Milad
Milad
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

"ما بدبختیم", "حالا حالا ها طول می کشه", "باید رفت...","باید فرهنگ سازی (کنن)", "باید آموزش (بدن)"

اینا از نظر من جملات یک کودکه. کودک لزوماً کسی نیست که سنّش کمه. تعریف من از کودک کسیه که دائماً محتاج دریافت خدمت از دیگرانه. این خدمات میتونه هم از نوع مادی باشه هم معنوی و آموزشی. کسی که حاضر نیست سختی های زندگیش رو تحمل کنه. کودک کسیه که سختی های زندگیش رو دور میزنه, نادیده میگیره, وقتی درد (از هر نوعیش) به سراغش میاد اون رو تحمّل نمی کنه, فقط میخواد هر طور که شده ردش کنه. نمیخواد از میانش عبور کنه که اون درد ردی بر روی روح و روانش باقی بذاره که وقتی باز در موقعیتی مشابه باهاش رو به رو شد آماده تر باشه, که به اندازه بار اول براش درد نداشته باشه, یا حتی بتونه با استفاده از عوامل مادی دردش رو کمتر کنه. شاید تفاوت ما با خیلی از جوامع توی حوزه تکنولوژی هم توی همین برخورد با مشکلات و دردهای تکرار شونده زندگی مون باشه. شاید تکنولوژی حاصل تحمل درد بوده, از میان درد عبور کردن, برای بار بعدی آماده بودن. کودک رشد نمی کنه, کودک اشتباهاتش رو بارها و بارها و بارها تو زندگیش تکرار می کنه, کودک راحت طلبه, کودک چاره اندیشی نمی کنه, کودک میخواد که بقیه براش چاره اندیشی کنن. کودک در زمانی که نوزاده در مواقع گرسنگی, احساس گرما, سرما یا تنهایی فقط گریه می کنه و این وظیفه بقیه است که بفهمن دقیقاْ چه کمبودی داره. وقتی هم که سنّش زیاد میشه وقتی بی پول میشه (مثلاً بدون برنامه و احساسی تمام پول هاش رو پیش پیش خرج می کنه), وقتی که تنها میشه, وقتی دیگه کسی نیست که بهش بگه چی کار بکن چی کار نکن فقط پرخاش می کنه, افسرده میشه, نمیتونه حرفش رو بزنه, همش دستش رو میذاره روی بوق, دائماً تو صف و بن بست گیر میکنه, حتی دقیقاً نمیدونه که چی میخواد, چشه, مشکلاتش چه راه حلی داره و شاید در نهایت به یک روانشناس احتیاج پیدا کنه که بهش اثبات کنه که تو یک کودکی, تو کودک موندی, تو هنوز تو دوران کودکیت گیر کردی

فرهنگاخلاقرشدفرافکنیراحت طلبی
همون طور که خود ویرگول میخواد "هر چیزی که تو دلم هست رو مینویسم". کوتاه، عادی، بدون تکلّف، از ته دل، صریح
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید