
در نخستین سالهای حکومت رضاشاه، عبدالحسین تیمورتاش ملقب به سردار معظم خراسانی، به عنوان قدرتمندترین شخص کشور پس از رضاخان شناخته میشد. تیمورتاش از رابطه خوبی با رضاشاه بهره میبرد و مورد اعتماد رضاشاه پهلوی بود، بهطوری که رضاشاه در مورد او گفته بود: «قول تیمور قول من است». اما این صمیمیت و نزدیکی چندسالی بیشتر دوام نداشت و در پایان عمر تیمورتاش، بهقدری روابط آندو تیره و تار شد که حتی رضاشاه سفارش کرد در زندان مثل دیگر زندانیان با او رفتار کنند و هیچگونه امکاناتی در اختیار او قرار ندهند. در اینجا با سنجشِ عملکرد او در دو حوزه سیاست داخلی و روابط خارجی، فراز و فرود در همکاری ایندو را ریشهیابی میکنیم.
تیمورتاش که با اعتماد به نفس در فکر فزونی اقتدار خویش بود این گفتۀ خود را که رضاخان «حتی از هوایی که استنشاق میکند هراسناک است» فراموش کرده بود و هرچه بر قدرتش میافزود از اعتماد رضاشاه به خود میکاست و زمینه حذف شدن خویش را فراهم میکرد.
عبدالحسین تیمورتاش، متولد 1260 خورشیدی، شیفته سیاست و قدرت بود و برای پیشرفت در این زمینه کوشش فراوانی کرد. او که درکودکی برای تحصیل به روسیه رفته بود پس از آنکه به ایران بازگشت، در بدو ورود به عرصه سیاست به تاثیر زبان و سخنوری در سیاست ایران پی برد و به سرعت زبان فارسی را با همه فنونش فراگرفت. او به حدی در ادبیات فارسی خبره شد که شعر میسرود و گفته میشود بیش از ده هزار بیت شعر فارسی را حفظ بود.
او هنگام ورود به دومین دوره مجلس شورای ملی تنها 28 سال داشت و به عنوان نماینده نیشابور وارد مجلس شد ولی در پایتخت، آنچنان شناخته شده نبود. تیمورتاش اما میدانست باید از اعتباری که به واسطه شهرت پدرش داشت برای نمایندگی نیشابور استفاده کند و در مجلس ماندگار شود. با همین فرض او در دورههای دوم، سوم، چهارم و پنجم مجلس شورای ملی انتخاب شد و مسیر محکمی برای حضورش در صحنه سیاست باز کرد. در این دوران نگاه تیمورتاش متوجه برقراری ارتباطی موثر با سیاستمداران پرنفوذ کشور بود و اعتقادی به جامعه و رسانهها نداشت. بهطور مثال در سال 1297 خورشیدی وقتی از طرف وثوقالدوله مامور سرکوب نهضت جنگل شد، نه تنها کاری از پیش نبرد بلکه با خشونتی که بهکار گرفت نفرت مردم منطقه را نسبت به خود و حکومت بیشتر کرد. پس از این نیز، در دوران حکومت رضاشاه، در سانسور روزنامهها و انحلال احزاب سیاسی نقش مهمی داشت. از طرفی، همانطور که گفته شد او برای نزدیکی به سیاستمداران، برنامه داشت.
تیمورتاش که پس از مرگ پدرش لقب معززالملک را هم گرفته بود در آغازینسالهای حضورش در عرصهی سیاست در انتشار مجله «دانشکده» با ملکالشعرای بهار همکاری داشت و مقالاتی هم برای آن مینوشت. همین رابطه در دوران حضورش در مجلس شورای ملی به کمکش آمد و از وجود ملکالشعرای بهار در مجلس بهره برد. تیمورتاش که سخنوری باهوش بود در مجلس میدانداری میکرد و فضا را با سخنانش به دست میگرفت. در همین راستا زمانی که قرار بود خلع سلاح ستارخان تصویب شود صداهای مخالفی در مجلس شنیده میشد. از همینرو تیمورتاش با بیان گیرا و ذکاوتش جو مجلس را به سود خلع سلاح تغییر داد و این طرح به راحتی تصویب شد.
تیمورتاش که به همراه دو یار قریبش علیاکبر داور و نصرتالدوله فیروز روزبهروز نفوذ خود را در مجلس گسترش میداد تا جایی پیش رفت که نایبرئیسی مجلس چهارم شورای ملی را به دست آورد. تیمورتاش به آینده رضاخان امید داشت و پیشبینی میکرد رضاخان به اریکه قدرت نائل آید؛ به همین سبب سعی داشت مسیر را برای رضاخان پهلوی هموار کند. او در مجلس پنجم طرح خلع قاجاریه از سلطنت را کارگردانی کرد و پس از شروع سلطنتِ رضاخان، به پاس تلاشش در سال 1304 وزیر دربار پهلوی شد. تیمورتاش که پیش از این وزیر عدلیه و وزیر فوائد عامه و تجارت نیز بود با رسیدن به وزارت دربار جهش بزرگی در افزایش قدرت خود انجام داد. او در مراسم تاجگذاری رضاخان، حامل تاج پهلوی بود در حالی که مرسوم نبود وزیر دربار چنین کاری را انجام دهد.
با شروع انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی، همه امور به طور کامل در اختیار تیمورتاش بود به گونهای که تیمورتاش افراد را براساس همراهیشان با برنامههای خویش برای حضور در انتخابات تایید میکرد. این قدرت و نفوذ به اندازهای قد کشیده بود که انتخاب وزیران، مسئولان دربار، استانداران و سایر مناصب مهم کشور با نظر تیمورتاش صورت میگرفت و حتی در سال 1306 مخبرالسلطنه با هدف اجرای برنامههای تیمورتاش به سمت نخستوزیری رسید و عملا هم تنها مجری دستورات تیمورتاش بود. تیمورتاش که با اعتماد به نفس در فکر فزونی اقتدار خویش بود این گفتۀ خود را که رضاخان «حتی از هوایی که استنشاق میکند هراسناک است» فراموش کرده بود و هرچه بر قدرتش میافزود از اعتماد رضاشاه به خود میکاست و زمینه حذف شدن خویش را فراهم میکرد.
رابرت کلایو، نماینده انگلیس در تهران، در جریان مذاکرات در نامهای اینگونه مینویسد: «... تیمورتاش اکنون در تعیین خط مشی سیاستهای داخلی و خارجی چنان مطلقالعنان گشته که متاسفانه تا زمانی که وی در مسند کار باشد، امیدی به بهبود شرایط موجود نیست».
سردار معظم خراسانی عبدالحسینخان که پس از تصویب قانون لغو القاب و درجات نظامی در فروردین 1304، نام خانوادگی «تیمورتاش» را برای خود برگزیده بود از همان ابتدای ورودش به صحنه سیاست ارتباط خوبی با سفارتخانههای خارجی بهخصوص سفارت روسیه داشت. تیمورتاش که تحصیلات نظامی را در روسیه گذرانده بود در دوران تصدی وزارت فوائد عامه، شرایط واگذاری شیلات شمال به روسها را فراهم کرده و در دوران وزارت دربار پهلوی برای چندین قرارداد اقتصادی با روسیه به توافق رسیده بود. این نزدیکی به روسیه برای انگلیس که در جنوب ایران نفوذ بالایی داشت، نگرانکننده بود. به علاوه اینکه تیمورتاش تلاش زیادی کرد تا از شرکت نفت که در دست انگلیس بود مالیات اخذ کند.
نیاز ایران به تعامل با انگلیس در مسائل جنوب و نگرانی انگلیس از قدرت گرفتن روسیه در ایران، باعث شد تیمورتاش نوعی سیاست موازنه را برای توافق با انگلیس در پیش گیرد. تیمورتاش در چندین نوبت با نمایندههای انگلیس درباره مسائل گوناگونی مذاکره کرد که میتوان به این موارد اشاره نمود:
1) تعیین تکلیف ادعای ایران بر مالکیت بحرین و باسعیدو و جزایر هنگام و ابوموسی و تنب
2) توافق بر سر شرکت نفت ایران و انگلیس
3) به رسمیت شناختن حاکمیت ایران بر منطقه آبی ایران در خلیجفارس
4) چشمپوشی انگلیس از بدهیهای قبلی ایران
5) تامین امنیت انگلیس در خلیجفارس.
6) تعیین تعرفه گمرکی
و چندین مورد دیگر.
تیمورتاش در جریان این مذاکرات فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرد. در مقطعی از حاکمیت ملی ایران بهخوبی دفاع کرد. در پارهای موارد از مواضع خود قدری کوتاه آمد و در عوض در مرحلهای از مذاکرات با مطرح کردن خواستههای بسیار، مسیر مذاکرات را از رسیدن به توافق دور کرد. انگلیس هم که حاضر به دادن امتیازات فراوان به ایران نبود از توافق بر سر موارد پیشنهادی امتناع میکرد. هرچند که در مواردی جزئی توافق حاصل شده بود اما سرسخت بودن دو طرف مذاکره باعث شد این مذاکرات چندین سال به درازا بکشد.
انگلیس که به خطر افتادن منافعش در ایران را برنمیتافت، مانع اصلی بر سر رسیدن به خواستههایش را تیمورتاش میدانست. رابرت کلایو، نماینده انگلیس در تهران، در جریان مذاکرات در نامهای به تاریخ 22 آوریل 1931/ 1 اردیبهشت 1310 اینگونه مینویسد: «... تیمورتاش اکنون در تعیین خط مشی سیاستهای داخلی و خارجی چنان مطلقالعنان گشته که متاسفانه تا زمانی که وی در مسند کار باشد، امیدی به بهبود شرایط موجود نیست». این نارضایتی عاملی میشود تا نمایندههای انگلیس در چند نوبت به دیدار رضاشاه بروند و از او در مورد عدم حصول توافق گلایه کنند. از طرفی رضاشاه به تیمورتاش دستور داده بود برای خرید ادوات جنگی به روسیه برود. تیمورتاش در این سفر موفقیتی کسب نمیکند و به رضاشاه نامه مینویسد که روسیه قادر به تامین سفارشهای نظامی ایران نیست و بهتر است این سلاحها از اروپا تهیه شود. در اینجا نقش آلمان پررنگ میشود.
آلمان به ایران سلاحهای جنگی میفروشد و رابطه خوبی با تیمورتاش برقرار میکند. همین رابطه مشخص میکند که چرا تیمورتاش پیشنهاد جایگزینی بانک ملی با بانک شاهنشاهی که زیر نظر انگلیس بود را در مذاکرات با انگلیس مطرح میکند، چرا که بانک ملی با همکاری آلمان تاسیس شده بود.

ناکامیهای تیمورتاش در روابط با انگلیس و روسیه در سالهای پایانی عمرش باعث میشود رضاشاه از عملکرد او رضایت کافی را نداشته باشد. از طرفی انگلیس که تیمورتاش را سرسخت و غیرقابل مهار تصور میکرد در مطبوعات خود با تمجید از تیمورتاش سعی داشت او را خطری برای سلطنت رضاشاه و فرزندش توصیف کند. اخبار روزنامههای خارجی توسط محمدحسینخان آیرم، رئیس مقتدر شهربانی، که از قدرتمندی تیمورتاش برحذر بود، به رضاشاه میرسید. با پروپاگاندا و فضاسازی رسانهای و اقامت طولانیمدت تیمورتاش در آخرین سفرش به روسیه، زنگ خطر مهمی برای رضاشاه که بقای سلطنتش بیش از هرچیز اهمیت داشت به صدا درآمد.
رضاخان پهلوی قبلا هم از ارتباط تیمورتاش با کشورهای خارجی خشنود نبود و زمانی که قصد انتخاب تیمورتاش به سمت وزارت دربار را داشت در مورد او اینگونه گفت: «تیمورتاش بد نیست ولی حیف که با خارجیها زیاد رفت و آمد دارد». اتهامی هم مبنی بر جاسوسی تیمورتاش برای روسیه مطرح شده که چون اثبات نشده و مناقشه بر سر آن بسیار است از آن صرف نظر کردیم.
سرانجام تیمورتاش در سوم دیماه 1311 عزل و راهی زندان شد؛ اما این برای رضاشاه کافی نبود. بنابراین دستور قتل او صادر شد و در تاریخ نهم مهرماه 1312 به دست احمد احمدی، معروف به پزشک احمدی، به قتل رسید. تیمورتاش در واقع مسیری را در سیاست پیش گرفت که خود هم قربانی آن شد. ویژگیهای شخصیتی او از جمله خشونت، سرکوب، فرمانبرداری، عدم تمکین در برابر قانون، تلاش برای گرفتن اختیارات فراقانونی و... -که در انتخابش به عنوان وزیر دربار پهلوی هم موثر بود- بیش از آنکه به دوام او منجر شود مقدمات حذف او را فراهم میکرد.
او خود نیز به این مساله واقف بود چرا که در یادداشتی که در زندان نوشت پذیرفته بود که نباید در چنین حکومتی انتظار برگزاری دادگاه برای خویش را داشته باشد. اما اگر در طول دوران حضورش در مجلس به دنبال تشکیل حکومت جمهوری بود و یا در سمت وزارت دربار ضوابط و قوانین را بر هر امری برتری میداد، شاید سرنوشت بهتری برایش رقم میخورد.