قبل از شروع این کتاب ، انتخابم برای این ماه کتاب «محل سگ بگذارید لطفا !» بود و هیچ علاقه ای به خواندن این کتاب نداشتم و دلیل آن متاسفانه فقط و فقط جذابیت کمتر جلد و اسم این کتاب نسبت به « محل سگ بگذارید لطفا !» بود و این موضوع نشان دهنده ی ظاهر بینی و کوته فکری من علی رغم تمام تلاش هایم برای نداشتن خصیصه نه چندان جالب است. (شرم بر من) ولی در نهایت به پیشنهاد دوستم که او هم به پیشنهاد دوست دیگرش و او هم به پیشنهاد دوستش که او هم به پیشنهاد مجتبی شکوری این کتاب را خواند ، خواندم و خوشحالم:))
حقیقتا انتظارم از این کتاب خیلی کمتر از این ها بود . متاسفم برای خودم که هیچ رغبتی برای این کتاب نداشتم و تمام تلاشم را کردم که کتاب دیگری بخوانم اما با همه این ها خوشحالم از این تجربه ی زیبا.
خب دیگه حالا یکم محاوره بشیم:)))))
چون این کتاب, کتاب کمتر خوانده شده و معروفی نیست پس زیاد موشکافی اش نمیکنم تا انگیزه برای خواندن و اتمام کتاب داشته باشید. چند مورد رو میگم که بیشتر با فضای کتاب آشنا بشید و راحت تر برای خوندن این کتاب خوب تصمیم بگیرید
نویسنده هم براتون از حال و احوالات خودش تعریف میکنه که حالات و احساسات درونیش در زمان زندگی روتین و در طول دوره درمانش چه تفاوت هایی با هم دارن و هم در کنار اون از ورود یک جلزون به زندگیش تعریف میکنه که دوستش اونو به اتاقش میاره و این اوایل حس خاصی به حلزون نداشت بعدها حالت انس گونه ای به این موجود پیدا کرد که این مراحل رو داشت : ابتدا ناراحت از آمدن و آزار دیدن حلزون بعد نگرانی محدود برای تغییر شیوه زندگی حلزون ، سپس وارسی و کنکاش حرکات ، یافتن نقاط مشترک بین خود و حلزون و بعد ها دغدغه شدن و اهمیت یافتن حلزون حلزون برای نویسنده و احساس مسئولیت برای زندگی حلزون و در پی آن از بین رفتن حس رکود و رخوت و بی خاصیتی نویسندهبعد از آشنایی با حلزون در طول بستری طولانی مدتش و در نهایت خروج اندک اندک از دنیای انسانی خود و درک راحت تر زندگی حلزونی و حتی در بعضی موارد خروج از دنیای انسانی و حتی مشکل داشتن در درک بعضی بدیهیات و حرکات عادی انسانی و مطالعه در مورد زندگی حلزونی و ویژگی حلزون ها...
در حالت کلی کتاب ریتم آرام ولی همراه کننده ای داشت و اگر طبیعت دوست باشید یا دغدغه محیط زیست داشته باشید لذت بخش و کمک کننده خواهد بود
برای شخص خودم که متاسفانه آدم طبیعت نیستم و خیلی در لذت بردن از کوه و جنگل عاجزم جلد و اسم این کتاب رغبتی برای خواندنش ایجاد نمیکرد ولی حتی همین منِ دور از این جو علائق از این کتاب یاد گرفتم و لذت بردم و راضی ام حتما بخونینش و لذت ببرید . قول میدم پشیمون نمیشید :)
و در پایان جا داره باز هم بگم که خیلی ممنونم از طاقچه ی عزیز که روز به روز بهش مدیون تر میشم و مطمئنا به هر جایگاهی برسم چه بد و چه خوب نقش پررنگ طاقچه فراموشم نمیشه. برای منی که محل زندگیم با نزدیکترین کتابخانه به شهر چندین کیلومتر فاصله داشت و مسافرت برای خریدن کتاب عملا غیر ممکن و غیر عقلانی بود و در کنار مردمی که سال ها با کتاب و کتابخوانی نا آشنا بودند طاقچه چیزی بیشتر از یک برنامه کتابخوانیست. دریچه ایست رو به دنیای نامحدود افکار باز و پیدا کردن راه و علاقه ی خود ... ممنون طاقچه