در پشت کتاب نوشته شده است:
"ضحی کاظمی نویسندهی پُرکار و جوانِ روزگارِ ماست. ... رمانِ کاجزدگی متفاوتترین تجربهی نویسندگی اوست. رمانی در ژانر علمی ـ تخیلی با گرایشِ آخرالزمانی، ژانری که از محبوبترین و بدیعترین ژانرهای ادبی تاریخِ داستاننویسی جهان است. رمان دربارهی آدمهای یک شهرِ مسخشده است که انگار سایهای نیرومند آنها را تحتسیطرهی خود دارد. بیماری مرموزی حولوحوششان میچرخد و حالا کسانی پیدا شدهاند که میخواهند این وضعیت را تغییر دهند... اهمیت کارِ نویسنده در این نکته نهفته که او تلاش کرده روایتی ایرانی براساس قواعدِ مرسومِ این ژانر بنویسد، اتفاقی که بهندرت در ادبیاتِ ما سابقه داشته است. برای همین شاهدِ استفاده از پارهای عناصر و اساطیرِ ایرانی در اثر هستیم که نویسنده از آنها برای ساختنِ روایت خود استفاده کرده است. رمان مملو از ماجرا و اتفاق است و برای همین خوانندهی خود را جذب میکند. کاجزدگی را باید یک تجربهی جسورانه دانست در راستای ژانرنویسی. امری که باعث میشود ضحی کاظمی ما را به دنیایی عجیب و مشکوک دعوت کند. دنیایی که درش خطر در کمین است."
که آشکارا تبلیغی بیش نیست، تنها تمایز روایت این کتاب با روایات دیگر علمی تخیلی و آخرالزمانی این است که انگار محیط داستان ایران است، و یکی از نایاب ترین روایت های این روزهای ادبیات ایران است. کتاب از همان فصل اول ماجرایی آشنا را به یاد ما می آورد که فیلم بازها آن را سال هاست هضم کرده اند، پس عنصر معمایی گونه ی ژانر و زایش تعلیق از همان ابتدا حذف میشود و میماند شخصیت پردازی، که نمیتواند موفق عمل کند چون شخصیت ها به شدت منفرد هستند و مواجه ی شخصی ای با دیگر شخصیت ها هم در کار نیست و شخصیت ها فقط با دنیای آخرالزمانی روایت مواجه میشوند، و باز می ماند پرداخت قوی و ادبی و غیظ آور به روایت که آن هم منتفی است، یکی از نمونه ها آشکار بودگی نویسنده به جای راوی هاست، حدس میزنم نویسنده در رشته ی علوم پزشکی تحصیل کرده باشد و اطلاعاتش را نیز به وفور در روایتش پخش کرده، اما مشکل این است که اطلاعات در قالب روایت راوی ها نمی گنجد، مقایسه اشتباه است اما مقایسه کنید با شخصیت های موراکامی که اغلب موسیقی دان های حرفه ای هستند، و ما میدانیم که موراکامی خودش اطلاعات زیادی در این باره دارد اما هیچ وقت حس نمیکنیم شخصیت ها به اجبار موراکامی از موسیقی حرف میزنند، بلکه چون خود شخصیت ها عاشق موسیقی اند از آن حرف میزنند. در نهایت رمان از یک سوم به بعد ملال آور میشود، اما به زعم من این همه مهم نیست، اثر ناب است و ارزش خواندن دارد.