«زندگی بیشتر در مورد سفر است تا نتیجه»؛ یک جملهی بسیار کلیشهای اما درست که میتواند هم در مورد خود زندگی و هم در مورد کاری که انجام میدهیم، به عنوان یک فرد خلاق صادق باشد. «خلاقیت نیز در مورد سفر است، نه نتیجهای که حاصل میشود.» اما بیایید رو راست باشیم؛ در دنیایی که به ما دیکته میکند تا بیشتر و سریعتر تولید کنیم، سفر یک عقبنشینی به سمت تولید بیپایان است تا در جریان باقی بمانیم. تخمین زده میشود که ۹۰ درصد دادههای دنیا تنها در دو سال گذشته تولید شدهاند؛ مسالهای که چندان امر غریبی نیست اما باید پرسید که آیا سرعت صنعت ما را مجبور میکند که از فرایند دست کشیده و تنها روی مسیری تمرکز کنیم که کمترین مقاومت و اصطحکاک را داشته باشد؟ آیا ما لذت ساختن را از دست میدهیم، فقط به خاطر «ساختن»؟
دنیای ما به سرعت حرکت میکند و ما نمیتوانیم با آن همگام باشیم. امروزه صنایع در حال تغییر دایمی هستند. به عنوان افرادی خلاق، ما در مورد تازهترین پلتفرمها، فناوریها و ابزارهای اطلاعاتی یاد میگیریم اما قبل از اینکه بتوانیم تواناییهای آنها را به صورت کامل درک کنیم، متوجه میشویم که آنها منسوخ شدهاند. در حوزهی خلاقیت؛ متفکر بودن، هدفمند بودن، بصیرت داشتن و روشنگر بودن کافی نیستند؛ بلکه باید نوآور، کارآمد و بیرحم نیز باشیم. باید بتوانیم ریسک کنیم، در شرایطی که همواره با حروف اختصاری ارزیابی میشویم؛ ROI (نرخ بازگشت سرمایه)، KPI (شاخصهای کلیدی عملکرد)، ROAS (بازگشت هزینهی تبلیغات) و مواردی از این دست. دنیای ما چنان با سرعت حرکت میکند که ما نمیتوانیم بدون خستگی، بدون ناامیدی و بدون از هم پاشیدن دنبال آن حرکت کنیم. بنابراین ما باید جسور باشیم.
صنایع خلاق دیگر در مورد خلاقیت نیستند و این روزها الهامات و تلاش بسیاری از حرفهایها را به استعفا و فرسودگی تبدیل میکنند.
این که در دنیای تولید بیپایان بینش خود را از دست ندهیم، سخت است. برای حفظ اهمیت و تطابق با جریانهای روز مجبور به ادامهی تولید خواهیم بود. «اگر دست از پیشرفت برداریم، مزیتهای خود را از دست خواهیم داد و دیگر خوب نخواهیم بود.» این چیزی است که مربیان شنا به خوبی به شما گوشزد خواهند کرد؛ اگر دست از شنا کردن بردارید، خیلی زود غرق خواهید شد. اگر چه خلاقیت به ما امکان اکتشاف و «پیش رفتن با جریان» را میدهد، اما همچنان فشار سنگینی را تجربه خواهیم کرد، مشابه آن چه که در ورزشهای قهرمانی وجود دارد.
وقتی نوبت به تبلیغ و ارسال چیزهایی که ساختهایم میشود، صنایع و الگوریتمها به ما میگویند که هرگز کافی نیست. یک ویدیو، یک پست کافی نیست. مجبور خواهیم بود هر روز محتوای بیشتری تولید کنیم و کارهای خلاقانه بیشتر شبیه یک فهرست کاری روتین میشوند تا یک سفر اکتشافی.
گر چه برخی افراد اعتقاد دارند که هوش مصنوعی تهدیدی برای شغل و حرفهی طراحان است، اما دست کم پیشنهادهای جذابی – در زمینهی دستیابی به بهرهوری بیشتر – نیز ارایه میدهد؛ چیزی که به ما در بهینهسازی امور کمک زیادی خواهد کرد. به لطف هوش مصنوعی ما میتوانیم طرحهای گرافیکی، وبسایت و پستهای وبلاگی را سریعتر طراحی کنیم. خلق هنر با یک کلیک میتواند به ما کمک کند تا از کشمکش فرایند اغلب سخت و دردناک ایدهپردازی در سفر رسیدن به راهحلهای خلاقانه دوری کنیم.
اما چه اتفاقی برای هنرمندان، نویسندگان و طراحان میافتد؛ زمانی که همه چیز در مورد کار مربوط به خروجی آن میشود؟ آیا یادگیری متوقف میشود؟ آیا این جا، جایی است که از لذت کارها کاسته میشود؟ بله، حالا هوش مصنوعی میتواند به ما بگوید که یک کتاب در مورد چیست یا حتا یک کتاب برای ما بنویسد. دیگر لازم نیست برای خواندن یا نوشتن وقت بگذاریم. اما، پس فواید خواندن یا نوشتن چه میشوند؟ در مورد چیزهایی که در طول این مسیر یاد میگیریم یا لذتی که هنگام خواندن یا نوشتن تجربه میکنیم، چه طور؟ هوش مصنوعی میتواند تصاویر زیبایی بسازد … اما طراحان از لذت اتفاقات خوشایند و یادگیری در حین کار محروم میشوند.
در واقع Midjourney به نوعی سفر را از بین برده است.
تصور کنید که در حال خاطرهنویسی هستید و هر چه به ذهنتان میرسد را بدون هدف خاصی روی کاغذ میآورید. روشی است برای آزاد کردن ذهن. اما ممکن است از خودتان بپرسید «اگر کسی این نوشتهها را بخواند، چه؟» اگر «چیزی که مینویسم از نظر دیگران منطقی نباشد، چه؟» اما آن چه در حال نوشتن آن هستید، نیازی ندارند که منطقی باشند. در واقع سود آنها در انجام دادن همین کار است. وقتی برای خودمان مینویسیم، متفاوت مینویسیم. وقتی میدانیم که هیچ کس ما را نمیبیند. وقتی هیچ کسی در انتظار ارزیابی یا قضاوت کار ما نیست. وقتی برای مخاطب خاصی خلق نمیکنیم، واژهها متفاوت خواهند بود. وقتی که تمرکزمان را از آن چه که باید منتشر کنیم و تاثیرگذار باشد، برداریم؛ خودمان را آزاد میکنیم و در برابر خلاقیت گشوده میشویم. آن گاه خود فرایند محور اصلی میشود، نه خروجی کار.
اعتقاد بر این است که کار اساسا باید نیازی را بر طرف و به حل مشکل دیگران کمک کند. این یک سلیقهی شخصی نیست، بلکه به این معنی است که خلاقیت چه گونه مشکلی را رفع میکند. این یک فرایند است که در مسیر آن میتوان یاد گرفت و نیز راهحلهای جدید و غیرمنتظره (که نشاندهندهی خلاقیت هستند) را کشف کرد که از ابتدا نمیشناختیم. میتوان در این مسیر خود را پیدا کرد و چند باره رشد کرد.
در پایان فیلم باربی، شخصیت باربی میگوید: «من میخواهم تصور کنم. من نمیخواهم ایده باشم.»
و شاید هم همین طور باشد.
هم به عنوان یک انسان و هم کسی که کاری انجام میدهد؛ من میخواهم بخشی از تصور باشم. میخواهم از این سفر لذت ببرم، نه این که فقط برای نتیجهی آن اعتبار کسب کنم.