احتمالا شما هم به این فکر کردید که یه کسب و کاری برای خودتون راه اندازی کنین! خیلی خوبه! اما از مسیر پیش رو چیزی میدونی؟ تاحالا کسی بهت گفته اونی که شروع میکنه برای راه اندازی یک کسب و کار، شب و روز نداره؟ حتی اگر به اندازه کافی هم پول در بیاری باز آرامش نداری! اساسا کارآفرینی یه حس کمال گرایی برای افراد میاره! دوست داری بهتر بشی، بهتر بشی و بهتر...
بطور کلی در سه حالت شما میتونی به این فکر کنی که زمان راه اندازی کسب و کار خودته:
1) ایده: یعنی یه مدل دیگه کارهارو انجام بدید. نیازی نیست چیز خاصی از آسمون بیاد تا اسمشو بزاری ایده ناب. همین که یه کاری رو که همیشه انجام میدادین رو بتونی راحت تر انجام بدی میشه ایده ناب! حتما میدونی که منطق تاکسی های اینترنتی برای قیمت کم چیه. راننده ها همیشه و همه جا مسافر دارن و مثل آژانس نیاز نیست از مقصد خالی برگردن، اما واقعا این چیز جدیدیه؟! قطعا نه! سال هاست که ما چنین چیزی داریم! تاکسی بیسیم یا همون 133 خودمون! دقیقا همین منطق در تاکسی تلفنی جاری هست، فقط به جای بیسیم از موبایل استفاده میشه. ولی تاکسی تلفنی نتها ارزونتر از آژانس نبود، بلکه گرون تر هم بود و یه جورایی کالای لوکس به حساب میامد. خب نتیجه هم مشخصه! الان تاکسی رانی تو سرش میزنه که چطور میتونه جلوی پیشرفت این تاکسی هارو بگیره و...
2) فناوری: یعنی یه چیزی بتونی درست کنی که هیچکس نتونه درست کنه. حتما داستان های مربوط به ثبت برند کوکاکولا رو شنیدین. من دقیقا نمیدونم چقدر حقیقت داره، چون کوکاکولا شدیداً تبلیغات خفن داره. اما چیزی که در موردش هست اینه که برندشو ثبت نمیکنه چون خیالش راحته هیچکس تو عالم نمیتونه فرمولشو درست کنه. پس اگر چیزی داشتی که خواهان داشت و فقط تو بلد بودی درستش کنی، احتمال خیلی زیاد به موفقیت خواهی رسید.
3) انگیزه: فیلم فارست گامپ رو دیدی؟ این بشر خدای انگیزس. فقط به سمت جلو میره، توی هرکاری که باشه فرقی نمیکنه. اگر ندیدی حتما ببین. البته که انگیزه به تنهایی خیلی چیز پرکاربردی نیست، ولی اگر انگیزه با یکی از موارد ایده یا فناوری ترکیب بشه مثل بمب اتم میتونه همه چیز و زیرو رو کنه.
فرض کن یه ایده داری که میتونه وضعیت زندگی خودت رو بهتر کنه، یه مقدار که دقیق تر میشی میبینی این ایده یا فناوری میتونه زندگی خیلی های دیگه رو هم بهتر کنه، به این وضعیت میگن "کارآفرینی کاربر( User entrepreneurship)". شما اگریک چیز فوق العاده هم داشته باشی ولی کاربر به بلوغ استفاده از اون نرسیده باشه، قطعا تو فروش به مشکل بر میخوری.
یه ماجرایی در مورد استیو جابز هست که وقتی تیم طراحی مکینتاش یه محصول فوق العاده رو درست کردن، استیو جابز اومد تو آزمایشگاه و گیر داد که فن صدا میده. هرچی بهش گفتن که این یه چیز طبیعی به حساب میاد قبول نکرد و مهندس هارو مجبور کرد تا یه راه بهتر برای خنک کردن پیدا کنن. قطعا نمی خواست نیروهاشو اذیت کنه! فقط میدونست چی بسازه و قراره روی چه ویژگی هایی از محصولش مانور بده تا به راحتی فروش بره.
و اما تیم!
در مورد تیم سازی بطور خیلی اختصاصی مطلب خواهم نوشت، تجربه نشون داده تیم هایی با چند موسس قوی تر از تیم های تک موسس هستن. یک واقعیت هست که میگه:
چند تا تریلی به تیمت بزنه کسب و کارت سرپا میمونه؟!
ما هرکدوم یه ظرفیت محدود داریم، خسته میشیم، نا امید میشیم، احساس تنهایی میکنیم، وقتی چند نفر در کنار هم باشید خیلی خوب میتونید از نظر روحی همدیگرو پوشش بدید، از طرفی مشخصه که چند نفر با هم ایده های بهتری از یک نفر به تنهایی میتونن داشته باشن.