دیروز ظهر دوستم علی تماس گرفت که در خیابان کناری دفتر شما تصادف کردهام میگفت یک موتوری از فرعی آمده است و با وجود اینکه من سرعت کمی داشته ام و راهنما هم زده بودم بدون توجه و با سرعت
زیاد با ماشین من برخورد کرده پسرک موتورسوار حدوداً ۱۵ الی ۱۸ ساله بود، با زخمی قدیمی روی لب و
گردن،و در این گرمای تابستان یک کاپشن خلبانی پوشیده بود،در تصادف فقط دستش کمی خراش برداشته بود و حالتی غمگین داشت به نظر میرسید که تصادف با توجه به توضیحات علی و ظاهر فرد ساختگی باشد
طبق عادت مردم ایران بهخصوص مردم قم برای یک تصادف ساده جمعیت زیادی از مردم کارشناس در محل حادثه جمع شده بود.
شیرینی فروش میگفت این پسر را میشناسم کارش همین است دروغ میگویدخانم فروشندهی لوازمآرایشی گفت کمی پول به پسرک بده و از او رضایت بگیر مگر ظاهرش را نمیبینینانوا میگفت رضایت ندهید، خسارت ماشین زیاد است، غلط میکند سوار موتور میشود و منظورش از خسارت زیاد فقط سپر پراید بود،علی چنان دقیق و با جزئیات داستان را تعریف کرده بود که همه باورمان شده بود که این پسر موتورسوار است که صد درصد مقصر است اما پسرک ساکت گوشهای نشسته بود وکسی به او توجهی نمیکرد.
او موتورسوار بود و معمولاً مردم اگر خودشان موتور نداشته باشند دید خوبی نسبت به موتورسوارها ندارند،
تازه لباسهای نامرتبی داشت و زخمهای روی لب و گردنش ذهنیت مثبتی از اون ارائه نمیداد
از علی پرسیدم پس پلیس کجاست! گفت در آن مغازهی کفشفروشی دارد دوربینهای مداربسته را چک میکند.
وارد مغازه شدم، دیدم چند نفر دارند به مانیتور نگاه میکنند و حدس میزنند که رمز دستگاه چند است
گفتم من میتوانم کمک کنم، پلیس گفت بیا ببینم، دستگاه مکسرون بود رمز را وارد کردم شش بار عدد هشت
فیلم را که دیدم جا خوردم مقصر صد درصد علی بود، نه راهنما زده بود و نه پسر از فرعی آماده بود ونه سرعتش کم بود، همهی داستان ساختگی بود حتی برای من که دوستش هستم.
حرفای مردم، نظر کارشناسی کسبه، قضاوت ما از ظاهر آن پسر اعتماد من به علی همه باعث شده بود که ما حتی یک درصد به آن پسر حق ندهیم که شاید مقصر نباشد.
ترس یا حفظ منافع باعث شده بود که در این شرایط علی خود واقعیش را بهتر نشان دهد و به دروغ داستان سازی کند،کسی که فکر میکردم او را خوب میشناسم کسی که الآن بهراحتی حق را زیر پا گذاشته است و فقط به دنبال خسارت سپر پراید خودش است.
اگر دوربین مداربسته نبود کسی که بهتر دروغ میگفت برندهی این میدان بود!
اگر دوربین مداربسته نبود پسر باورش میشد که عدالت داستانی بیش نیست!
و من از این ماجرا یاد گرفتم که اگر فردی دوست من است فامیل من است یا یکی از اعضای خانوادهی من
این خطا ایجاد نشود که همیشه حق با آنهاست چونکه ما دوست داریم حق با آنها باشد، چونکه فکر میکنیم آنها را میشناسیم.
به لطف تکنولوژی دوربین مداربسته که اگر از آن درست استفاده شود و همکاران با مسئولیت بیشتری اجناس باکیفیت را انتخاب و نصب کنند از بسیاری خطاهای شناختی و قضاوتی ما که منجر به نادیده گرفتن حق دیگران است جلوگیری میشود.
حضرت علی (ع)میفرمایند
باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم.