الان که اخرین امتحان دوره کارشناسیم تموم شد و ۹۸ درصد راه طی شده ،وقتی به کل دوره کارشناسیم نگاه میکنم میتونم دوره کارشناسی ام رو به قسمتهای مختلفی تقسیم کنم،

مثلا یکسال اول دوره ناراحتی و پر غصه ای که همش دوست داشتم رشتمو عوض کنم و خودم نمیدونستم چرا میخوام این رشته رو ادامه بدم،نه اونقدر دوستش داشتم که ادامه بدم و نه اونقد بدم میومد که ولش کنم و درکل همه چیز با چیزای دیگه باهم دست به دست هم داده بودن که نا امید باشم.
بعد از اون از ترم سه همه چیز عوض شد و تصمیم گرفتم بخاطر یه گرایش خاص در رشته ام(مهندسی بیوتکنولوژی) که حس میکردم خیلی بهش علاقه دارم و واقعا هم دارم اما بازارکار مناسبی توی ایران نداره، اون رو تا مقطع دکتری ادامه بدم و از اون ترم تا اوایل ترم ۶ که مجازی بود جزو دسته ی خرخوان سانان محسوب میشدم و با وجود مجازی بودن دوره های دانشگاه ،در اون زمان که تقریبا هیچکی درس نمیخوند ما(ینی منو رفیقم) با بدبختی و همونطور که گفتم بدلیل مجازی بودن کلاسا بصورت خودخوان(self study) کتاب میخریدیم و میخوندیم و استاد ها هم سوالات درسی مونو توی تلگرام سین نمیکردن!
از ترم ۶ تا الان که ترم آخر هستم ، تصمیمم بر این شد که از بین علایق ام ، اونیو دنبال کنم که بیشترین بازدهی رو داره و حداقل خیالم از بابت اینده شغلی خودم تا حدودی راحت تر باشه و این باعث شد درسای دانشگاه رو کم اهمیت تر ببینم.

ادم همیشه ممکنه چندین و چند علاقه داشته باشه ، به قول کتاب (شغل مورد علاقه) نوشته ی آلن دوباتن، حداقل ده فیلد شغلی میتونه وجود داشته باشه که در حوزه علاقه های ما جا بگیره و ما بتونیم توش موفق باشیم. و خب از بین اینها باید اونی رو پیداکرد ،که بیشترین بازدهی و بهترین نتیجه رو میتونه داشته باشه ،البته این نظر منه.
اما اگه بخوام درمورد یکسال اول دانشگاه نظر بدم، اگه با علم و آگاهی امروزم برگردم به اون دوره ،حتما تغییر رشته میدادم و چیزی رو میخوندم که از دبیرستان انجامش میدادم مثلا همون مهندسی کامپیوتر ، یا مدیریت.
هرچند، الان هم از وضعیت فعلی راضی هستم و این جزئی از مسیر من بوده و باید طی میشد، تا خیلی چیزارو تجربه کنم و بفهمم و قدرشو بدونم و از نظر توسعه فردی به جاهای خوبی برسم که حالا ازش راضی ام.
توی تاپیک های قبلی خودم درمورد اینکه چرا مهندسی کامپیوتر نخوندم صحبت کرده بودم و هنوزم صحبت های اون موقع رو قبول دارم ،اما یک شرط بهش اضافه میکنم ،اونم اینه که اگه خواستی کامپیوتر بخونی و نخوندی بجاش چیزیو بخون که از دوست داشتنش مطمین باشی ، نه اینکه چیزی رو بخونی با این احتمال که بعدا علاقمند میشی چون واقعا تضمینی نیست که بشی.
و من هنوز نه اونقد بدم میاد از رشتم که ولش کنم و نه اونقد دوستش دارم که تا تهش برم و بترکونم! پس برای آینده و مقاطع بعدی، علائقمو دنبال میکنم و برای من یک مسئله مهم و حیاتی خواهد بود.