ویرگول
ورودثبت نام
افلیا فصیحی
افلیا فصیحی
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

از دیروز من تا فردای فرزندم: آمادگی برای آینده‌ای بهتر

گل افلیا (OpheliaL)
گل افلیا (OpheliaL)


هریک از ما در خانواده‌ای منحصربفرد بزرگ شده‌ایم. با توجه به فرهنگی خاص، باورهایمان شکل گرفته است. انتخاب‌هایمان نتیجه نحوه شکل‌گیری شخصیت ما در کودکی است. شاید ریشه بسیاری از ترس‌ها و نگرانی‌هایمان درتجارب سالهای رشدمان باشد.

نمی‌دانم تابحال از کودکی تا بزرگسالی خود را مرور کرده‌اید یا نه؟ بزرگ‌شدن خود را با بقیه مقایسه کرده‌اید یا خیر؟ لازم است بگویم که اگر این کار را کرده باشید، قطعا هم سوالات و هم جواب‌های زیادی پیدا می‌کنید. من در این فرآیند کشف بزرگی کردم و فهمیدم که نحوه بزرگ شدنم بر آینده‌ام و همچنین آینده فرزندانم تاثیرگذار است. پس باید به آن توجه کنم.

همیشه مطالعه، پژوهش و جستجوگری را دوست داشتم. شاید یکی از علایقی که همواره به آن توجه کرده‌ام، همین یافتن جواب مساله‌ها بوده است. گاهی بطرزی وسواس‌گونه درآنچه یا آنکه جذبم می‌کند، غرق می‌شوم. مثلا از فلان هنرپیشه خوشم می‌آید، حالا به هر دلیلی، جذابیت ظاهری یا گفتارش یا افکارش. تمام یا بیشتر فیلم‌هایش را می‌بینم. مصاحبه‌هایش را تصویری یا نوشتاری می‌خوانم. زمانی یک مجموعه فیلم است مثل هری پاتر یا ارباب حلقه‌ها، روزی ورزش است مثل یوگا.

یکی از موضوعاتی که 13 سال است رهایم نکرده، فرزندپروری است. به عنوان یک مادر، میلی سیری‌ناپذیر به دانستن در مورد آن دارم. از کتاب و فیلم و دوره و مشاوره، همه را امتحان کرده‌ام. اما این مبحث آنقدر گسترده است که من با این همه مطالعه و جدیت شاید به قول خارجی‌ها تنها سطح آن را خراشیده باشم[1].

حین تحقیقاتم، با کارشناسی به نام «محمود سلطانی» آشنا شدم. او هم مانند من، مهندسی بود که البته به صورت تخصصی به فرزندپروری روی آورده بود. او در میان انبوهی از کتب و رویکردهای ترجمه شده از خارج، رویکردی بومی متناسب با بچه‌های ایرانی ارائه می‌کرد. رویکرد «کودک متعادل» . شاید غرق‌شدگی در آن محتوا بود که ارزش تعادل را در من نهادینه کرد. اینکه سعی کنم در هر کاری تعادل را حفظ کنم. یکی دیگر از نکات کلیدی در این رویکرد توجهم را جلب کرد، این بود که باید فرزندانتان را بخصوص تا زیر شش سال، مثل گلی در گلخانه پرورش دهید.

هر گل یا گیاهی برای داشتن رشد مطلوب نیازمند شرایط خاصی از نظر شدت نور، دمای روزانه، دمای شبانه، میزان رطوبت نسبی هوا و رطوبت خاک است. گلخانه[2] به فضای محدودی اطلاق می­ شود که قابلیت کنترل شرایط محیطی مناسب را برای رشد گیاهان مختلف در طی فصول مختلف یک سال داشته باشد. به عبارت دیگر برای تولید و پرورش گیاهانی با کیفیت بالا و در تمام طول سال، نیازمند ساختمانی بنام گلخانه با شرایط محیطی مطلوب به همراه کنترل عوامل خسارت زا نظیر باد، طوفان های ویرانگر، سرما و یخبندان و ... هستیم.

این مساله در بحث فرزندپروری یعنی، هرآنچه سختی، غم، اندوه و بحران وجود دارد، باید در بیرون دیوارهای خانواده بماند. طوفان‌ها و رگبارها و . . . نباید به پیکر ضعیف و ظریف کودکان آسیبی وارد کند. ما باید همه تلاشمان را بکنیم تا در بحران‌های روزمره، شرایط مناسب رشد و پرورش را برای بچه‌ها فراهم کنیم.

در چندسال اخیر، از دغدغه سالهای کلیدی صفر تا شش سال رها شده‌ام و فرصتی برای دیدن و تامل در رشد پسرهایم دارم. بعلاوه، مجموعه‌ای از مشکلاتی که در همین چند سال اخیر همگی‌مان به نوعی با آن درگیر بوده‌ایم، باعث شد که درباره آینده‌شان به طور جدی به فکر فرو بروم.

به کودکی خودم برگشتم. به زمانی که صفر تا شش سالگی‌ام سالهای اولیه انقلاب و جنگ بود. بحران‌هایی که شاید برای جوانان و نوجوانان امروزی قابل تصور نباشد. سخت بود اما، با این وجود آب در دلم تکان نخورد. پدر و مادر و خانواده‌ام تمام تلاش خود را برای حفظ این گل کردند. بااینکه کمبودهای بعد از انقلاب و خطرات جنگ برهمه چیز سایه انداخته بود، ولی زندگی برای من بصورتی عادی جریان داشت. رفتن به مهد و مدرسه یا مهمانی و مسافرت. آنها، مرا مانند گلی در گلخانه پرورش دادند. جالب است بدانید، اسم من نام گل است. افلیا، از خانواده گل‌های رز رونده به رنگ صورتی کم‌رنگ، معطر، نیازمند نور مستقیم خورشید و رطوبت کافی.

از ابتدا، انتخاب دبستان و دبیرستان با تحقیق انجام شد. معاشرت‌ها و دوستانم همه شناخته شده و تا حدی کنترل شده بودند. حتی حلقه اطرافیانم، بعدا در دانشگاه و محل کار نیز خودبه‌خود و گاهی ناخودآگاه یکدست و هم سطح بودند. تا اینکه دست روزگار مرا در جمعی متفاوت قرار داد. متفاوت از نظر فرهنگ، تحصیلات، شغل و . . . . آنجا فهمیدم چقدر کم تجربه‌‌ام. با چالش‌های ارتباطی بسیاری مواجه شدم. اصلا سوادش را نداشتم. زبانشان را نمی‌فهمیدم. انگار گل پرورشی‌ای بودم که گلدانم را به جنگل برده‌اند و آنجا کاشته‌اند، بدون سرپناهی، بدون باغبانی.

اما رزها خانواده قدرتمندی هستند و گونه من رز رونده است. پس علیرغم آسیب‌ها تسلیم نشدم و راهم را پیدا کردم. بسیاری افراد، از زن و مرد شرایط مرا داشته‌اند. به قولی «لای پنبه بزرگ شده‌اند»0 می‌دیدم کسانی که در دنیا کارهای بزرگ کرده‌اند، اکثراً در کودکی یا نوجوانی دردکشیده و رنج‌دیده بوده‌اند. تجربه‌هایی دردناک داشته‌اند که انگیزه و پایه‌ای برای موفقیتشان شده است. اما من، چنین تجربیاتی نداشتم. من در محیطی آرام به دور از تنش‌های شدید بزرگ شدم و تجربیاتی کاملا معمولی دارم. آیا کسی مثل من، هیچ‌گاه این شانس را نخواهد داشت، که تاثیر قابل توجهی داشته باشد؟

پرورش در محیطی نسبتا ایزوله مانند گلخانه تحت مراقبت باغبان‌هایی نمونه، از بسیاری جهات باعث رشد من شد واز بسیاری آسیب‌ها حفظ کرد. در عین حال کمبودهایی هم به همراه داشت. این نوع تربیت سبب شد که از برخی چالش‌ها صدمه ببینم و یا با سعی و خطا بیاموزم. درحالیکه مجموعه‌ای از آموزش‌ها در کودکی و حین رشد می‌توانست صدمات را کمتر کند.

در جنگل تفاوتها آموختم که چه مهارت‌هایی بهتر است یاد بگیرم تا اولاً آسیب کمتری ببینم و بعداً بتوانم رشد کنم. فهمیدم که فرزند گلخانه‌ای بودن لازم است اما کافی نیست. اینکه در میانه آشوب‌ها و آشفتگی‌ها باغبان زندگی‌ات باشی، اشتباه نیست، اما باید باغبانی آگاه باشی. باید بدانی چگونه از گل یا گل‌هایت مراقبت کنی. چراکه برای گل‌هایی که رشد می‌کنند، گلدان‌ها کوچک می‌شوند، گلخانه‌ها قدیمی می‌شوند. دیر یا زود جایشان باغ، بستان و شاید جنگل خواهد بود.

پس ضروری است که یاد بگیریم چه روش‌ها، مهات‌ها و ابزاری را از ابتدا، در آن گلخانه به‌کار گیریم که ریشه‌هایی قوی پرورش یابند تا حتی در بیابان هم به بقای خود ادامه دهند. مهم است که ارتباط موثر و حل مساله بیاموزیم. چراکه زندگی پر است از تفاوتهایی که لزوما با ما سازگار نیستند. خلاقیت را از بین نبریم و در چالش‌های مختلف بکار بگیریم. توانایی‌های گروهی و در کنار گل‌ها و گیاهان دیگر بودن و حتی برخورد با آفت‌ها را تقویت کنیم.

حالا که امروز، به عنوان یک باغبان مسئول پرورش دو گل سالم و زیبا هستم، با آگاهی بیشتری مراقبت می‌کنم. بحران‌های امروز عوض شده‌اند و سرعت تغییرات بالاست. گلخانه‌ها و روش‌های پرورشی باید دائما بروز شوند. بهتر است با استفاده از تجربیات و آنچه که والدین، سیستم آموزشی و جامعه به ما آموختند، کمبودها و تغییرات لازم را شناسایی کرده و با درنظرگیری محیط پیرامون، نسل بعدی گل‌هایمان را برای آینده‌ای بهتر آماده نماییم.

[1] Scratching the surface

[2] Green house

فرزندپروریکودکآیندهگلگلخانه
مهندس عمران و نویسنده. کار تخصصی‌ام در وبسایتم خاطره‌نویسی و مستندسازی تجربیات است. صفحه اینستاگرامم فان و سرگرمی است. اینجا هم تفکرنامه، دلنوشته و ... است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید