#چالش_سيزده
#سه
"همه جا چنان شلوغ و پر سروصداست كه هيچ كس متوجه رويدادي ديگر ، رويدادي خيلي عجيب تر نمي شود: ديگر باران نمي بارد."
از ايزابل بروژ نوشته ي #بوبن
.
.
حلقه ي گمشده اي در شهر است كه نبودنش چهره ي تهران را به كلي عوض كرده. نبودش را حس ميكنم، اما اسمش يادم نمي آيد. مثل صورت كسي كه دايمن با خودت فكر ميكني كجا و كي قبلن ديده اي. اميد، روح، انگيزه؟ از اين واژه ها متنفرم.
فكر كنم بايد منتظر باران بود. هواشناسي گوگل را چك كردم، فردا، تمامن باراني است.
اين كه فردا باران مي آيد، يك فكت است. ربطي به اميد و اين حرفها ندارد. خيلي وقت ها چشممان واقعيات دور يا نزديك را خوب نمي بيند.