الان دو ماه از اومدنم به دفتر جدید میگذره و تا حدودی میشه گفت که جا افتادم.
اعتراف میکنم به اون خوبی که تصور میکردم نیست اما در کل از جای قبلی بهتره. بخاطر نوع کار و شرایطی که داریم توش زندگی میکنیم استرس کاری زیاده. رقمهایی که اینجا باهاشون سر و کار داریم اونقدر بالاست که هیچ جایی برای کوچکترین اشتباهی باقی نمیگذاره و همین باعث میشه هر کلیدی که روی کیبورد میزنم رو ده بار کنترل کنم، و باز هم یک جایی ممکنه اشتباه کرده باشم!!
شبها که میرسم خونه اینقدر خستهام که به هیچ وجه نمیتونم سمت کامپیوتر برم و درسهای برنامه نویسی رو ادامه بدم و تمرین کنم. تا همین دو سه ماه پیش به شدت مصمم بودم که حتما برنامه نویسی وب رو توی چند ماه یاد میگیرم و کم کم شروع میکنم به کار کردن و وقتی که واقعا بهش مسلط شدم و تونستم کار بگیرم، از زندگی کارمندی خداحافظی میکنم. اما الان که دارم اینا رو مینویسم فقط تونستم هشت جلسه html و css رو تمام کنم. حتی پروژه تمرینی این دو تا مبحث رو هم انجام ندادم.
از برنامه ریزی خودم دو ماه عقب افتادم اما هنوز هم اونقدر انگیزه دارم که این داستان رو تمام کنم. من باید انجامش بدم.