جناب آقای علیرضا مجاهدی که یکی از قدیمیهای کسبوکارهای دیجیتال ایران هستند توییت زیر را ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ارسال کرده بودند:
«حالا که نمیتونم برم، پس میرم که یک استارتاپ دیگه لانچ کنم یک ایکامرس داخلی برای بازار داخلی با هدف کمک به شادی و هوشمندی مردمان فردای این سرزمین از طریق افزایش خلاقیت، تفکر و اندیشه بروم کشفهای آهنی ام را واکس بزنم»
به بهانهی توییت، حرفهای زیر را دوست داشتم توییت کنم. که شاید بعدها برای خودم و یا هر مغزی که این اطلاعات به دستش رسید، کمک کنه به سمت نوعی از بهبود اوضاع زیستن در ایران:
این که بیاییم استارتاپی درست کنیم که هدف اولیهش زنده ماندن خودش نباشد احتمال موفقیت و ماندگاری را به شدت پایین میآورد. در اغلب ماجراها هم زنده بودن از طریق درآمدزایی میسر است.
این نکته واضح بود. به شدت مهم هم هست. حیفم اومد برا خودم یادآوری نکنم.
تعدادی از محققان باور دارند (+) که مهمترین عامل تاثیرگذار در شاد بودن، احساس کنترل داشتن و «مختار» بودن است. اگر دقیقتر نقل قول کنم:
the feeling that your life—its activities and habits—are self-chosen and self-endorsed.
از آن ور تحقیقات متعددی است که میگویند وضعیت «ناتوانی آموخته شده» از آن وضعیتهای تاثیرگذار در نارضایتی از زندگی و افسردگی و اضطراب است (+).
در روزهای آذر ۱۳۹۸ ایران هم با اتفاقاتی که طی مدت کوتاه و حتی روندهای چند ساله مردم ایران با آن درگیر بودهاند، بعید نیست که این احساس «کنترل داشتن» کمتر شده باشد (مثلا وقتی یکهو اینترنت را قطع میکنند یا کسی رو به دوربین میگوید «ما اگر پول داشتیم اسلحه بخریم میرفتیم نان میخریدیم»).
حتی بعید نیست که این وضعیت «ناتوانی آموخته شده» هر روز در آدمهای بیشتری از مرزهای داخل ایران دیده شود.
با این فرضها، من اگر میخواستم کسبوکاری راه بیندازم که حال مردمان سرزمینم را خوشتر کند، متغیری از زندگی مردم که هدف میگرفتم و تلاش میکردم رویش تاثیرش بزارم، حس «مختار بودن» و کنترل بود. واضح است که همزمان روی سایر متغیرهای روانی مثل بیشتر کردن «توجه گرفتن» و «حس ارزشمندی» هم کار میکردم، اما در اولویتهای پایینتر و اگر منابعم اجازه میداد.
حالا چنین استارتاپی چه کار میکند؟ مدل کسبوکارش چیست؟
من هم نمیدانم(:
صرفا تلاش کردم در این متن از نظر خودم موضوع را شفافتر کنم که روی هدف تعریف شده و مشخص «حس کنترل» کار کنیم، نتیجهی دلخواه را میگیرم.
اولین موضوعی هم که به ذهنم میرسد، کسبوکار مبتنی بر «بهینه سازی» یا همان رفع اشکال کسبوکارهای کوچک فعلی است. با مدل فریمیوم که در بخش رایگانش محتواها و آموزشها و مشاورههای تلفنی کوتاهی برای رفع مشکلات تکراری و عادی و مبتلابه ارائه شده. چون که در بعضی از مواقعی که آدمها فکر میکنند «عرضه نداشتند» یا «دولت نزاشت» یا «فلانی پارتی و حمایت داشت»، مخصوصا اگر تازه کار باشند و تجربه نداشته باشند، بخشی از کار خودشان بوده که اشکال داشته.
مثال اگر بزنم، تاثیر نگاه دوستانه و رفاقتی در شکست کسبوکار زیاد است (همانی که یکی از دلایل شکست بقچه مطرح میشود). یا اهمیت سئو تکنیکال (سرعت سایت، ارورها، تگهای محتوا، لود کامل و قابل مشاهده بودن برای خزندههای گوگل) از آن مواردی است که اغلب نادیده گرفته میشود. در حالیکه میتوان با چند بهینهسازی ساده یا استفاده از فلان و بهمان روش به طور محسوس بهینهاش کرد. یا همان ایدهای که آدمها برای یادگیری دانش مذاکره وقت کمی میگذارند و از مذاکره امتیاز گرفتن تا حقوق و جذب کارکنان را بد انجام میدهند. کلی از سایتها هم که ماشاالله ایرادهای تجربه کاربری بزرگ دارند که به سادگی از نگاه یک متخصص در ۵ دقیقه بررسی قابل مشاهده و حتی توضیح است.
صاحبان کسبوکار وقتی میفهمند ۴ اشکال اصلی کارشان که به سادگی هم رفع میشود کجا بود، با احتمال خوبی رفعش میکنند و حس کنترل روی درآمدزاییشان بیشتر میشود. درآمدزایی هم بیشتر میشود. همه خوشحال میشویم(:
در چنین کسبوکاری باید مراقب بود که هدف «آموزش» نیست. هدف «رفع اشکالات اصلی» است. هدف «مشاوره» هم نیست حتی.
من اگر چنین کسبوکاری راه بیندازم، اولا برای ۶ ماه آینده از حقوق ماهانه حداقل ۴ متخصصم مطمئن میشوم و سپس شروع میکنم به رفع اشکال رایگان و جمعآوری محتواهای مفید رایگان در مورد اشکالات اصلی و اگر محتوایی نبود، تولید آنها. هدف از این کسبوکار هم رفع آن ۲۰٪ اشکالاتی است که ۸۰٪ی باعث کندی شده.
قاعدتا افرادی که مایل به دریافت راهنمای بیشتر و کمک متمرکزتر باشند، باید پول دهند یا در سود رشدی که انجام خواهد شد، سهیم باشند. یا به قول همان کتابی که ترجمه کردم، من طوری میچینم که پوست کسبوکارم درگیر بازی باشد.
شما چه سازوکاری از ایجاد ارزش در ذهنتان دارید که هم حس کنترل را در آدمهای داخل مرز ایران بیشتر میکند و هم امکان درآمدزایی دارد؟