بعد از اون " نوشته قبلی " راجع به معنا با چند نفر از دوستان صحبتی راجع به همین موضوع شکل گرفت که اینجا نقل میکنم :
+محسن :
اینو الان خوندم
دیدگاه جالبیه :) خیاموار زندگی کردن
همون طور که میگه: ای آمده از عالم روحانی تفت / حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت / می نوش، ندانی از کجا آمدهای / خوش باش، ندانی به کجا خواهی رفت
ولی فک میکنم صرفا یه بازی زبانی و یه متن ادبیه، یعنی این تفکر از معنا فرار نمیکنه و اتفاقا معنا رو تو این پیدا میکنه که باید رها کرد، حرص رسیدن و گرفتن رو گذاشت کنار و زندگی کرد و به نظرم #پذیرشـپوچی مغلطهس :) پوچی خیلی بد و سرده و معنا ه که گرمی میبخشه گرچه اینجا منظور تو از پوچی، نوع دیگهای از معناس و صرفا بازی با کلماته :دی
*خودم :
این پوچی که من ازش صحبت میکنم بی هدفی و بی معنایی هست اما عبث بودن و بیتفاوتی نیست
مثل دیدن یه فیلم سینمایی که پوچه و تمام میشه اما همه ترجیح میدن یه فیلم جذاب و لذت بخش داشته باشن تا یه فیلم مسخره و خسته کننده
من هم ترجیحم بر اینه که زندگی پوچ و لذت بخش داشته باشم به جای زندگی پوچ و خسته کننده
+محسن:
همم، بی معنایی چیه آخه. اگه بی معنا باشه لذت هم بی معنا میشه
بالاخره یه چیزی معنا پیدا میکنه
یعنی اگه کلا بی معنا و بی هدف باشه لذت بردن هم بی معنا میشه
اگه لذت بردن معنا داشته باشه پس دیگه بی معنا نیست
فک میکنم منظورت رو میفهمم ولی تو یه ادبیات متفاوت :)
در واقع جملهی آخر رو میفهمم اما میگم که معنایی که این جمله حمل میکنه خودش باعث میشه زندگی یه معنایی پیدا کنه و دیگه پوچ نباشه، یه جوری ادبی و متناقضه
*خودم:
آره شاید یکم واژگان مون با هم متفاوته
بیشتر از هدف منظور هدف غایی و نهایی هست نه اوپتیمایزیشن های موضعی (local optimization) که انجام میدیم
از "معنا" هم منظور همون معنای اسپیرچوال (spiritual) هست که خیلی از آدما فکر میکنند وجود دارد و ...
کلمات زبان فارسی یکم برای بحث در این زمینه ها گنگ و نارسا هست به نظر