این مطلب در شمارۀ 5527 روزنامۀ نسل فردا به تاریخ یکم آبانماه 1396 منتشر شده است
در جریانهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، شخصیتهای بسیاری حضور داشتند و هرکدام بهگونهای در رسیدن قطار انقلاب به مقصد نهایی خود، نقشی ایفا کردند. در این میان، فرزند امام (ره)، سید مصطفی خمینی، از نزدیکترین افراد به امام بود و در ساماندهی امور مربوط به مبارزات انقلاب نقشی اثرگذار داشت. این تأثیر پس از درگذشت او نیز ادامه پیدا کرد و مرگ او بر جوشش انقلاب افزود. چهلمین سالگرد درگذشت آیتاله سید مصطفی خمینی، نور چشم امام، بهانهای شد تا مروری بر نقش او در به ثمر نشستن انقلاب داشته باشیم.
فعالیت سیاسی سید مصطفی خمینی، با حوادث 15 خرداد 1342 آغاز شد. پس از دستگیری امام خمینی در این برهه، مصطفی خمینی تلاش زیادی کرد تا مردم و روحانیون را برای آزادی امام همراه و یکصدا کند. فعالیت او از دید ساواک اینگونه تصویر شده است: «در شهرستان قم پسر آیتاله خمینی که معمم میباشد به جای وی نشسته و دستورهای او را مورد اجرا میگذارد و اعلامیههایی تهیه و برای روحانیون میفرستد.» پس از انتقال امام از بازداشتگاه به خانهای در تهران و آغاز حصر خانگی، مصطفی اجازه ملاقات با امام (ره) را پیدا کرد و رابطی شد میان امام و مبارزان انقلاب. پس از اعتراضهایی که در تبریز به دستگیری امام خمینی انجام شد، تعدادی از علمای تبریز دستگیر شدند. آیتاله مصطفی خمینی در اعتراض به این اقدام به دیدار آیتاله میلانی در مشهد رفت که از نگاه حکومت، این دیدار اهمیت فراوانی داشت. او همچنین در مدت غیاب امام، اعلامیههایی برای ایرانیان در کشورهای حوزه خلیج فارس ارسال کرد. امام خمینی سرانجام در شانزدهم فروردین 1343 آزاد شد.
پس از تبعید امام به ترکیه در بامداد سیزدهم آبان 1343، مصطفی خمینی به دیدار آیتاله میرزا هاشم آملی و آیتاله شهابالدین نجفی مرعشی رفت. به واسطه همین تحرکات، در بیت آیتاله نجفی مرعشی دستگیر شد و 57 روز در زندان قزلقلعه محبوس بود. در اسناد ساواک علت دستگیری او اینگونه بیان شده است: «چون نامبرده فوق پس از دستگیری پدرش در صبح روز جاری [13 آبان] با جمعآوری اشخاص و مراجعه به منزل آیات و تحریک بازاریان ایجاد تشنج مینمود، لذا توسط مأموران ساواک و شهربانی قم دستگیر و به همراه این نامه اعزام میگردد.» داریوش فروهر، وزیر کار دولت موقت، از همسلولیهای سید مصطفی بود و درباره حضور او در زندان اینگونه روایت کرده است: «حاج آقا مصطفی شخصیت برجستهای داشت. ... با اعتماد به نفسی که ناشی از توکل بیچون و چرای ایشان به خداوند بود، هرگز در هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بیرون، نشانهای از نگرانی در ایشان ندیدم. ... با هر زندانی، صرف نظر از اعتقادی که داشت، برخوردی بسیار صمیمانه داشتند.» همچنین فروهر، در جایی دیگر عنوان کرده: «... هیچوقت کاغذ و قلم به او [مصطفی خمینی] نمیدادند ولی به هر حال به من وسیله تحریر داده بودند، من یک مقدار به ایشان میدادم و میپرسیدم: شما اینجا چه مینویسید؟ ایشان میگفت: دارم حساب میکنم! چون آن موقع مسأله فضاپیما پیش آمده و به کره ماه میرفتند، میگفت دارم حساب میکنم که اوقات نماز و شکل قبله در اینجور مسافرتها چگونه است.» آیتاله مصطفی خمینی به شرط سفر به ترکیه و پیوستن به امام در هشتم دیماه 1343، آزاد شد. داریوش فروهر پذیرش این شرط از طرف مصطفی خمینی را اینگونه بیان کرده است: «... رئیس ساواک تهران چندباری به دیدن ایشان آمد و پیشنهاداتی داد که پذیرفته نشد، به جز پیشنهاد رفتن از ایران و پیوستن به حضرت امام در ترکیه.» سید مصطفی خمینی پس از آزادی از زندان، با مشورت با برخی از علما از سفر به ترکیه منصرف شد. چرا که این علما اعتقاد داشتند حکومت پهلوی به دنبال خنثی کردن فعالیتهای امام در ایران است و به همین دلیل پیشنهاد سفر به ترکیه را ارائه کرده است. آیتاله مصطفی خمینی پس از امتناع از سفر به ترکیه، در سیزدهم دیماه 1343، دستگیر و به ترکیه تبعید شد.
در ترکیه، سید مصطفی، همراه امام در همه امور بود. از آنجایی که امام علاقهای به غذاهای آنجا نداشت، آیتاله مصطفی خمینی برای راحتی امام (ره) حتی آشپزی هم میکرد. بدین منظور که ترکیه محل مناسبی برای ارتباط با انقلابیون نبود سید مصطفی با موافقت امام خمینی (ره) در تلاش بود به ایران بازگردد و در نبود امام، نیروهای انقلاب را سروسامان بخشد. رئیس ساواک به درخواست او برای بازگشت به ایران اینگونه پاسخ داده است: «میتواند بيايد، مشروط بر آنكه در دهات خود در نزديكی خمين زندگی نمايد و بايد دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهی از شهربانی مراقب بوده كه با يك نفر غير از اهل منزل خود و بستگان درجه يك تماس نگيرد و اگر هركس از اطراف منزل رد شد به وسيله تيراندازی بايد معدوم شود. در غير اين صورت نمیتواند بيايد.» این تلاشها ثمربخش نبود و در تاریخ سیزدهم مهرماه 1344، به همراه پدر از ترکیه به نجف عراق تبعید شد.
در بیت امام در نجف، نبض امور در دست سید مصطفی خمینی بود و تمامی کارها از جمله برپایی جلسات، سخنرانیها، نظارت بر رفتوآمدها و تنظیم اطلاعیه به وسیله او انجام میشد. او همچنین پل ارتباطی امام (ره) با نیروهای انقلاب در داخل و خارج کشور و کشورهای اسلامی بود. سید احمد خمینی، برادر حاج سید مصطفی، اینچنین نقل کرده است: «...در آغاز مبارزات بسیاری از مسئولیتهای پخش اعلامیهها و رساندن اخبار به امام و گرفتن اعلامیهها، جمع و تشکل دوستان از سراسر کشور و به طور کلی مسائل حساس مبارزه به دست ایشان انجام میگرفت او همیشه سعی میکرد واقعیات را به امام برساند تا امام در فرصت مناسب تصمیمات لازم را در زمینههای مختلف اتخاذ فرمایند.» آیتاله مصطفی خمینی با مخالفان امام رابطه صمیمی داشت و این ارتباط، خوشایند برخی از نزدیکان امام نبود. او در دوران حضور در نجف سفرهای زیارتی بسیاری هم میرفت و با مبارزان انقلاب و فعالان سیاسی در دیگر کشورها نیز دیدار میکرد. سید مصطفی، با استناد به آیات قرآن اعتقاد ویژهای به مبارزه مسلحانه داشت و به مبارزان و روحانیون در نجف سفارش میکرد آموزش نظامی ببینند و برای آموزش آنها در لبنان و سوریه تا حد امکان یاری میرساند. خود او نيز آموزشهايی فراگرفته بود و به گفته خودش مجوز هدایت تانک را نیز داشت. حجتالاسلام سيد حميد روحانی به نقل از مصطفی خمینی میگويد: «... وظيفه روحانيت همان وظيفه انبياست. چنان كه وظيفه انبيا (ع) در مقابل ظلم و ستم و بيدادگری، قيام مسلحانه است، وظيفه روحانيت هم، چنين است» شاید علاقه سید مصطفی خمینی به «فداییان اسلام» هم ریشه در همین اعتقاد داشته باشد. مصطفی خمینی که پیشتر با رهبران فداییان اسلام در ارتباط بود در مورد این گروه اینگونه اظهار نظر کرده است: «جمعیتی در ایران معروف بودند به فداییان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام نواب صفوی که واقعا دلیر و توانا و از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه میزد و نمیتوان او را دور از حقیقت دانست؛ و مرد شماره دو آنها، دوست عزیز خودم، شهید عبدالحسین واحدی بود. ... سرانجام به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سکوت مرگبار علما، آنها را تیرباران کردند، گرچه دوست من عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را به دل ما گذاردند.»
سید مصطفی، با استناد به آیات قرآن اعتقاد ویژهای به مبارزه مسلحانه داشت و به مبارزان و روحانیون در نجف سفارش میکرد آموزش نظامی ببینند و برای آموزش آنها در لبنان و سوریه تا حد امکان یاری میرساند
حاج مصطفی خمینی در کنار مبارزات سیاسی، در مسجد اعظم شیخ انصاری در نجف تدریس هم میکرد و بالغ بر دوازده سال در حوزه علمیه نجف به تدریس و تالیف مشغول بود. او که در 27 سالگی به درجه اجتهاد رسیده بود، کتابهای زیادی با موضوعاتی از جمله تفسیر قرآن، فقه، اصول، فلسفه و عرفان به رشته تحریر درآورد. آیتاله بروجردی در مورد سید مصطفی اعتقاد داشت در سنی که بود از امام در همان سن فاضلتر مینمود و شاید به همین دلیل بود که امام (ره) او را امید آینده اسلام میدانست.
سید مصطفی خمینی در بامداد اول آبان 1356، در 47 سالگی دار فانی را وداع گفت. فوت ناگهانی او با شک و شبهه فراوانی همراه بود. پزشکان اعلام کردند میتوانند با کالبدشکافی علت مرگ را تشخیص دهند؛ اما امام خمینی (ره) اجازه کالبدشکافی ندادند و هیچگاه دلیل فوت مشخص نشد. امام خمینی نیز در پاسخ به پیامهای تسلیت از لفظ «مرحوم» برای فرزندشان استفاده کردند و او را «شهید» خطاب ننمودند. از آنجایی که این اتفاق درست چند ماه پس از درگذشت مشکوک علی شریعتی رخ داده بود، بسیاری فوت مصطفی خمینی را به رژیم پهلوی نسبت میدادند. مراسم ترحیم سید مصطفی خمینی در سراسر کشور برگزار شد و فرصت مغتنمی بود تا دیدگاههای امام خمینی به گوش مردم برسد. مراسم چهلم نیز به بلندگویی برای ابراز مخالفت با حکومت بدل و شعارهایی علیه شاه سرداده شد. این اعتراضها به حدی رسیده بود که خبرنگار روزنامه لوموند در شانزدهم اردیبهشتماه 1357، از امام خمینی پرسید: فکر میکنید فرزند شما به قتل رسیده؟ اگر چنین نیست، چرا مرگش باعث انفجار و تظاهرات شده؟ امام خمینی نیز در پاسخ گفتند: «من با قطع و یقین نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاده، ولی میدانم که وی شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارشهایی که به من رسیده اشخاص مشکوکی آن شب حادثه به خانه وی رفتهاند و فردای آن شب فوت کرده است، چگونه؟ من نمیتوانم اظهار نظری بکنم... مسلما مردم خدمتگزار خود را دوست میدارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود میدانند... مطلب اصلی و اساسی، پسر من نیست، مسأله اساسی عصیان و شورش همه مردم ضد ستمگرانی است که به آنها ستم میکنند.»
درگذشت مصطفی خمینی به هر دلیلی که بود، آتش خشم مردم نسبت به حکومت پهلوی را فزونی بخشید و در هموارتر کردن مسیر پیروزی انقلاب تأثیری درخور داشت و چنان که امام (ره) بیان کردند درگذشت فرزندشان از الطاف پنهان الهی بود. حال که چهل سال از درگذشت پرابهام او میگذرد میتوان این نکته را آموخت که سلب آزادیها، محدودیتها و برخوردهای قهری با مخالفان میتواند نتیجهای عکس و غیرقابل پیشبینی برای هر حکومتی در پی داشته باشد.