امیدرضا صفایی/ باقیات
امیدرضا صفایی/ باقیات
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تلخ و شیرین های انتخابات ۱۴۰۰ (۱۷): روز آخر تبلیغات

روز آخر تبلیغات قرار بود از طرف میدان منیریه به سمت میدان راه آهن راهپیمایی کنیم و همخوانی داشته باشیم و نهایتا در میدان راه آهن جمع شویم و سخنرانی آقا را در میدان گوش دهیم. تعداد نفرات این راهپیمایی از دفعات قبل بیشتر شده بود.

آقا در روز آخر تبلیغات، نکته ای را گفتند؛ اهمیت رأی بالای رییس جمهور منتخب. بعد از اتمام صحبت آقا دیدم دو نفر از بچه های ستاد دانشجویی در گوشه ای از میدان خیلی مشغول گوشی شان هستند. نزدیک رفتم گفتند که از ستاد گفته اند نظرتان را برای مطالب بیانیه اعلام انصراف دکتر بدهید؛ دکتر بعد از صحبت آقا، تصمیم آخر را گرفته بود. گرچه که دکتر از ابتدا به صورت جدی وارد انتخابات شده بود اما کم کم این تصمیم دکتر قابل پیش بینی بود. تنها یکی از بچه های ستاد را در میدان راه آهن دیدم که بعد تصمیم دکتر داشت گریه می کرد اما بقیه گویا راحت قبول کرده بودند.

شب اعلام کردند که دکتر قرار است به پلاک ۷۷ (ستاد) سربزند. نمازخانه خود ستاد کوچک بود. حسینیه کوچه مقابل هماهنگ شد. بچه های ستاد در حسینیه جمع شدند. ایام، ایام دهه کرامت بود. یکی از مسئولین ستاد شروع کرد به مولودی خوانی. فضای حسینیه، با نشاط بود و خبری از ناراحتی و افسردگی نبود. همه مسئولین ستاد آمده بودند.

دکتر آمد. بچه ها با شور و شوق شروع کردند به شعار دادن: «صلّ علی محمّد، یاور رهبر آمد»، «بدون هیچ دلیلی، عشق منی جلیلی». دکتر گفت که سال ۹۲ بعد انتخابات گفتیم کار ما تازه شروع شده است؛ امسال هم می گوییم کار ما تازه شروع شده است؛ هم خود دکتر خنده اش گرفت و هم بچه ها. دکتر گفت در این دوره، اقبال به حاج آقای رییسی است که از یک جبهه هستیم و اشتراکات زیادی با هم داریم. دکتر تذکر داد که کار همراه با اخلاص حتما برکت خواهد داشت.

[ادامه دارد…]

انتخابات 1400فعالیت انتخاباتیروایت انتخاباتسیاستفرهنگ
دانشجو علوم سلولی دیروز، طلبه امروز... کنکاش زندگی از دنیای طلبگی... omidrezasafaei.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید