شنبه بعد از اینکه از دفتر اومدم بیرون، احساس کردم که دارم میمیرم. از شدت بدن درد مثل این بود که با بیل کتک خوردهام. از همون صبح حالم خوب نبود. یک راست رفت دکتر. گفت مریض شدی.
داروها رو گرفتم و رفتم خونه. درب و داغون بودم. فقط دلم میخواست بخوابم. آخر شب به آقای رئیس پیام دادم که حالم اصلا خوب نیست و فردا نمیتونم بیام سر کار.
از کل یکشنبه فقط دو سه ساعت بیدار بودم و بقیه اش رو توی هپروت سیر میکردم. دوشنبه رو هم مرخصی گرفتم. امروز یه ذره حالم بهتر بود و اومدم شرکت.
الان دارم به این فکر میکنم که ای کاش امروز هم نیومده بودم.