امروز سومین سالگرد حضور من توی دیواره. پریروز صبح که داشتم به سمت شرکت قدم میزدم با خودم مرور کردم که این سه سال چه اتفاقای خوبی برام افتاد و چه شانسهایی داشتم که باید قدردانشون باشم. برای همین امروز رو بهونهای میدونم برای اینکه ۴ تا از مهمترین شانسهایی که داشتم رو بهتون معرفی کنم و از اهمیت هر کدومشون توی رشد خودم بگم. بیاید از شانس اول شروع کنیم:
ارزش منتور خوب که به کسی پوشیده نیست. ولی شاید شایان تنها کسی بود که میتونست افکار در هم من رو سر و سامون بده و کمکم کنه که پرسشگر بهتری باشم. شایان در کنار همه ویژگیهای مذمومی که داره و کم هم نیستن خدا رو شکر (مثلا این که نیم ساعت دیگه نامه اخراجمو میزنه :)))) چندتا ویژگی داره که فکر کنم جمع شدنشون توی یه نفر مخصوصا توی ایران اتفاق نادریه. شایان هم تو فکر کردن استاده، هم نکاتی که میخواد بگه رو موجز میرسونه و هم توی عمل سریع و دقیقه. از طرفی با اینکه شاید خیلی از دور به نظر نمیاد ولی عجیب آدم پذیراییه و اگه نقدی بشنوه بهش فکر میکنه و خیلی زودتر از انتظار تو با یه جواب زیبا میاد پیشت. باز هم با اینکه شاید از دور معلوم نباشه ولی همونجوری برای حال خوب بچهها اهمیت قائله و براشون میجنگه که یه پدر برای بچههاش. خلاصه که با این که مث چی ازش حساب میبرم و همه تعریفام ازش به این خاطر بود که اخراجم نکنه ... ولی خدا یدونه شایان نصیب همهتون کنه به حق ۵ تن.
آزاده خییییلی تجربهاش از من بیشتره و زمانی که من پا به دیوار گذاشتم آزاده داشت پا به سن میذاشت تو حوزه یوایکس. ۶ ماه از حضور آزاده توی مجموعه میگذشت. دوره اولی که با هم همتیم شدیم اینقدر سر بیتجربگیم اذیتش کردم که پاشد رفت یه تیم دیگه که فقط ریخت منو نبینه. بعدا که پختهتر شدم دوباره با هم همتیمی شدیم و این اتفاق همزمان شد با لیدر شدن جفتمون. آزاده لیدر دیزاین شد و من لیدر ریسرچ. از اینجا داستان کللللی فرق کرد. من و آزاده میزامون کنار هم بود و برای خودمون وایت برد اختصاصی داشتیم و روزهایی میشد که دو سه ساعت پشت هم در حال صحبت در مورد یه مسئله در حال گپ دیده میشدیم. از دل این تعاملا رشد بود که میزد بیرون. بارها آزاده با یه زاویه دید تازه من رو از یه گیر فکری چند روزه در میآورد و تا پیش از کرونا همینجوری داشتیم همافزایی میکردیم. متاسفانه کرونا این همافزاییهای شگفتآور رو برای یه سال و نیم ازمون گرفت. ولی همون بحثها انرژی فعالسازیای برای هر دومون شد که توی فکر کردن و دیدن مسئله سبک خودمونو پیدا کنیم.
همه از تاثیر منتور روی رشد آدم صحبت کردن ولی خیلی ندیدم کسی به نقش یه منتی فوقالعاده تو رشد منتورش اشاره کنه. آلما اولین کسی بود که مسئولیت منتورشیپش رو شایان به من سپرد. توی این مسیر همیشه از هوش و پرسشگریش شگفتزده شدم و یه ویژگی فوقالعادهاش باعث شد که من هر روز داناتر از روز قبلم بشم؛ اونم این بود که خیلی بی پروا و شجاعانه سوال میپرسید و فیدبک میداد. خیلی از مسئلههایی که امروز راه حلشون رو میدونم از برکت اشتراک تجاربی بود که آلما باهام در میون میذاشت. این روند البته در مورد بقیه بچههای چپتر ریسرچ هم صادقه ولی خب تا وقتی بقیه اساطیر بهمون بپیوندن تعامل من و آلما خیلی فرایندها رو روالتر کرده بود. به تعبیری آلما «ام ابیها»ی منتورش بود :))) و از وقتی خودش مسئولیت لیدرشیپ و منتورشیپ چندتا از بچهها رو بر عهده گرفت بیشتر به کاردرستیش پی بردم. خیلی از زیباییهای چپتر کاربرپژوهی دیوار مدیون آلماست.
وقتی کسی که قراره مسیر زندگیت رو باهاش همسفر باشی مدام بهت دل و جرات تجربه مسیرهای جدید رو میده، خودش به دنبال رشد و پیشرفته و هرکاری میکنه تا موانع جلوی راه تو رو برداره، چارهای نداری جز اینکه هر روز سعی کنی یه قدم جلوتر بری. خیلی مواقع تو زندگی سر دوراهیهای تصمیمگیری به یه هُل نیاز داریم و تشویق و هیجان این همسفر نقش همون هُل رو ایفا میکنه. شاید بتونم بگم مهمترین تصمیماتی که امروزِ من رو شکل داده به نوعی از مسیر همفکری با سپیده گذشته. از خروجم از کار قبلی و تغییر حوزه کاری تا فرصتهایی که توی خونه برای رشد فردی خودمون فراهم کردیم. یه همسفر خوب سختی مسیر رو با همصحبتی و همفکری باهات کم میکنه تا جایی که میبینی داری از قدم به قدم مسیرت لذت میبری. خلاصه، شاید خیلی از مسیرها رو بتونی تنهایی بری ولی فرقه بین بودن یا نبودن کسی که شوق شنیدن موفقیتهات رو داره و توی تلخیها همراهته.
در نهایت من امروز خوشحالم و خیلیهای دیگه توی این خوشحالی موثر بودن: تک تک بچههای چپتر پژوهش که هرکدومشون یه ویژگی خاص دارن، تکتک دیواریها، همه دوستایی که زندگیم رو باهاشون میگذرونم و خونوادهای که هویت من رو شکل داد و میشه گفت برای داشتن تکتکشون تنها مهارت من فقط خوششانسی بوده. مررررررسی از یَکییَکیتون :)))