قرار میده
باورتون نمیشه تو این اثر ظاهرا آروم چند بار قلبم اومد تو دهنم?
دیگه توضیح اضافی ازش نمیدم که براتون اسپویل نشه حتما بخونیدش نظرتونو تو ویرگول و طاقچه باهامون در میون بذارین هم سلیقه ها رو پیدا کنیم ?