ویرگول
ورودثبت نام
:: On ::
:: On ::
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

دنیای بعد از استعفا

مدتی‌ست که دائما به استعفا فکر می‌کنم، نمی‌دانم... شما تا به حال به استعفا فکر کرده‌اید؟!

خب آدمیزاد است دیگر، از محیط کارش خوشش نمی‌آید، استعفا می‌دهد. مسئولیت کارهای کرده و نکرده بر دوش‌اش سنگینی می‌کند، درس‌های دانشگاه خسته‌اش کرده، اشتباهی انجام داده که دیگر نمی‌تواند سرش را بلند کند، نمی‌تواند با همکارانش سازش کند، احساس می‌کند که دیگر نمی‌تواند در آن محیط پیشرفت کند، اصلاً چه فرقی بین این‌هاست؟! خسته‌ است، خسته از همه چیز... استعفا می‌دهد.

رَستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا...
رَستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا...


استعفا که می‌دهی، راحت راحت می‌شوی... نه مسئولیتی، نه بار مشکلاتی، نه خستگی سرزنش‌های خودت به خودت، نه «همکارانت»، و نه «رئیس». نفس راحتی می‌توانی بکشی، حداقل خودت فکر می‌کنی می‌توانی نفس راحتی بکشی...


من هم «آدم»ام، از دنیا خوشم نمی‌آید، مسئولیت کارهای کرده و نکرده بر دوش‌ام سنگینی می‌کند، درس‌های پاس‌نشده‌ی زندگی خسته‌ام کرده، اشتباهی کرده‌ام که دیگر حتی تن‌ام را هم نمی‌توانم از زمین بلند کنم، نمی‌توانم با آدم‌های دیگر سازش کنم، پیشرفتی در کار نیست... خسته‌ام، خسته از همه چیز، و این همه چیز یعنی خودم. می‌خواهم استعفا بدهم...


اما خب، گاهی استعفا می‌دهی، رئیس قبول نمی‌کند. از تو اصرار و از او انکار... می‌گوید من می‌دانم که تو می‌توانی کارت را درست انجام بدهی، «کس دیگری» بهتر از تو سراغ ندارم که در این کار بگمارم. آقا! من «صلاح» می‌دانم که بمانی، بمان!


هـــــــِــــــــی... «رئیس» من هم قبول نمی‌کند، خودش موقع استخدام این را گفته... گفته که «موجود» بهتری سراغ ندارم، تو احسن‌الخالقینی... من را زندانی کرده در این «محیط کار»...

چه کنم؟! استعفا اوضاع را بدتر می‌کند، این اوضاع هم حالم را بهم می‌زند... رئیس عجیبی دارم، همه‌ی غلط‌هایی را که کرده‌ام، می‌داند، اما باز هم اجازه‌ی استعفا نمی‌دهد.

بعضی‌ها هم می‌گویند دنیای بعد از استعفا قشنگ نیست، خب دنیای قبل از استعفا هم که زیبا نبود. من مانده‌ام بین بعد و قبل.

منتظر شوم تا «عزل» شوم؟! تا آن زمان باز هم به کرات گند می‌زنم، مطمئن‌ام. در محیط کار من، اوضاع آن‌چنان قابل پیش‌بینی نیست... ممکن است شرکت را، به تنهایی، در ساعتی از عرش به فرش بکشانی. البته رئیس حواسش به اوضاع هست، مشکل از حواس من است. نمی‌دانم، رئیس را چه دیدی... شاید این‌بار که دستش را برای کمک من دراز کرد، تا آخر گرفتمش، تا آخر...


دلم‌نوشتهاستعفادنیا و مرگ و زندگیشاید خودکشیخدایا حال خوبتو با من تقسیم کن
بگذر از این گذار و بگذار، بگذریم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید