«زن ممدآقا» پیام بالایی را در تلگرام به من داد. به نظرم که جوابش سرراست بود. چون سوال جالبی بود، استوری کردم. جالب است که ۱۹ ریپلای و ۶ بازدید از پروفایل صرفا به خاطر همین استوری دریافت کردم!
بگذریم.
جوابی که به او دادم این بود:
جوابش خیلی سادهس
من میدونم نیازی دارم. و انواع راهها براش هست. هر کدوم منافع و هزینههایی دارند.
ازدواج دائم در ایران خیلی هزینه داره. هم روانی، هم اجتماعی و هم اقتصادی
نمی صرفه برم پیاش برا رفع صرفا نیاز جنسی
اغلب نیازها تو پارتنری هم ارضا میشه
صرفا اون نیاز اجتماعی و هویتی که برات میاره با دوست دختر ارضا نمیشه.
که اونم در بین همسالان یواش یواش داره جایگاهش رو پیدا میکنه
البته ازدواج کلا سازوکاریه که در تعداد زیادی از جوامع هزینهش زیاده. اصلا جشن گرفته میشه و به همه اعلام میشه و بزرگ در نظر گرفته میشه که خروج ازش سختتر باشه. برا همینه که اصلا ازدواجه. وگرنه همون داشتن پارتنر و نهایتش همخونه شدن با پارتنر بود.
هزینههای اقتصادی ازدواج که روشن هستند. منی که فعلا با یک همخونه در یک خانهی ۵۶ متری زندگی میکنم و مهم نیست که خونه به قدر کافی برای مهمون داشتن بزرگ نیست، یا مهم نیست که رنگ وسایل رفته و کتابها کتابخونه ندارند و یک جالباسی ارزونقیمت برای خونه کافیه، اینا موقع ازدواج شدنی نیست. یا حداقل سختتره. ازدواج یعنی ارتباط اجتماعی بیشتر با سایر متاهلان. و متاهل یعنی حداقل ۲ نفر. و من اگر دو دوستم الآن میان و با هم خونهام میشیم ۴ نفر، اون موقع ۲ دوست بیان و بچه نداشته باشند، میشیم ۶ نفر. در خونهی فعلی ما وقتی ۴ نفر پشت سفره مینیشینند پشت یکی میخوره به مبل و پشت اون یکی به دیوار. ۶ ۷ نفره شام خوردن جدا جا رو کم میکنه (خونهی ما رو بد ساختن :/ )
من شاید الان خودمو توجیه کنم که قند میوه یکی از مضرترین قندهاست و میوه که گرون شده نخورم، یا روزهای متوالی تخممرغ و نودل بخورم و بعضی وعدهها رو حذف کنم، اما وقتی ازدواج کردم که اینها شدنی نیست. خود اجارهی خونه با حداقل رهن و چیزی که در شان کسی که دوست دارم باشه، هزینهی واقعا بزرگیه. خود هزینه مراسم ازدواج اصلا در حد توان من نیست.
هزینه روانی ازدواج هم بالاست. این روزها من به سادگی روابط جدید ایجاد میکنم، برای آدمهایی که فکر میکنم مفیدن و جالبن وقت میزارم، به سادگی اگر فکر کنم رابطهای مفید نباشه قطعش میکنم و پروژههای کوچیکی شروع میکنم و با اونا سرگرم میشم. اما ازدواج بخش محسوسی از زمانم رو میگیره. جز این که مجبورم بیشتر کار کنم که بتونم هزینهها رو پوشش بدم و برای کسی که دوست دارم زندگی راحتتری رو ایجاد کنم، خود همسر داشتن یعنی تعهد صرف زمان با اون. و این یعنی زمان کمتر برای انجام پروژههای شخصی، ارتباطات جدید.
حتی ازدواج قطع کردن روابط و تموم کردن پروژهها و بیرون اومدن از شغلها رو هم سختتر میکنه. من به راحتی از شغلهای قبلی بیرون اومدم، چون نهایتش خودم بودم که میرفتم در یک پانیسون خیلی ارزون با یه لپتاپ پروژهی دیگهای رو شروع میکردم و کم میخوردم. بیپروا تر بودم و تقریبا یک F*ck you money کامل داشتم. اما ازدواج این جسارت و بیپروایی رو کمتر میکنه. ملاحظه بیشتری میکنم. مهم خواهد شد که پروژهها رو از دست ندم تا به قول و تعهدم به همسرم عمل کنم. و این محدودیت و چارچوب بیشتر.
ازدواج هزینه اجتماعی هم داره. در اجتماع من دیگر یک مرد ازدواج کردهام و شاید مدتی بعد شدم یک پدر. دامنه و حوزه فعالیتهایی که میتونم درگیرشون بشم، ظاهری که از خودم نشون بدم، حمایت از جنبشها، کمک کردن به گروهی از انسانها که فکر میکنم دارن برای جامعه کار مفیدی میکنند و موارد مشابه هم خیلی محدودتر میشن. هم برای بازآفرینی تصویر ذهنی که از یک پدر و از یک مرد خانواده دارم و هم به دلیل محدودیتهایی که ازدواج با خودش میاره.
ازدواج منافعی هم داره که در داشتن پارتنر در ایران شدنی نیست. مثل پدر شدن یا منافع اجتماعی متاهل بودن (چه از نظر دولت و چه از نظر خانواده). اما هیچ یک از اینها برام اولویت نیست.
ازدواج چارچوب مشخصتر، زندگی محدودتر و ثبات و آرامش بیشتری هم با خودش میاره (البته اگر انتخاب اشتباهی انجام نداده باشی). که باز هنوز هیچ یک برام اولویت نیستند و الآن به دید هزینه بهشون نگاه میکنم. و میدونم که چند سال بعد همین ویژگیها برام فایده خواهند بود.
در نتیجه وقتی من این هزینهها و منافع رو میبینم، ترجیحم اینه نیاز روانی و جنسی خودم، و همچنین نیاز به شبیه بودن به دیگران و بازآفرینی تصویرهای ذهنی که دوستشون دارم رو، با دوستدختر و پارتنر جلو ببرم.
گرچه همهی موارد بالایی که نوشتم برای ازدواج دائم بود. در شیعه مفهومی است به نام ازدواج موقت که هم ازدواجه، هم مزایای پارتنر داشتن رو داره. میخوام بگم حتی برای افراد پایبند به شیعه هم راه رفع نیازهای روانی و جنسی فقط از ازدواج دائم نیست. برای اونها هم راهکاری هست.
[برای مطالعه در مورد ازدواج موقت وبلاگ «من و متعهام» عالیه.]
و البته در نظر دارم زمانی ازدواج کنم. زمانی که توان مدیریت این نوع از هزینههام بیشتر شده باشه. بتونم در زمان کمتری درآمد بیشتری داشته باشم و قدرت F*ck you money بیشتری داشته باشم. ارتباطاتی داشته باشم که من رو بیشتر در مورد اثرات منفی فعالیتهای اجتماعی در ایران مراقبت کنه و البته در بدترین شرایط اگر باعث بشه وارد زندان بشم، خانوادهام بتونند زندگی حداقلی رو داشته باشند. و همچنین از نظر گسترهی فعالیتهای شخصیم هم به چارچوب شفافتری رسیده باشم و هزینهی روانی محدودتر شدن برام این همه نباشه.
البته همهی اینها برای منی هست که صبح جمعه با خیال راحت نشسته داره مینویسه. اگر عاشق بشم فرق میکنه. یادمه زمانی بود که فکر میکردم عاشق شدم و پیگیر ازدواج بودم(؛
داستان عشق داستان دیگریست.
* منبع عکس سنگ ازدواج:
https://roaringwaterjournal.com/2014/08/10/monoliths-mysteries-and-marriages/marriage-stones-cape-clear/<br/>
آپدیت ۶ خرداد: یکی از دوستان هم سنوسالم که انتخاب کرده ازدواج کند بر مبنای همین نوشته متنی نوشته که با این عنوان میتوانید بخوانید: «او یک دهه هفتادی، چرا سراغ ازدواج رفت؟»