دفتر تاریخ هر کشور را که ورق میزنیم در قفای هر کوششی در جهت رسیدن به استقلال و آزادی، خونهای ریختهشدهی زیادی دیده میشود، کشور ما هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر نگاهی به سالنامه رسمی کشور بیندازید امروز یعنی 12 شهریور به پاس جانفشانیهای رئیسعلی دلواری، روز مبارزه با استعمار انگلیس نامگذاری شده است. این نوشتار قصد دارد با نگاهی گذرا به رشادتهای رئیسعلی دلواری، یاد جانهایی را که برای این مختصات فدا شده زنده نگه دارد.
در پژوهشهایی که پیرامون سرگذشت رئیسعلی دلواری صورت گرفته، یک نکته بیش از هر چیز توجهها را به خود جلب میکند و آن نبود سندهای تاریخی محکم و قابل ارجاع است، بهگونهای که تا همین امسال، حتی تصویر واقعی و معتبری از او وجود نداشت که خوشبختانه با تلاشهای مهتاب ابراهیمزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر، چندین عکس معتبر و قابل استناد از آرشیوهای کشور آلمان به دست آمد. از این رو، در بیان مبارزات و زندگی شخصی رئیسعلی دلواری، روایتهای مختلفی ذکر شده که بعضا تناقض هم دارند. در اینجا از بین قرائتهای گوناگون، پُرصِحتترین آنها را بازگو میکنیم.
رئیسعلی در خانوادهای متمول و شناخته شده رشد کرد. پدر او زائر محمدخان، به عنوان کدخدای دلوار، در بین مردمِ منطقه صاحب اعتبار و احترام بود و در قیام مردم جنوب علیه انگلیسیها تاثیرگذار بود. دلوار، مرکز تنگستانِ ساحلیست و واقع در بوشهر است. عنوان «رئیس» در نام او معرف مقام اوست که درجهای پایینتر از «خان» دارد. رئیسعلی همچون دیگر کودکان آن زمان، فقط به مکتبخانه رفته بود و سواد زیادی نداشت. او مسلمانِ معتقدی بود که دل در گرو اسلام داشت. در سالهای زندگی رئیسعلی، که در تلاقی با دوران قاجار بود تمامیت ارضی کشور از هر طرف مورد تعرض قرار میگرفت و اقتدار سیاسی و نظامی کشور رو به افول بود. قرارداد 1907 که ایران را بین انگلیس و روسیه تقسیم میکرد در زمان حیات رئیسعلی منعقد شده بود.
در دوران انقلاب مشروطه، پس از آنکه محمدعلی شاه، مجلس را به توپ میبندد و استبداد صغیر آغاز میشود در جنوب کشور همزمان با بسیاری مناطق دیگر صداهای مشروطهخواهی و مبارزه با استبداد بلندتر شنیده میشود. نقش رئیسعلی دلواری در این برههی تاریخی چشمگیر است. محمدحسین رکنزادهی آدمیت، در کتاب «فارس و جنگ بینالملل» نقش دلواری را در دورهی مشروطیت اینگونه بیان میکند که پس از آنکه با تحریک و تهییج میرزا علی کازرونی و پیشوایی سید مرتضی مجتهد اهرمی، مردم بوشهر از پرداخت مالیات به دولت خودداری میکنند کازرونی از رئیسعلی درخواست میکند برای تصرف بوشهر به این شهر برود. رئیسعلی هم به همراه صد نفر تفنگدار به بوشهر رهسپار میشود و گمرک و سایر ادارات دولتی را تصرف میکند؛ این مراکز برای چند ماه به دست مشروطهخواهان و آزادیطلبان میافتد. ادارهی بخش مالی گمرک به رئیسعلی واگذار میشود و در این دورهی کوتاه با امانتداری او، هیچگونه دخل و تصرفی در اموال اتفاق نمیافتد و مورد دستبرد نیز قرار نمیگیرد. با هجوم انگلیسیها دورهی اشغال بوشهر توسط مشروطهخواهان به پایان میرسد، رئیسعلی توسط انگلیسیها از بوشهر اخراج میشود و تعدادی از مبارزان پیشتاز نیز تبعید میشوند. البته در روایتی دیگر رئیسعلی به خواست خود برای وادارکردن مردم به عدم پرداخت مالیات و تصرف مراکز دولتی وارد صحنه میشود و با دیگر مبارزان همراه میگردد.
انگلیسیها که قبل از مشروطه نیز سابقهی اشغال جنوب ایران را داشتند، دگر بار در سال 1913میلادی، یک سال قبل از جنگ جهانی اول، به قصد اشغال بوشهر وارد ساحل تنگستان میشوند. علیمراد فراشبندی در کتاب «گوشهای از تاریخ انقلاب مسلحانه مردم مبارز تنگستان، دشتی و دشتستان علیه استعمار» در اینباره مینویسد که پس از آنکه رئیسعلی درخواست ژنرال کاکس، نمایندهی انگلیس را مبنی بر تحویل چند شهروند تنگستان رد میکند و در پاسخ به نمایندهی انگلیس میگوید اگر اقدام به جنگ کنید مقابله به مثل خواهد شد چند هزار نفر از قشون انگلیس به وسیلهی ناو جنگی در ساحل تنگستان توقف میکنند. جنگ سختی بین نیروهای انگلیسی و مبارزان تنگستانی شکل میگیرد؛ اما با مقاومت تنگستانیها، انگلیسیها حتی نمیتوانند نیروهای خود را پیاده کنند و به مدت یک ماه در ساحل میمانند و در نهایت پس از دادن تلفات فراوان مجبور به ترک ساحل تنگستان میشوند.
در سال 1915 میلادی در جریان جنگ جهانی اول، انگلیس که از رابطهی مبارزان جنوب با سفارت آلمان باخبر شده بود در تلاش بود تا با سرکوب مبارزات در جنوب، از نفوذ آلمان که دشمن انگلیس در جنگ سرد بود جلوگیری کند. انگلیس در آن زمان حاکم بیچون و چرا در جنوب ایران محسوب میشد؛ به تعبیر کتاب «انگلیسیها در میان ایرانیان» نمایندهی انگلیس در بوشهر سلطان بیتاج و تخت انگلیس بوده است. از همینرو انگلیسیها با تبعید مقامات آلمانی، به قطع رابطهی آنها با مبارزان جنوب مبادرت میورزند. در همین هنگام، رئیسعلی دلواری که از موارد یادشده ناراضیست، در شبیخونهایی دو نفر از افسران بلندمرتبهی انگلیس را میکشد. همین امر بهانهای به دست انگلیسیها میدهد که به بوشهر حمله کنند. دو ماه قبل از هجوم به بوشهر، ژنرال کاکس نمایندهی انگلیس، نامهای به شیخ محمدحسین برازجانی مینویسد و با تهدید و تطمیع، تلاش میکند او را با انگلیس همراه کند؛ اما پاسخ قاطعی از برازجانی دریافت میکند. به دنبال این واکنش رئیسعلی دلواری نامهای به شیخ برازجانی مینویسد و در آن با خشنودی از ایستادگی آیتالله برازجانی بر تداوم مبارزه با استعمار انگلستان تاکید میکند. این نامه معتبرترین سند تاریخی در توصیف چند و چون مبارزهی رئیسعلی دلواری بر ضد انگلیسیهاست. سید قاسم یاحسینی، پژوهشگر برجستهی تاریخ جنوب کشور، که چندین عنوان کتاب دربارهی مبارزات مردم جنوب نوشته است، این نامه را «مانیفست رئیسعلی» مینامد. رئیسعلی دلواری در این نامه بهروشنی هدف خود از قیام علیه نیروهای انگلیس را دفاع از ملت، جانبازی در راه وطن و پاسداری از اسلام ذکر میکند. او همچنین در این نامه شایعاتی را که پیرامون هدایت قیام از طرف کنسول آلمان وجود داشته اینگونه رد میکند: «انگلیسها انتشار میدهند که فلانی حمایت به قونسول جرمن [کنسول آلمان] دارد. به حول و قوهی خداوندی از هیچکس اندیشه و باک ندارم.» البته شایان ذکر است بین رئیسعلی و مسئولان آلمان در جنوب، ارتباطاتی وجود داشته، بهطور مثال میتوان از ویلهلم واسموس، نماینده و سرکنسول آلمان نام برد که بین او و رهبران قیام دلوار همکاریهایی صورت گرفته است؛ اما شایعهای که انگلیسیها مطرح کرده بودند فراتر از همکاری بود، آنها اعلام میکردند که آلمانیها عامل اصلی و هدایتکنندهی قیام مبارزان تنگستان هستند و رهبران قیام از جمله رئیسعلی دلواری، وابسته و مجری اهداف مسئولان آلمان بهشمار میروند. در قسمتی از این نامه رئیسعلی دلواری از حکم جهاد علما و لزوم عمل به این احکام سخن به میان میآورد و با برشمردن ارتباطات خوبی که با دیگر رهبران قیام و مبارزان دارد بر مواجههی هرچه سریعتر با نیروهای انگلیس اصرار میورزد: «... هفتصد تفنگچی سوای دستگاه زائرخضرخان [اهرمی] حاضر و آماده است که اینها از بنده دور نیستند. تمام حاضر و مستعد میباشند. خوب ملاحظه فرمایید، روزی بهتر از امروز برای اهالی ایران فراهم نمییابند. یک طرف دولت آلمان، یک طرف دولت اتریش، عثمانی چه کارها بر سر انگلیس و روس و فرانس آوردهاند. دیگر انگلیس چه عضوی [اعتباری] دارد که ماها باید از آنها بترسیم و از این طرف هم حکم محکم علمای اعلام بر وجوب جهاد...» در بخشهای دیگری از نامه، رئیسعلی گلایه میکند که چرا همهی مردم برای مبارزه با انگلستان قیام نمیکنند؛ او در خانه نشستن را نکوهش میکند و کلید ورود به بهشت برای مسلمانان و میهنپرستان را ورود به میدان عمل و شهادت میداند: «...درجه بهشت پیدا کردن و شربت شهادت را داوطلبانه خواستن باید همتی عالی و عزمی راسخ داشت و بهای درجه عالی و نعیم اخروی و نام نیک ابدی به غیر از جان شیرین نیست، نه آنکه مرعوبانه طرف مقابل مثل گربه مومور کرد مثل موش بروند. ... امروز روزی است که هرکس ادعای شرف و اسلامیت و وطنپرستی دارد باید امتحان داده از بوته امتحان بیغل و غش بهدرآید. ...در خانه نشستن خودمان و راحت طلبیدن تمام وسوسهی شیطان میباشد...» در آن زمان علی شریعتی هنوز پای به دنیا هم نگذاشته بود اما رئیسعلی دلواری قرائتی شریعتیگونه ارائه میدهد و دوقطبی معروف شریعتی را تداعی میکند آنجا که میگوید: «آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند.» (شریعتی، علی: حسین وارث آدم (مجموعه آثار 19) انتشارات قلم: 1361، ص 208) بررسی اینکه این دوقطبی چقدر صحیح است خارج از حوصلهی بحث ماست و فرصتی مجزا میطلبد.
انگلیس در آن زمان حاکم بیچون و چرا در جنوب ایران محسوب میشد؛ به تعبیر کتاب «انگلیسیها در میان ایرانیان» نمایندهی انگلیس در بوشهر سلطان بیتاج و تخت انگلیس بوده است.
سرانجام پس از آنکه انگلیسیها از تهدید رهبران مبارز مأیوس میشوند در ماه اوت 1915 میلادی (1294 خورشیدی) بوشهر را به اشغال خود درمیآورند و پس از چند روز دلوار را بمباران میکنند. رئیسعلی دلواری بهوسیلهی مخبرین خود از حمله به دلوار آگاه میشود و مردم دلوار را در کوهستان مخفی میکند و به همراه مبارزان خود آمادهی دفاع میگردد. رئیسعلی با شبیخونهای پیدرپی فعالیت نیروهای انگلیس را مختل میکند. بههمین منظور حیدرخان دریابیگی -معروف به حیدرخان حیات داودی که منطقهی حیات داود از توابع بوشهر را در اختیار داشت- که وابسته به انگلیسیها بود از طرف آنها مامور میشود تا دو نفر را برای تطمیع رئیسعلی اعزام کند. این دو نفر نزد رئیسعلی میروند و با ذکر وعدهی انگلیسیها از او میخواهند که اعلام بیطرفی کند و از قیام دست کشد. رئیسعلی به آنها اینگونه پاسخ میدهد: «چگونه بیطرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است؟!» (فراشبندی، علیمراد: جنوب ایران در مبارزات ضداستعماری، ص 30) این عوامل و اتحاد رهبران قیام برای مبارزه علیه قشون انگلیس، دست به دست هم میدهد تا نیروهای انگلیس درصدد سرکوب قیام دلوار برآیند. انگلیسیها دلوار را زیر بمباران ناوهای جنگی خود تخریب میکنند. آنان در حین همین بمبارانها براساس یک اشتباه فنی و محاسباتی نیروهای خودی را به آتش میگیرند و بدینوسیله آرایش نظامی آنها بههم میریزد. رئیسعلی از این فرصت استفاده میکند و تلفات زیادی بر قشون انگلیس تحمیل میکند بهطوریکه انگلیسیها مجبور به پناهبردن به کشتیهای خود میشوند. این شکست جزء معدود ناکامیهای انگلیس در جنوب ایران است و از آنجایی که تعداد مبارزان تنگستانی نسبت به نیروهای انگلیس به مراتب کمتر بود پیروزی مهمی برای دلیران تنگستانی بهحساب میآید. این موفقیت تاثیر زیادی در همراه کردن مردم مناطق دیگر با قیام علیه تجاوز انگلیس داشت.
مبارزات رئیسعلی برضد استعمار انگلیس در 12 شهریور 1294 خورشیدی/ سوم سپتامبر 1915 میلادی در جریان یک شبیخون به نظامیان انگلیس در تنگک در سن تقریبا 34سالگی به فرجام خود رسید و شهادت، پایانی بود بر قصهی دلاوریهای جوانِ برومندِ دلوار. ماجرای شهادت رئیسعلی سالها مورد مناقشهی مورخان بوده و روایتهای مختلفی از قاتل یا قاتلان او نقل شده است. اکثر روایتها عامل تیراندازی را نیروهای خودی و از همرزمان رئیسعلی میدانند و اعتقاد دارند کینههای شخصی منجر به کشته شدن او شده است. برای مثال در کتاب «دلیران تنگستانی» نوشتهی محمدحسین رکنزادهی آدمیت که از منابع اصلی قیام تنگستان بهشمار میرود از غلامحسین خان تنگکی، از مبارزان قیام به عنوان عامل قتل رئیسعلی نام برده میشود و در مکالمهای که تنگکی با یک صاحبمنصب انگلیسی داشته، از قول تنگکی مینویسد که جد رئیسعلی دلواری پسرعموی او را کشته و باید انتقام خون وی را بگیرد. مسئول انگلیسی هم به او وعدهی پول میدهد گرچه غلامحسین ( تنگکی ) تاکید میکند حتی اگر پول هم به او ندهند او به خون رئیسعلی تشنه است و او را خواهد کشت. اما در سالهای اخیر با انتشار یادداشتهای هربرت چیک معاون کنسول انگلیس در بوشهر (معروف به مستر چیک) نقش کنسول انگلستان در کشتن رئیسعلی، هویدا شد و بر نزدیکی روایت رکنزادهی آدمیت با یک واقعیت تاریخی صحّه گذاشت. در یادداشت هربرت چیک در یکم سپتامبر 1915 میلادی، دو روز قبل از شهادت رئیسعلی اینگونه میخوانیم: «به گمانم راه را یافتم. دیشب او را یافتم. میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد. صحبتها انجام شد. غلامحسین پذیرفت... آنکس که باید کار را تمام کند پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا میشود. پذیرفت و رفت... برچنین مردمی حکومت کردن آسان است. به لقمه نانی خرسندند.» و در هشتم سپتامبر 1915، چند روز پس از شهادت رئیسعلی: «در سیلاب دگرگونیها حادثهای روی داد. تمام شد. یکی رفت. رئیس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانیام تعجب کرد... باید قهقهه سر میدادم، ولی نمیخواهم. آنکس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد. در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی... پایانی بر یک ماجرا.»
خبر شهادت رئیسعلی به سرعت در بین مردم جنوب پخش میشود و مجالس ترحیم زیادی برای وی برپا میگردد. در شیراز هزاران نفر در مسجد وکیل برای ادای احترام به او حاضر میشوند. پیکر رئیسعلی پس از آنکه چند ماه در محلی به نام «کلهبند» نگهداری میشود بنابر وصیت او به قبرستان وادیالسلام در نجف منتقل میشود.
تا مدت کمی بعد از شهادت رئیسعلی دلواری، قیام مردم جنوب ادامه پیدا میکند اما با توجه به سرکوب مبارزان و تشکیل پلیس جنوب (SPR) از طرف قوای انگلیس، عملا مبارزات به پایان میرسد و تنگستانیها تن به صلح میدهند.
در توصیف شخصیت رئیسعلی دلواری چندین ویژگی بارز است: وطندوستی، صداقت، سرشت پاک و ایثار. در باب رفتار او نقل شده است که وقتی همرزمان او سربازان هندی انگلیس را به اسارت میگیرند و با آنها قهرآمیز رفتار میکنند، رئیسعلی میگوید اینها خود اسیر استبداد انگلیس هستند و از سر ناچاری و به زور تن به سربازی انگلیس دادهاند، نباید با آنها به قهر رفتار کرد. رئیسعلی در تصمیمگیریها استقلال داشت و طبق مکاتبات موجود در برهههایی که واسموس -نماینده آلمان- سعی در تغییر نظر وی داشت صرفا براساس دریافت خود از شرایط موجود عمل میکرد و نظرات واسموس را دخالت نمیداد. دلواری در مهارتهای نظامی هم دستی بر آتش داشت و از پیشتازان جنگ چریکی در جنوب به شمار میرفت.
در سال 1370خورشیدی خانهی رئیسعلی دلواری که در دلوار قرار دارد، تبدیل به موزه میشود. هنوز جای گلولهها بر در ورودی این خانه پابرجاست.
جنوب ایران پیشینهای پانصد ساله در مبارزات ضداستعماری دارد بهگونهای که برخی از نویسندگان معاصر به تنگستان لقب «دژ مبارزه با استعمار» دادهاند. سطوری که در اینجا از دیدگان گذشت تنها بخش پرآوازهی مربوط به رئیسعلی دلواری بود و چه بسا آزادیخواهان بسیاری که پیش و پس از دلواری و در کنار او حضور داشتند و با استعمار خارجی با جان و دل مبارزه کردند. مردم جنوب ایران در این مبارزات هیچگاه اندیشهی جداییطلبی از ایران را در سر نداشتند و دلبستهی وطن خود، ایران بودند. نیکتر است گفتار خود را با خاطرهای از یک افسر سوئدی به پایان بریم. چند روز پس از قتل رئیسعلی، نیل استروم، افسر سوئدی ژاندارمری که قبایل منطقه را علیه انگلیسیها تحریک میکرد در دفتر خاطرات خود اینگونه مینویسد: «هنگام ترک روستا، جوانی دست تکان داد و صدایمان زد. او بلند فریاد زد میخواهم رئیسعلی بشوم. بغض گلویم را گرفت. خداحافظی کردیم و از آنجا رفتیم.»