تا قبل از سال 1750 زیبایی معمارانه بر اساس اصول «ویتروویوس» سنجیده میشد. در سال 1756 نظریات «ادموند بروک» و گسترش آن (علیرغم نقاط ضعفی که داشت) اقتدار نظام های معمارانه کلاسیک را متزلزل ساخت و راه را برای آن هایی که معتقد بودند تناسبات عناصر ساختمانی باید در ارتباط با مقاومت مصالح قرارگیرد، هموار نمود (تحولی که از 1750 تا اواسط قرن بیستم، جریانات و جنبش های مختلفی را در زیبایی شناسی و به تبع آن در معماری شامل می شود). نظریات ادموند بروک بعدها توسط نظریه پردازان معماری به آزمایش گذاشته شد. گرچه ارزش های حاصله متنوع بودند، اما همه در این مورد توافق داشتند: واژه ای که حاوی پر قدرت ترین مفهوم «وحدت تصورات در برداشت» از یک اثر هنری بوده و می تواند نوک پیکان عواطف زیبایی شناسی را شکل دهد، مفهوم «شکوه و عظمت» است و این شکوه حس قدرت و استحکام را دارد.
بروک اینطور فرض کرد: هر عمارتی که بخواهد تصور شکوه را در ذهن پدیدار سازد، باید ساختمانی اندوه برانگیز باشد و لذت اندوه، یکی از مهم ترین واسطه های ادبی بود که رمان نویسان آن زمان برای به وجود آوردن تاثیرات کوبندۀ معمارانه، از آن سود جستند.
خصوصیت اندوه بزرگ (ملازم با شکوه و اقتدار) که توسط بروک و دیگران مطرح شد، در واقع می تواند به نوعی با حرمان و اندوه و یأسی که دستمایه کار نقاشان اکسپرسیونست و برخی معماران انقلابی آلمان بود، ارتباط داشته باشد.
فردریش ویلهلم نیچه
یکی از مهم ترین آراء مؤثر بر اندیشه های معماران، افکار و عقاید نیچه است. مفاهیمی چون شکوه، عظمت، حس قدرت و اقتدار در نظریات او جایگاه ویژه ای دارند. نیچه معتقد است جامعه ای خواهد آمد که در آن، ارادۀ حاکمان قدرتمند و هنرمندان (با رسالت پیامبرگونه) حکم فرما خواهد شد. نقش مهمی که او برای هنرمندان معمار قائل شده است، به وضوح در سخنان و نوشته های "برونو تاوت" منعکس است. نفی تاریخ و نهاد ها و تشکیلات موجود جامعه، نیچه را تنها آزادی خواه آن زمان آلمان می ساخت. تفسیر او در مورد مکاشفۀ جذاب و نشاط آور و تشریح عمل خلاق بود و گرچه اکثریت با گرایش ضد اجتماعی نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» موافق نیستند، اما نظر او را در مورد عشق و باور به اشرافیت روح (و یا روح آریستوکراسی) قبول دارند. نیچه در آن کتاب از معماران و خانه هایی کوچک صبحت کرده و آن ها را به عنوان سمبلی از کوچکی و پستی و ناچیزی افراد ساکن در آن دانسته است. توپوگرافی فضاهایی که نیچه مطرح کرده بر روی معمارانی که در حرفۀ خود تفکر فضایی داشتند، بسیار اثرگذار بود. «زرتشت» در کوهستان زندگی می کرد. او پیامش را از آسمان و از ارتفاع زیاد به زمین های پست آورد. ارتفاعات یخی در توپوگرافی فضاهایی که برخی معماران این شیوه طراحی نموده اند، در تضاد با سرزمین های کم ارتفاع و پست (یعنی توپوگرافی غالب شهرهای آلمانی و کشورهای همجوار) قرار داشت. والترمولر والکو (W.M.Wulckow) در کتابی تحت عنوان معماری آلپین (1919) نوشت: "کسی که درست درک کند و خوب بفهمد، یاد می گیرد که با کوه ها، ساختمان بسازد."
این خواستۀ او توجیه فلسفی خود را در افکار نیچه و فضا هایی که در کتاب یاد شده مطرح کرده، یافته است. اغلب رویاهای معماران در حوالی سال های 1918 در زمینه ای از تصاویر نشسته بر کوه طراحی شده است .«سزارکلین»(یکی از اعضای گروه آربیتسرات)، یک شهر رنگارنگ از صخره ها در کنار کوهستان به تصویر کشیده که با هرمی از شیشه ها و کریستال های طلایی رنگ، باغ های شگفت انگیز گل و مردمی که مادی نیستند، همراه است. شایان ذکر است که دیگر مایه اصلی معماری جدید آن زمان یعنی غار نیز در توپوگرافی کتاب نیچه، مأوای زرتشت است. در واقع می توان با احتیاط به این نتیجه رسید که شیوه بیان ادبی نیچه هم یک شیوه مقابله با دنیای مدرن زمان خود بود. از سوی دیگر نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، یک اندیشه ضد شهرهای موجود را مطرح می کند. نیچه در آن کتاب، شهرهای بزرگ را دوزخ اندیشه ها و کشتارگاه «جان» دانسته است .