مادر! یک فیلم درام سمبلیک است که مفاهیم عمیقی را در قاب استعارهای خود جای دادهاست. گاه گمراهکننده است، گاه وجود آدمی را به وحشت میاندازد و گاه بینتیجه میماند، امید میآفریند و مأیوس میکند، آرامش و سکوت را در یک لحظه به همهمه و هجو و شلوغی مبدل میکند. اما چیزی که همیشه ثابت است خانه است.
تمام اتفاقات و حالات فیلم در یک خانهی کلاسیک قدیمی و تنها، در دل طبیعت رخ میدهد. بیننده هیچ شناخت و نظری در مورد فضای دورتر از خانه -حتی چند ده متر آنطرفتر- ندارد؛ گویی در کل دنیا همین یک خانه وجود دارد که زن و شوهری در آن زندگی میکنند.
اما چگونه میتوان این حالات را که فضا و مکان نقش عمدهای در شکلگیریشان دارد، با استفاده از فقط یک لوکیشن و محل ایجاد کرد؟ استفاده از معماری خانه در ترکیب با فیلمبرداری سابژکتیو و قرار دادن شخصیت مادر به عنوان فاعلی در تمامی صحنهها کمک شایانی به این قضیه کرده است.
در فیلم "مادر!" تنها فضای فیلمبرداری یک خانهی کلاسیک دو طبقه است که در اکثر بخشهای آن چوب تیره استفاده شده است. این خانه از یک زیرزمین و سه اتاق اصلی (یک اتاقخواب، یک اتاق کار و یک اتاق میهمان) تشکیل شده است. در کنار اینها آشپزخانهای نسبتا بزرگ و یک وُید در مرکز خانه قرار دارد و فضاهای طبقه همکف در پیرامون این فضا قرار دارند. اکثرا دوربین در داخل این وُید به دنبال شخصیت فیلم از فضاهای مختلف مانند آشپزخانه به نشیمن میرود.
آنچه در این فیلم با دیگر فیلمها متفاوت است، نگاه آن به خانه است. خانه، در این فیلم بعد از یک آتشسوزی و تخریب کامل، توسط شخصیت مادر بازسازی شده است. بازسازی خانه برای مادر به معنای زندگی دوباره برای خود اوست و او با تمام وجود در مورد آن در حال فکرکردن و کارکردن است. برای مثال هنگام رنگ کردن یکی از دیوارها و زمانی که برای مدت کوتاهی از فیلم در آرامش است، رنگی را که از قبل انتخاب کرده است با کمی زرد ترکیب میکند تا رنگ زندهتر و گرم ایجاد کند. در واقع مادر و خانه یکی هستند؛ همنطور که در چند صحنه بازیگر با قرار دادن دستهایش بر روی دیوار خانه، قلبی را میبیند که در اصل قلب خود اوست.
این نگاه متفاوت باعث اهمیت دوچندان ولی غیرمستقیم خانه میشود. زخمهای روحی شخصیت مادر! که در اصل او هم استعاره ای از زمین است، در خانه به مانند خرابی و تخریب های فیزیکی خود را نشان میدهند. در قسمتی از فیلم که دو برادر یا همان فرزندان مهمانِ خانه باهم به مشاجره میپردازند و یکی از آنها دیگری را به قتل میرساند، در محلی که خون وی بر زمین میریزد، زخمی بر روی ساختمان خانه ایجاد میشود که در نهایت همان زخم نشاندهندهی راه نابود کردن کل خانه است.
شخصیت مادر که سمبلی از زمین میباشد به طور کلی در سه بستر مختلف فیلمبرداری شده است. حرکت دوربین به دنبال او در شات های تکنفره، حرکت دوربین از روی شانهی مادر به جهت نشان دادن رابطهی او با افراد محیط و حرکت دوربین از نگاه مادر برای نشان دادن آنچه او در ذهن خود در حال مشاهده است. این تکنیک باعث قرارگیری مادر در تمام صحنهها به عنوان شخصی شده است که اتفاقات، تاثیر مستقیم خود را روی او میگذارند. چنان که انگار تمام شخصیتها و کارهایشان تنها متوجه شخص اوست و فرد دیگری از آنها تاثیرپذیر نیست.
حرکت زیاد دوربین در طول فیلم به علت دقت زیاد در ایجاد ارتباط بین اجزای کادرها خسته کننده نمیشود ولی هنگامی که دوربین از حرکت میایستد، به بیننده در پیش بودن اتفاقی -اکثرا ناخوشایند- القا میشود.
به گفتهی آرونوفسکی و لیباتیک (کارگردان و فیلمبردار فیلم)، آنها تمایل به کم کردن قطعشدگی صحنه و طولانی کردن هرچه بیشتر برداشتها داشتند تا بیننده حس پیوستگی داستان فیلم را هرچه بیشتر حس کند و به خاطر عدم وجود کادرهای باز در فیلم، فیلمبرداری این فیلم زمان بسیار طولانیتری را به خود اختصاص داده است.
با بررسی هرچه بیشتر معماری و فیلمبرداری در این فیلم، با توجه به عدم استفاده از کادرهای باز و نشان دادن مستقیم افراد در معماری خانه، نگاهی نو را میتوان در آخرین فیلم آرونوفسکی یافت؛ نگاهی که معماری خانه را نه در کادرهای سینمایی بلکه در ارتباط با روح و حال افراد ساکن در آن دنبال میکند و ساکنان آنرا با خود ساختمان یکی میداند.
منبع محتوا : https://www.oorchin.com/p/0lely8