حالا پسرهایم مدرسه ای شده اند. فعلا، نظام آموزش و پرورش بصورت 6 سال دوره دبستان و 6 سال دوره دبیرستان است و کلاس ها از اول تا دوازدهم. کتاب ها رنگی و شاد هستند. دفترها در طرح ها و رنگهای مختلف و متنوع با جنس کاغذهای خوب، نه مثل زمان ما کاهی که با دوبار پاک کردن، پاره می شدند. نیمکت ها سایز بچه ها و جمعیت کلاس ها در مدارس غیرانتفاعی و برخی دولتی کم. اما برایندش همان درس هایی است که به ما آموزش داده می شد، فقط بسیار مهربانانه تر و آرامتر. کلاس های اضافی مثل زبان، کامپیوتر، نقاشی، لگو و . . . هم وجود دارد. سرگرمی، تجربه و فان بیشتر شده است. بخصوص برای نسل فرزندسالار فعلی. دیگر از تنبیه و ... خبری نیست و به عبارتی حداقل در بعضی مناطق نمی شود به بچه گفت: «بالای چشمت ابروست.» خلاصه اینکه تهش با همه تغییرات و تکنولوژی و . .. می رسیم، به همان چندراهی انتخاب سرنوشت که در مقاله انتخاب یا جبر روزگار نوشتم.
نظامی که باید با توجه به متقاضیانش که دائم در حال رشد و پویایی هستند، یک نظام پویا و متناسب با زمان و شرایط جامعه و جهان باشد. یک سیستم ایستا، که کوچکترین تغییری در آن سال ها زمان می برد و آخر هم اجرایی نمی شود. نظامی که به جای اینکه تصمیم گیرنده و تاثیرگذار بر نظام های دیگر باشد، خود آویزه دست استانداری و شهرداری و دانشگاه و . . . است. جایی که تا هر اتفاقی که می افتد، اول به تعطیلی آن می انجامد، بدون درنظرگرفتن آسیب های آموزشی و اجتماعی و عواقب آن. نظامی که نه تنها از محتوا و روش های آموزشی بروز و کاربردی محروم است، بلکه حتی ساختمان های تحت پوشش و مدارس آن از حداقل ها و استانداردهای لازم برای امنیت جان دانش آموزان محرومند. شان و حقوق معلم پایمال می شود و دیگر انگیزه ای برای پرورش نسل های آینده این سرزمین باقی نمی ماند. اگر هم می بینید مدارسی هستند که دم از سیستم های نوین می زنند، فریب نخورید، نگاهی به عدد شهریه بیاندازید.
آن زمان که مدرسه ای وجود داشت، همچنان بسیاری از مدرسه فراری بودند. همچنان بسیاری خواب آلود سر کلاس حاضر می شدند. بسیاری والدین همه چیز را از مدرسه توقع دارند و مدارس کمبودها را گردن والدین می اندازند. بخشنامه ها و تصمیمات، رفع تکلیف است. نه تنها یک جوان دیپلمه، بلکه امروزه با لیسانس هم نمی تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد.
وحالا، با وجود تعطیلی نزدیک به یکسال مدرسه رسمی و انجام آموزش های آنلاین، بررسی پیامدها، عوارض و آسیب های ناشی از این بحران، پروژه هایی است که باید بطور جدی به آنها توجه شود. با وجود دو فرزند دبستانی در این مدت با گوشت و پوستم کمبودها را حس کردم. هر روز فکر می کنم. هرروز می خوانم. هرروز جستجو می کنم. با تجربه ای که در تحصیل، کار و فرزندپروری دارم، می خواهم بدانم نیاز واقعی نسل امروز چیست؟ چه چیزهایی باید الان یاد بدهیم تا 10 سال دیگر، برای رعایت پروتکل ها التماس نکنیم. تا 15 سال دیگر قانونمند شویم. با اخلاق شویم. آرام شویم. تا 20 سال دیگر دانشمندان و فرهیختگان و مسئولینی داشته باشیم که حل مساله بلد باشند. نقد را بفهمند و عملگرا باشند. چگونه نسلی تربیت کنیم که تغییر کنند نه جنگ یا . . .