آن هنگام که «پدر پدربزرگ»
مجبور شد دستگاه عبابافی را رها کند
و کارگر اداره راه شود تا جاده های نایین ساخته شود؛
آن هنگام که امام فرمان داد و «مبارز» در خیابان ماند؛
آن هنگام که «برادر»، غریبانه در مقابل تانک بعثی بر زمین افتاد؛
آن هنگام که «گمنام» تلاش کرد تا مسیر صنایع پیشرفته هموار شود؛
آن هنگام که فساد و تبعیض را تحمل نکرد؛
چه می دانست که امروز ما از کدام قله ها به او می نگریم!؟
اما،
سرمایه ی ایمان را به ما رساند
و معجزه ی عمل را
و عشق به مکتب قدسی را
و لبخندی که از او برجا مانده.