اینجا یک دانشگاه است
من محیط واقعی در کار و زندگی را همیشه به چشم یک دانشگاه دیده ام، در طول سه دهه از فعالیت حرفه ای که داشتم تقریبا همه نوع پرسنل و نیروی کار در مجموعه هایم مشغول بکار بوده و هستند. آنها از نظر میزان سواد و تحصیلات در سُطوح مختلفی قرار دارند. ( از کارگر ساده در حد تحصیلات سیکل تا مهندسین، طراحان و مشاورانی که دارای تحصیلات عالیه میباشند.)
اما من بیشتر بدنبال سواد واقعی آنها هستم یعنی میزان مهارت و تجربه های واقعی که دارند. چیزی که کمبود آن گاهاً هزینه های مالی و زمانیِ بسیاری را برای من ایجاد میکند چون آنها تجربه های خود را با اشتباهاتی کسب می کنند که هزینه آن را من پرداخت میکنم. من همیشه در چنین مواقعی به آنها میگویم:
اینجا یک دانشگاه است، منظورم این است که آنها پس از کسب تجربه از اشتباهات خود متوجه این واقعیت باشند که اینجا در محیط واقعی با مسائل روبرو هستند. جایی که تفاوت بین این دو دانشگاه، برایشان کاملا قابل لمس و درک میباشد.
من این موضوع را به اندازه تمام عمر فعالیتی که داشتم تجربه کرده ام و معتقد هستم فقط تحصیل کردن در دانشگاه های رسمی برای روبرو شدن با محیط واقعی کافی نیست. حقیقت این است که اوضاع و شرایط کار در فضای بیرون از دانشگاه ها بسیار متفاوت هست و به سرعت هم تغییر میکند، در حالی که شرایط و سرعتِ تغییر در دانشگاه ها بسیار کُند است و یادگیری هم عمدتا" بعداز فارغ التحصیلی متوقف میشود. به همین خاطر من در توسعه مجموعه هایم عمدتا از دانش و تکنولوژی کشورهای پیشرفته از جمله اروپا، آمریکا، ژاپن، چین استفاده میکنم اما با این حال بازهم این دانش و تکنولوژی به سرعت در حال تغییر است بطوریکه گاها ضمن خرید این تکنولوژی از کشورهای پیشرفته مجبور میشوم تیم های مختلفی از گروه مهندسی تشکیل دهم تا برای کسب این دانش و مهارت به آن کشور رفته و در محیط کاری بتوانند این دانش و مهارت را کسب کنند.
البته این اصلاً بدین معنا نیست که من باتحصیلات دانشگاهی مخالف هستم، اما آموختن در محیط واقعی هست که باعث کسب تجربه و مهارت های عملی میگردد. منظورم وجود یک خَلَع در میان صنعت و دانشگاه هست و به نظرم نیاز هست که پیوندی قوی و مؤثر میان این دو باشد.
از نگاه من دانش یعنی فقط دانستن کار ، اما مهارت یعنی دانستن و انجام دادن کار است.
من در این محیط واقعی هر روز چیز جدیدی را یاد میگیرم و هرگز از این دانشگاه فارغ نخواهم شد.