حدیث قنبری
حدیث قنبری
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

به خودمان باز گردیم..

ما به خودمان بدهکاریم!

ما بسیار بیشتر از آنچه که تصور می شود به خودمان بدهکاریم. بابت همه ی آن رنج ها و دردهای بی دلیلی که بر خودمان وارد آوردیم و هیچ از خودمان نپرسیدیم که آیا واقعا ارزشش را دارد؟

بابت آن اعتمادی که باید به خودمان می داشتیم و نداشتیم. در عوض مدام عرصه را بر خودمان تنگ تر کردیم.

مگر یک آدم چقدر ظرفیت دارد که این طور تحقیرش کنند و دم نزند؟ آن هم نه تحقیری که از طرف دیگران صورت گرفته باشد بلکه اهانت ها و توهین هایی که خودمان به خودمان وارد آوردیم.

حتی اگر الان هم از خودمان معذرت خواهی کنیم باز این عذر خواهی زخم های روحمان را التیام نمی بخشد.

این روح زخم خورده حالا حالاها خوب نمی شود.

گیرم خوب هم شد. چه فایده؟!

دوباره و در موقعیتی دیگر می گیریمش به باد حرف هایی که دوباره قلبش یا بهتر است بگویم قلبمان را می شکند. دردی به دردهایمان اضافه می شود و یک گام از خودمان فاصله می گیریم.

ما بدهکاریم به خودمان و کاریش هم نمی شود کرد.

ما بابت همه ی آن وقت هایی که خودمان را سرزنش کردیم و خود عزیزمان بی آنکه خم به ابرو بیاورد دم نزد و فقط گوش داد، به خودمان بدهکاریم.

آیا یک بار و فقط یک بار حق را به خودمان دادیم؟ آیا هیچوقت آن طور که باید به خودمان اعتماد داشتیم؟

آیا هیچوقت وقتی که بابت موقعیت هایی که سرانجامش برایمان به ظاهر زیان آور بود و خودمان را بابت کاری که نباید می کردیم و انجام دادیم و یا برعکس بابت کاری که باید انجام می دادیم و ندادیم سرزنش کردیم، لحظه ای به این فکر کردیم که در آن شرایط و آن موقعیت شاید بهترین کار همان بود که انجام دادیم؟ و اگر کارمان غلط بود شخم زدن گذشته دردی را دوا نمی کند.

آیا هراز چند گاهی حتی تصنعی به خودمان افتخار کردیم تا این دل وامانده دلش خوش شود که حداقل خودمان پشت خودمان هستیم؟

باید روی خودمان حساب باز کنیم. حتی بیش از آن حسابی که روی دیگران باز می کنیم و اغلب بعدا می فهمیم که نه..بعضی هایشان آنقدرها هم لایق اعتماد نبودند.

باید بدانیم که مرور تجربیات و خاطرات گذشته صرفا فرسایش درونمان را سرعت می بخشد.

اگر این گونه نباشد، یک روز به خودمان می آییم و می بینیم ای دل غافل...

"خود" طفلکمان که آن همه حرف را شنید و دم نزد حالا طاقتش تمام شده و دیگر حاضر نیست روی قول هایی که به او می دادیم_که دیگر او را نمی رنجانیم_حساب نمی کند.

اینها همه را گفتم تا از پر چانه گی به این نتیجه برسم که:

من بعد از ۱۶ سال که با خودم نا مهربانی می کردم و روحمم از این جریان خبر نداشت، یکهو و در آستانه ی ۱۷ سالگی با یک اتفاق که باور دارم کار خدا بود تا من را به خودم بر گرداند، بعد از یک موفقیت بزرگ سرشار از شادی و شعف شدم و دانستم که بیشتر از اینها باید به خودم اعتماد داشته باشم. دانستم که وقتی من در آن دوراهی راهی را برگزیدم و با همه ی مشکلات به سرانجام رسیدم یعنی آنقدر خدا به من عقل و درک داده که در اغلب_نه همیشه. مگر می شود همیشه بدون اشتباه بود؟_ آن زمان هایی که تصور کرده ام کار غلطی کرده ام شاید بهترین تصمیم بوده است. دانستم که همه اعتمادی که اطرافیان به من داشتند بدون اعتماد به خودم ارزشی نداشت و من نمی دانستم.

الان که یک سالی از آن اتفاق می گذرد می بینم که پس از آن اعتماد:

✨هرگز نا امیدی مثل قبل به سراغم نیامد

✨بسیار به آینده خوشبینم

✨خداوند را شکر می کنم که پیش از اینکه دیر شود این مسئله را به من فهماند

✨خودم را بیش از پیش دوست دارم و دیگران را نیز همین طور. چون کسی که عاشق خودش نباشد عشقی که وانمود می کند نثار بقیه می کند واقعی نیست

و در نهایت..

?بیایید خودمان را نرنجانیم حتی اگر خطا کرد. حتی اگر طغیان گری کرد. و حتی اگر با ما راه نیامد.

چون ما فقط خودمان را داریم?


دریاب دمی که با طرب می گذرد..??
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید