افسانه ی پیتزُمونو و کریستالدا از قصه های جذاب و معروف ناحیه ی سلنتو اه ک دلم نمیاد تعریفش نکنم. پری های دریایی معروف بودن به اینکه وقتی مردا میرفتن تو دریا ماهیگری ، با آوازای دلفریبشون اونا رو اغوا می کردن. مثل هر افسانه ی دیگه ای ، قهرمان قصه ،با همه فرق داشته : این آقای پیتزُمونو ی جذابِ مشغول ب حرفه ي ماهيگيري، محلی به پری های دریایی نمی ذاشته و هرچی آواز می خوندن هیچیش نمیشده. چرا؟ چون عاشق دوست دخترش بوده ب اسم کریستالدا. خلاصه ، نهایتن هم از طرف جامعه ی پریان دریایی مورد غضب واقع میشه و ی روز وقتی با کریستالدا رو ساحل در حال انتقال فیزیکی/شیمیایی احساسات بودن ، بانوان بدون پایِ پری دریایی میان و کریستالدا رو می دزدن می برن ته دریا.(تو ی ورژن محلی قصه شنیده بودم ک این خانوم کریستالدا هم ی پری دریایی بوده و چون پیتزُمونو عاشقش بوده و با پریای دیگه خوش و بش نمی کرده، خواهرای کریستالدا حسادت می کنن و کریستالدا رو می برن ته دریا و زندانی میکنن ک دیگه نیاد رو سطح آب برای معاشرت بیشتر)خلاصه پیتزُمونو تمام شبو غصه می خوره در حدی ک صبح بعدش وقی ماهیگیرا میان سرکار میبینن رو ساحل ی تخته سنگ سفید هست و پیتزیمونه نیست .پیتزیمونه سنگ میشه و شکل این سنگ همینطور ک میبینین شبیه ی آقاییه ک نشسته و منتظره و تبدیل میشه ب نماد عاشقی ک سالها منتظر عشقش می مونه. میگن هر صدسال ی بار، روز 15 اگوست ک میشه وسط تابستون،پری های دریایی دختر رو می فرستن بالا، سنگه هم پیتزُمونو میشه و این دوتا بهم میرسن؛ تحقيق براي صحت این ماجرا ب عمر من
قد نمیده. اما اینجا هرروز 15 اگوست فستیوال عشق بپاست و مردم برای عروی احتمالی آینده می نوشن و می زنن و میرقصن.
عده ای هم ادعا میکنن ک شبا این زوج رو می بینن ک آدم شدن - ک کار سختی نیست فهمیدن اینکه احتمالن اشتباه گرفته ن.
عکس مربوط به ساحل ویسته تو ناحیه ی پولیاست.