سالهای منتهی به کودتای 28 مرداد 1332، دستخوش اتفاقات بسیاری در صحنه سیاست ایران بود. در این سالها، نقش حسین مکّی به عنوان یکی از افراد شناخته شده در نهضت ملی شدن نفت و پس از آن مخالفت با دکتر مصدق، مرهون اما و اگرهای بسیاریست و موافقان و مخالفان بسیطی دارد. از اینرو شناخت منش سیاسیِ حسین مکی، به دور از حب و بغضهای امروزی و در بستر زمان و شرایط روزگار او، امریست لازم و روشنگر. چراغی میافروزیم بر بخشی از اوراقِ دفترِ حیات سیاسی وی.
سیر رابطه حسین مکی با دکتر مصدق، تمثیلیست از علاقهای که تبدیل به کینه شد. ذکر مصادیقی در چند و چون این رابطه به دریافت درستی از کیفیت آن کمک میکند. زمانی که حسین مکی نماینده مجلس پانزدهم شورای ملی و مصدق خانهنشین بود مکی با دکتر مصدق حشر و نشر داشت و نظر مصدق را در مورد مسائل سیاسی روز جویا میشد. مکی در خاطراتش مینویسد که در جریان تصویب قرارداد «گس– گلشائیان» در مجلس پانزدهم، نزد دکتر مصدق میرود و خواستار اعلام موضع از طرف او در مورد این قرارداد میشود؛ اما مصدق خود را بازنشسته سیاسی میخواند و بر عدم مداخله در سیاست اصرار میورزد. مکی ادعا میکند در این ملاقات با لحنی کنایهآمیز از مصدق گلایه و خانه او را ترک میکند و در نهایت پس از این دیدار دکتر مصدق به نوشتن نامهای به مجلس مبادرت میورزد. این تنها مرتبهای بود که مصدق در دوران خانهنشینی به سیاست ورود کرد.
مکی در فواصل مختلف حمایتهایی از دکتر مصدق میکرد. در مجلس شانزدهمِ شورای ملی، مکی نماینده تهران و دبیر جبهه ملی بود و دکتر مصدق ریاست فراکسیون وطن یا همان فراکسیون جبهه ملی را برعهده داشت؛ در جریان مخالفت دکتر مصدق با روی کارآمدن رزمآرا، حسین مکی در مجلس در پاسخ به تیمورتاش، در حمایت از مصدق اینگونه سخن میگوید: «دکتر مصدق تا آخرین قطره خونش را میریزد افتخار ما این است که کشته بشویم در راه آزادی». در دیگر مثالی، مکی عنوان میکند که وقتی پس از کودتای 28 مرداد در زمان صرف ناهار با نخستوزیر، سرلشکر زاهدی، صحبت از اعدام دکتر مصدق میشود او این چنین واکنش نشان میدهد: «کسی که بتواند دکتر مصدق را اعدام کند هنوز از شکم مادر متولد نشده است» و پس از آن بشقاب سوپ را با عصبانیت به جلو میراند و دست از غذا میکشد که در همین حال با محبت زاهدی روبرو میشود و زاهدی با بوسه بر صورت حسین مکی او را دعوت به خوردن غذا میکند!
حسین مکی در مجلس در پاسخ به تیمورتاش، در حمایت از مصدق اینگونه سخن میگوید: «دکتر مصدق تا آخرین قطره خونش را میریزد افتخار ما این است که کشته بشویم در راه آزادی».
حسین مکی از خودرأیی دکتر مصدق ناراضی بود و همواره در موارد گونهگون این نارضایتی خود را ابراز میکرد. چه در زمانی که مصدق در جبهه ملی در پارهای موارد، بدون کسب نظر دیگران سعی در اجرای سیاستهای خود داشت و چه در زمان نخستوزیری دکتر مصدق و تلاش او برای گرفتن اختیارات بیشتر از مجلس هفدهم، مکی در صف مخالفان مصدق ایستاده بود. اگرچه دیدگاه مکی نسبت به دکتر مصدق دچار شک و شبهه فراوان است اما در بعضی موارد، مکی به درستی نسبت به اقتدار و خودرأیی دکتر مصدق به مخالفت برخاسته است. برای مثال زمانی که در مجلس شانزدهم شورای ملی، لایحه تعرفه گمرکی (این لایحه تعیین تعرفه گمرکی را از مجلس به دولت واگذار میکرد) در مجلس مطرح شد، دکتر مصدق به مخالفت جدی با این لایحه پرداخت و عنوان کرد: «قوه مجریه حق تصویب قانون ندارد و چنانچه مجلس شورای ملی این حق را به آن قوه دهد نقض اصول قانون اساسی را نموده است.» و در ادامه میگوید: «دادن یک چنین اختیاراتی برخلاف قانون بر فرض اینکه دولت مورد اعتماد جامعه بود، سبب خواهد شد که سابقه بدی ایجاد و حکومت ملی را متزلزل کند و دولتهای بعد، از این قانون و یا نظائر آن سوءاستفاده کنند.» اما برخلاف این گفتهها دکتر مصدق زمانی که خود به مقام نخستوزیری رسید اختیارات فراوانی را از مجلس گرفت که تعرفه گمرکی بخشی از آن بود و یا در زمانی که مجلس به خواستههای او تن نمیداد به میان مردم میرفت و با سخنرانی، و نمایش حمایت مردم، سعی در فشار به مجلس برای تصویب خواستههای خود داشت. حسین مکی نه تنها در مجلس شانزدهم در کنار دکتر مصدق بر مخالفت با لایحه تعرفه گمرکی پافشاری میکرد بلکه در مجلس هفدهم جزء مخالفان واگذاری اختیارات مجلس به دولت مصدق بود.
مخالفتهای حسین مکی با دکتر مصدق اگرچه بعضا نشانه سلامت او در سیاست بود اما در مواردی هم جنبه شخصی پیدا میکرد و اتفاقا نشأت گرفته از روحیه اقتدار و خودمداری مکی بود. مکی باور داشت سیاستمدار شاخص و بیعیب و نقصی است و این امر را به وضوح میتوان در کتاب خاطرات سیاسی او مشاهده کرد. براساس همین خصلت، زمانی که دکتر مصدق مطرح کرد که به منظور پیشبرد بهتر امور، برای جبهه ملی دو دبیر، یکی سیاسی و یکی اداری تعیین شود، مکی که دبیر جبهه ملی بود، تقسیم جایگاهش را برنمیتافت و این پیشنهاد مصدق را ناشی از کدورت شخصیِ مصدق نسبت به خود میدانست. گمانههای اینچنینی به قدری ذهن مکی را مشوش کرده بود که او تا جایی پیش رفت که دکتر مصدق را «کینهتوز» و «تلافیجو» خطاب میکرد.
پس از وقایع سیام تیر 1331، روابط مکی و دکتر مصدق تقریبا قطع میشود و به جز توافق این دو برای مذاکره حسین مکی با بانک جهانی برای راه اندازی پالایشگاه آبادان، همکاری دیگری صورت نمیگیرد.
مخالفتهای حسین مکی با دکتر مصدق اگرچه بعضا نشانه سلامت او در سیاست بود اما در مواردی هم جنبه شخصی پیدا میکرد و اتفاقا نشأت گرفته از روحیه اقتدار و خودمداری مکی بود.
در سطور پیش از اقتدار و خودمداری حسین مکی سخن به میان آوردیم. این خودشیفتگی در برخورد با مخالفانش آشکارا نمایان بود و او در مواجهه با کسانی که نظرات متفاوتی با او داشتند با لحنی کنایهآمیز سخن میگفت. زمانی که افرادی با نظراتی متضاد با حسین مکی در مجلس در حال صحبت بودند مکی آنها را با نیش و کنایه خطاب میکرد و برای نمونه میگفت: «و لعنه الله علی قوم الظالمین»؛ یا نظرش را در مورد سرلشکر زاهدی اینچنین بیان کرده: «در سالهای آخر عمر، موازنه عقلی خود را از دست داده و دچار اختلال حواس شده بود. البته بازتاب اعمال و رفتار دوران زندگی او سرانجامی بهتر از این نمیتوانست داشته باشد.» آنچنان که دیدیم در مورد دکتر مصدق نیز غیظهایی داشت.
حسین مکی در دوران فعالیت سیاسیاش با افراد بسیاری همراه و همقطار بود که در بیشتر موارد پس از مدتی با آنها به اختلاف میرسید و مسیرش را جدا میکرد. حسین فاطمی، یکی از مهمترین کسانی بود که در این فرمول، صادق بود. حسین مکی در مورد همنظری با فاطمی اینگونه توضیح داده: «در تمام جلسات جبهه ملی، مشی و رویه فاطمی و من هماهنگ بود و همقدم بودیم». این نزدیکی به حدی بود که حتی مکی در مراسم ازدواج حسین فاطمی، به عنوان شهود عقد، دفتر ازدواج را امضا کرده بود؛ اما پس از آنکه ماجرای حضور این دو در شمشک خبرساز شد و فاطمی این مسأله را تکذیب کرد، حسین مکی به بهانه اینکه فاطمی برای حفظ مقام وزارت خارجه، این خبر را تکذیب کرده، روابطش را با فاطمی قطع میکند. این در حالی بود که مکی در مورد فاطمی گفته بود: «قلم دکتر فاطمی به اندازه یک سپاه به ملی کردن نفت کمک کرده است» و براساس این گفته شاید مکی باید در مورد قطع روابطش با فاطمی درنگ بیشتری میکرد.
مکی اگرچه بیان میکرد نباید دست به کاری زد که «اساس نهضت ملی ایران بر باد رود» اما در عمل با بعضی سنگاندازیهایی که در مسیر دیگر همقطاران خود در جبهه ملی انجام میداد به این مسأله دامن میزد.
مظفر بقائی از دیگر کسانی بود که در حیات سیاسی حسین مکی، جزء همکاران نزدیک او محسوب میشد. این همکاری فراز و نشیب بسیاری داشت و اختلافات اولیه که مکی در رابطه با بقائی مطرح میکرد آنچنان گسترده و بنیادین نبود اما همین اختلافات باعث سردی روابط این دو شده بود. مکی دلیل سردی روابطش با بقائی را صرفا اختلاف نظر نسبت به تأسیس شعبه آبادان حزب زحمتکشان ملت ایران و همچنین عدم اتفاق نظر نسبت به شخصیتهای سیاسی عنوان میکند. اگرچه همکاری این دو پس از وقایع سیام تیر و همچنین با احیای سازمان نگهبانان آزادی دوباره از سر گرفته میشود اما در نهایت اختلاف نظرها در مورد دولت امینی و همچنین انتشار وصیتنامه سیاسی مظفر بقائی، منجر به جدایی این دو میشود.
تاریخ طویلی در مورد همکاری و قطع همکاری حسین مکی با شخصیتهای سیاسی وجود دارد. شاید بتوان این روحیه را به تلقی مکی از خودش نسبت داد که همانگونه که طرفدارانش لقب «سرباز فداکار وطن» را به او داده بودند خود او نیز تصوری این چنین نسبت به خود داشت و خود را جزء میهندوستترین، قانونمندترین و خدمتگزارترین سیاستمداران دستهبندی میکرد و قطع و وصل ارتباطش را با سیاستمداران، ذیل همین تلقی صورت میداد. مکی اگرچه بیان میکرد نباید دست به کاری زد که «اساس نهضت ملی ایران بر باد رود» اما در عمل با بعضی سنگاندازیهایی که در مسیر دیگر همقطاران خود در جبهه ملی انجام میداد به این مسأله دامن میزد.
حسین مکی از رابطه خوبی با دربار و شخص شاه برخوردار بود. او در برهههای مختلف دیدارهایی با محمدرضا شاه انجام میداد و در مورد مسائل سیاسی روز با شاه مراوده داشت. مکی در مقاطعی سعی در جلب نظر شاه برای آزادی برخی زندانیان از جمله حسین فاطمی و مظفر بقائی داشت و در مورد فاطمی ناکام و در مورد بقائی موفق بود. اگرچه مکی در زمانی که نیروهای جبهه ملی در حبس و زندان بودند یا محاکمه و اعدام شده بودند در وضعیتی ایمن به سر میبرد و حتی با شاه ملاقات میکرد اما در کارنامه خود فعالیتهایی در باب تحدید قدرت شاه و اطرافیانش نیز داراست. در مجلس شانزدهم شورای ملی یکی از نمایندگان، پیشنهاد اصلاح ماده 31 قانون مطبوعات را به این شکل داد: «هرگاه در روزنامه یا هر نشریه دیگر به پادشاه یا خانواده سلطنتی و به اساس دین اسلام و مقام مقدس انبیاء اهانت و هتک حرمت شود یا مردم را به قیام و اقدام بر ضد حکومت ملی تحریک کنند با اجازه دادستان شهرستان، شهربانی فوراً به ضبط اوراق منتشره و توقیف اقدام کند ...» (که در آن هتک حرمت به پادشاه و خانواده سلطنتی را به قانون قبلی اضافه کرد). در اینجا حسین مکی به مخالفت با این اصلاحیه پرداخت و عنوان کرد: «در یک کشور اسلامی هستیم و همه ما مسلمانیم و اسلام میگوید سیاه حبشی و سیدقریشی نزد من تفاوتی ندارد... این از لحاظ اسلام؛ و از لحاظ قانون، قانون اساسی ایران میگوید کلیه اشخاص در مقابل قانون متساویالحقوقند و هیچکس بر هیچکس مزیت ندارد و قانون باید در مورد همه یکسان اجرا شود»
حسین مکی از اولین افراد در مجلس بود که ندای ملی شدن صنعت نفت را سر داد و در فراز و فرودهای روابطش با دکتر مصدق، تلاش وافری در جهت به ثمر نشستن نهضت ملی شدن صنعت نفت انجام داد؛ اما حوادث سیام تیر 1331 نقطه عطفی در کنش سیاسی او در صحنه سیاسی کشور بود و مسیر او را از دکتر مصدق و همراهانش جدا کرد. مکی اگرچه از دید خود استدلالهای کافی را برای عدم قبولِ رهبریِ دکتر مصدق در نهضت ملی ارائه و در کتابی با نام «وقایع سیام تیر 1331» به تفصیل آنها را بیان میکند اما همین جدایی، چند دستگی و چند صدایی منجر به فروکاست اهداف نهضت به اختلافات داخلی شد و این عدم اتحاد نهایتاً ضربه مهلکی بر پیکر نهال نوپای نهضت ملی وارد کرد.