همیشه حال و هوا و خاک جنوب کشور یه مفهوم خاص و متفاوتی برام داشته
حدود یکماه و نیم قبل بود یکی از عزیز ترین دوستانم که کارشناسی ارشدش تمام شده بود و توی گیر و دار پروسه اپلای برای phd بود و خیلی راحت می تونست توی بهترین دانشگاه ها پذیرش بگیره برگشت و گفت تصمیم گرفته فعلن همین جا بمونه
از یه سفر چند هفته ای برگشته بود که قسمت آخر سفرش توی جزیره های جنوبی ایران بود ، قشم و هرمز و هنگام
خودم هم چندین بار قبل تر سفر کردم به این ناحیه ها و حس کردم تمام زیبایی ها و مهمان نوازی مردم جنوب رو و اون اتفاقای قشنگی که وقتی لمس می کنی احساس تعلق توی وجودت قلیان می کنه
می خواهی بتونی داد بزنی که منم جزیی از این زیبایی هستم
یه جورایی مثل اینکه آدم ها همیشه دوست دارند جزیی از جریان های بزرگ تر از خودشون باشن و حس خوبی بهشون میده
برای من که این همه با طایفه گرایی و ملی گرایی و مفاهیمی پوچ و دردسرسازی مثل اینها بیگانه هستم و وطن برام هیچ معنایی نداره هم این انرژی و حس خوب قابل درک و پذیرشه و همین دلیلی هست که دوست دارم بمونم و کمک کنم برای بهتر شدن زندگی آدم های دوست داشتنی که این انرژی را ایجاد می کنند
امسال از اولش روز های خیلی پرکار و پر اتفاقی برام بود
از روز اول فروردین هر روزش برنامه داشتم اکثر روز ها سر کار بودم و ...
تازه این بین کلی اتفاق فشرده و عجیب غریب احساسی رو هم تجربه کردم
از ۱۲ تا ۱۶ فروردین قرار بود راهنمای تور سه تا دوچرخه سوار خارجی باشم که دوست داشتن توی طبیعت منطقه های عشایر نشین زاگرس رکاب بزنن
که دقیقه ۹۰ هشدارهای هواشناسی برای سیل و ... مجبور مون کرد برنامه رو تغییر بدیم
نقشه های هواشناسی برای بارش های این پنج روز رو که بررسی می کردم گزینه های خیلی زیادی برای انتخاب مسیر نداشتیم در نهایت تصمیم گرفتیم برنامه رو سمت جنوب کرمان برگزار کنیم و بعد از ۴ روز پر فشار و استرس و صد البته تفریح و زیبایی و تجربیات فراوان برنامه مون توی بندرعباس تموم شد
از قبل دوست داشتم یه سفر چند روزه کوچکی بعد از این تور دوچرخه داشته باشم اما اینقدر همه چیز سخت و ناگهانی شده بود که هیچ برنامهای براش نداشتم
توی راه بندرعباس اینستا رو چک می کردم که دیدم دو تا از دوستام توی هرمز هستند که خیلی دوست داشتم ببینم شون ، همون شد شروع ادامه سفر!
شب رو توی بندرعباس کمپ زدم و فرداش صبح خودم رو با یه شناور رسوندم به هرمز این طوری شد که ۵ روز آینده رو توی هرمز گذروندم و تجربه بی نظیر از رها بودن از دغدغه و زندگی شهری داشتم ، اینجا انگار همه چیز آروم تره ، یه احساس آرامش ، سکوت و شادی و پذیرش خاصی توی خاک جزیره هست و علاوه بر فرهنگ مردمان جنوب و چیزی که از هرمزِ پنج سال پیش برای اولین بار دیده بودم کلی خرده فرهنگ های نوین و دوست داشتنی جدید همراه با صلح و دوست داشتن این جا در حال شکلگیری هست
یه جورایی بعد از یکم وقت گذرونی توی جزیره این حس را پیدا میکنی که اینجا انگار "ایران هست ، ولی جمهوری اسلامی نیست" و با دیدن این همه زیبایی امیدوار میشی به آینده و به اتفاق های باحالی که در حال شکل گیری هست و تغییر های زیبایی که خیلی زود توی آینده مون میتونیم ببینیم
اینجا هست که میفهمی همه چیز قابل درست شدنه و حتی داره درست میشه
به خاطر همینه که یه جورایی داره داد میزنه اینجا خاکی هست برای ماندن
#آن_حضرت
#سفر #هرمز