من هیچوقت چیزی در مورد ساکسشن نشنیده بودم، تا همین چند ماه پیش که دوستان در توییتر با شروع فصل ۴ شروع به داد و فریاد و نهیب کردند که: آی، مردم میدونستید جهان هستی در حال تجربهی بهترین درام کل تاریخشه؟ و طبق معمول، مثل سندمن، ونزدی، کروئلا و هزارتا آشغال دیگه، حتی اون فیلم بدبخت close 2022 اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که، یه آشغال جدید داره توسط سایتها و پیجهایی که تولید محتوا میکنند پروموت میشه، و حدس بزنید چی؟ بعد دیدن سه چهار قسمت متوجه شدم که بله، دقیقا داره همین اتفاق میافته.
ساکسشن واقعا سریال بدی نیست، ولی قطعا عالی و فوقالعاده و خوب هم نیست، مثلا دیدید چند نفر تو توییتر تیتراژش رو توییت کردن و گفتن هرگز ردش نکردیم و این بهترین موزیک تیتراژه و فلان؟ مشخصا باید به این دوستان تیتراژ مایندهانتر رو نشون داد تا توبه کنند. یا موزیک تیتراژ نارکوز مکزیکو. من حدس میزنم این واقعا فقط یه جوه، چون سریاله اونقدر جون نداره این همه مخاطب رو بکشونه به خودش و نگهشون داره.
و وقتی میگم آشغاله، منظورم این نیست که کانر باید فلان کار رو میکرد یا کندال نباید اون کار رو میکرد یا اینکه از پایانبندیش خوشم نیومده (چون اصلا پایانش رو هنوز ندیدم و نخواهم دید هم، دقیقا قبل از اپیزود سوم فصل آخرش که همه براش خشتک دریدند متوقف شدم، انقد فاجعهبار بود تو دو اپیزود اول فصل سوم که اصلا تو بگو کوبریک ساخته باشه اپیزود سوم رو، هیچ ارزشی نداره)، منظورم اینه که از نظر ساختار درام مشکل داره، مشکل اساسی تو فیلمنامه که زار میزنه تا یکی نجاتش بده، ولی متاسفانه هیچ لوگان پولداری که با معجزات الهی واسته بالا سر سریال و درستش کنه، در گردانندگان این سریال وجود نداره.
سریال با یک سکانس بینظیر شروع میشه، لوگان در حال شاشیدن و گیج و مبهوت بودن. عجب موتیف محشری فقط در ۳۰ ثانیه ابتدایی سریال پایهریزی میشه، و در ادامه چی؟ هیچی، فصلها یکی یکی میاد و میره و ما نمیبینیم لوگان دوباره در حال خلق چنین صحنهی بینظیری باشه، مگر یکجا، روی کل سریال. انگار که کارگردان گفته باشه: به به، عجب درام مناسبی برای اینکه از تمام مهارتهای نداشتهم استفاده کنم و بشاشم روی تک موقعیتهای داستانی و شخصیتها و هرچیزی که دم دستم میاد. پس آقای لوگان آقا، بیزحمت بیا برو بشاش اولین سکانس رو فیلمبرداری کنیم. لوگان هم گفته: بشاشم؟
این تمام درام رو، جهانبینیش، و مکانیزمهاش رو در خودش داره. اون سکانس، وقتی بار اول دیدمش، منو میخ اسکرین کرد که: به به، یه سریال درست حسابی بعد از مدتها. ولی هرچی جلوتر رفتیم، هیچ خبری از اون همه پتانسیل نبود، انگار تو کلاسای فیلمسازی به عوامل این سریال گفته باشن، نیازی نیست کل سریال رو خوب بسازید، اوپنینگ رو خوب بسازید بهتون خروار خروار جایزه میدن. اینا هم گفتن ایول، بریم بسازیم. از استودیو ۲۰۰ ملیون بودجه ۳ ماه وقت گرفتن، و ۱۹۹ ملیونش رو توی ۵۹ روز خرج ساخت همون سکانس کردن و برای ساخت بقیهی اپیزودای سریال رفتن سراغ فیلمای آرشیوی و هرجوری تونستن چسبوندنشون به هم.
خود کاراکترها هم توی دنیای سریال همیناند، سریال مدام باید یاد ما بیاره که، ببین، اینا یه سری پولدار آمریکاییاند که به راحتی میلیارد میلیارد خرج انتقام و ماجراجویی میکنند و ککشون هم نمیگزهها، پس حواست باشه اینا چقدر پولدارن، خیلی پولدارن، خیلی. ولی فضاسازی سریال؟ حتی از آشغالترین درامهای تصویری هم ضعیفتره، هیچ فضاسازیای شکل نمیگیره، حتی یک لحظه نیست که شما فکت بیفته از اینکه بله بله، من واقعا دارم داستان یه سری آدم پولدار رو میبینم که بابا پشمام، چقدر اینا پولدارن آخه، فاک، اینا حتی خدا رو هم میتونن بخرن. هیچی. حتی فضاسازی همین یادداشتکی که من دارم برای اون سریال مینویسم هم بیشتر از اون سریاله.
مثلا شما به الگوی ساختاری ۹۰ درصد موقعیتهای داستان توجه کنید:
یه شخصی، یهجایی، تو یه ساختمون خفن یا یخ قصری چیزی، تولدشه، جشن گرفته، یا داره عروسی میکنه. بنابراین میریم یه قصری چیزی که خیلی هم گنده باشه رو اجاره میکنیم، کلی هم خدم و حشم میریزیم توش، میگیم بله، بفرمایید: زندگی پولدارانه. حقیقتا بذارید قهقه بزنم و رودهبر بشم از این همه حماقت شورانرها، چون این کار رو جوری با اصرار هر اپیزود و هر اپیزود انجام میدن، انگار بن افلک بهشون توصیههای سری کرده که یا این کارا رو بکنید، یا جنیفر رو میندازم به جونتون، اونم در حالی که کاستوم بتمن پوشیدید. لوگان و چهارتا بچههاش و دادمادش و اون گرگ دراز رو میندازن توی لوکیشن و میگن: بسمالله، برید رندوم با هم یه چهارتا دیالوگ بگید، تا تهش با یه توییست آبکی، لوگان رو برندهی اصلی ماجرا و بقیهتون رو احمق جلوه بدیم.
حتی در فصل یک و دو سریال، شخصیت لوگان یه نیمچه ابهت ریزی داره، ولی وقتی میرسیم به پایانش این الگوی مسخره و احمقانه، کمکم باهوش بودن و زیرک بودن و کاریزمای لوگان رو هم به نابودی میکشونه و فقط به مخاطب توهین میکنه که: هه هه هه، ببین بازم کشوندمت تو یه مهمونی دیگه تا برات همون چرتوپرتا رو تعریف کنم؟ خوشت میاد؟ حال میده؟ فشار بخور عقب مانده.
شخصیت توی سریال مهمترین بخششه، قبول ندارید؟ برید دوباره اون بریکینگ بد و گیم آف ترونز کوفتی رو نگاه کنید، برید ببینید چطور شخصیتها هربار و هربار کار درست رو میکنن و باعث میشن شگفتزده بشید. کار درست یعنی چی؟ یعنی اینکه در موقعیتی که باید با مشکلات روبهرو بشید، سریال به بعد از روبهرو شخصیت با مشکل و ادامه ماجرا کات نزنه، بلکه بمونه و همون مشکل و روبهرو شدن شخصیت کوفتی رو روایت کنه.
ساکسشن که تو انجام اینکار بینظیره واقعا، مثلا کودتای کندال تو هیئت مدیره به خاطر هیچی، عملا هیچی به سرانجام نمیرسه، باز، کودتاش با استوویی هم براش همین اتفاق میافته، یه گوزن وسط جاده، همه چیز رو به نابودی میکشه، و بعدتر، بامزهترینش اینجاست، خوب گوش کنید، یک فصل کامل، یک فاکین فصل کامل، قراره ببینیم کندال و لوگان چطور با هم میجنگند، و سریال در نهایت چی رو نشونمون میده؟ هیچی رو، اصلا یادش میره که همچین اتفاقی افتاده. و یهخورده یهخورده همهچیز رو سروسامون میدن، تا به مخاطب عزیز عرض کنند که، ببخشید تو پایانبندی فصل دو بهتون گفتیم قراره کندال و لوگان پوست هم دیگه رو بکنند، ولی فعلا نمیتونیم این کار رو بکنیم، چون وکیلای خبرهمون رفتن با استودیو حرف زدن، و با نشون دادن آمار تیم مارکتینگ بینظیرمون، متقاعدشون کردن سریال رو برای یک فصل دیگه تمدید کنیم. پس اون رودررویی خفن دیگه در کار نیست، وقتتون رو هدر دادیم، علافتون کردیم، ولی اصلا نگران نباشیدها، یه ایده بهترتر داریم، همهی بچهها در برابر یک پدر.
به کلمهای به اسم عواقب فکر کنید. عواقب در این سریال هیچجایی نداره مهم نیست کی چیکار میکنه، هیچکس قرار نیست تاوان بده، چون همه مثل سگ پولدار هستند. و در نتیجه؟ فیلمسازا به خودشون میگن: اوکی بابا، هرکاری دوست داشته باشیم میکنیم تهش هم با پول داشتن دیگه، سروتهش رو هم میاریم. واقعا لایق کلمهی شاهکار، نه؟
فقط یه اشاره دیگه بکنم به اینکه چطور این سریال هیچ احترامی برای مای مخاطب قائل نیست، و هرجا که نیازه منطق داستان رو به هم میزنند تا محتوایی که ندارند رو با یک اجی مجی لاترجی و قربانی کردن یک عدد «اینا پولدارن دیگه» پر کنند. تو فصل چهار، شوان و کندال و داداش کوچیکه، دارن روی یه برند جدید کار میکنند برای خودشون که یکدفعه در یک واقعهی الهی تاریخی، خبر میرسه که پیرس داره میفروشه، پیرس؟ پیرس مگه قضیهش کنسل نشده بود؟ مگه اون خانواده کلا از قیافه و ریخت شما روی ها خوششون نمیاومد؟ مگه وقتی حاضر بودید ۲۰ میلیارد بدید تصمیم نگرفته بودن نفروشن؟ پس چرا دارن حالا میفروشن؟ سهامشون ریخته، ای بابا، چه بد، ولی صبر کن ببینم، تا جایی که یادمه بچههای روی، تو اون جلسه آشنایی، بیلیاقتی خودشون رو اثبات کرده بودند و سریال دو سه اپیزود سر ماجرای خرید پیرس و شکست خوردنش برامون تلف کرده بود، پس چی میشه که اینجا توی فقط ۳۰ دقیقه همه چیزها میافته رو سرعت و فقط با بالا پایین کردن قیمت میشه پیرس رو که دست یه خانواده به شدت عنق و تو سوراخ هیچکسی نروست رو خرید؟ آهان، اگه اینجوری نشه پس چجوری بشه؟ جز با رخ دادن همین یه اتفاق خاص و منحصر به فرد از بین تمام احتمالات داستانی نمیشد تف کرد تو صورت مخاطب و بهش توهین کرد؟ خب تو این یه مورد با ساکسشن موافقم. تف.