[این نوشته برگردان ویدیوی اینستاگرام من به متن است. لینک اینستاگرام من در بایو.]
تاریخ مالکیت هنری ـــ قسمت دوم
در این قسمت از دو قانون قدیمی مربوط به کپیرایت در انگلستان استفاده میکنم تا دو رویکرد به تحلیل تاریخی را به اختصار بررسی کنیم.
قانون اول، «قانون کپیرایت هنرهای زیبا» Fine Art Copyright Act مصوب سال ۱۸۶۲ است. این قانون برای اولین بار آثار طراحی، نقاشی و عکاسی را تحت حمایت کپیرایت قرار داد و قانون دوم، «قانون حکّاکان» The Engravers' Act است که در سال ۱۷۳۵ تصویب شد. این قانون آثار حکاکی را از حمایت کپیرایت برخوردار کرد.
از سال ۱۷۳۵ تا ۱۸۶۲ یک بازه زمانی تقریباً ۱۳۰ ساله وجود دارد که طی آن آثار حکاکی بهرهمند از کپیرایت بودهاند ولی آثار طراحی، نقاشی و عکاسی، خیر. این در حالیست که آثار حکاکی ــ به زبان حقوق مالکیت هنری امروزی ــ آثار «ثانویه» به حساب میآیند؛ چون حکاکی در واقع تکنیکی است که یک اثر طراحی، نقاشی یا عکاسی اولیه را بصورت حکاکی روی صفحههای مخصوص فلزی درمیآوردند و سپس با استفاده از آن روی کاغذ و مقوا چاپ میزدند که در آن زمان در واقع روشی برای خلق نوعی «پوستر» از آثار معروف هنرمندان بوده که مردم عادی برای تزئین خانهشان به آن اقبال نشان میدادند ــ شاید هم به خاطر همین حجم بالای تولید آنها در جامعهی آن زمان بوده که حمایت کپیرایت اول برای این دسته از آثار شناسایی شده است.

بدین ترتیب، در این بازه زمانی ۱۳۰ ساله ما حمایت کپیرایت را برای آثار ثانویه داریم ولی برای آثار اولیه که مورد استفاده برای خلق آن آثار ثانویه بودهاند، کپیرایت هنوز وجود ندارد.
در پرونده سایر و مور (۱۷۸۵) Sayre v. Moore (شیوه خوانش نام پروندهها در حقوق کامنلا به این صورت است که اول نام خواهان و سپس نام خوانده گفته میشود و بین آنها از حرف ربط «و» استفاده میشود)، قاضی در حکم پرونده اشاره میکند:
در مورد چاپها شکی نیست که افراد متعدد میتوانند حکاکیهای مختلفی از یک تصویر بسازند، اما نمیتوانند از حکاکیهای دیگران کپی کنند.
معنی این حرف آنست که اگر شما در آن زمان باشید و بخواهید یک اثر حکاکی درست کنید، باید مستقیم به اثر اولیه (طراحی، نقاشی یا عکاسی) مراجعه کنید.
اگر بخواهید از آثار حکاکی دیگر استفاده کنید تا تصویر آنها را دوباره بسازید، این شامل حمایت کپیرایت میشده است و شما باید اقدام به اخذ اجازه (و پرداخت فی) به دارنده اثر حکاکی کنید و در غیر اینصورت کپیرایت او را نقض کردهاید و این قابل تعقیب در دادگاه میبوده است. ولی وقتی مراجعه به دارنده اثر نقاشی، طراحی یا بعدها: عکاسی میکردهاید، طبق قانون ملزم به رعایت حقوقی تحت عنوان کپیرایت او، نبودهاید و طبعاً اگر بیاجازه هم استفاده میکردهاید قابل تعقیب نبوده است. (البته این لزوماً به این نتیجه منجر نمیشده که استفاده از اثر اولیه برای حکاکان مفت و مجانی باشد! ولی تحت عنوان کپیرایت و قابل پیگیری در دادگاه نبوده است.)
بر این اساس یک نظریه حقوقی در سال ۱۸۵۳ یعنی نزدیک به ده سال قبل از تصویب قانون کپیرایت هنرهای زیبا، وجود دارد:
هنوز اینکه تصویری قبل از حکاکی شدن به نمایش (عموم) گذاشته شود، خطر دارد.
این نظریه حقوقی در واقع نوعی توصیه است به پدیدآورندگان آثار هنرهای زیبا که آثارشان مورد استفاده برای خلق حکاکی قرار میگرفت، که اگر اثر را قبل از حکاکی شدن به نمایش عموم بگذارید، هنرمندان حکاکی ممکن است در قالب بازدیدکننده مراجعه کنند و از روی اثر شما طرح حکاکیشان را خلق کنند بدون اینکه مجبور بوده باشند که حق و حقوقی به پدیدآورنده پرداخت کنند و در اینصورت پدیدآورنده امکان پیگیری در دادگاهی بابت استفاده از اثرش در خلق اثر حکاکی ندارد. به عبارتی باید مواظب میبودند.
در اینجا میتوان به نکتهای اشاره کرد: بعد از آنکه اولین اثر حکاکی از یک نقاشی ساخته میشد، آیا روال قانونی که در بالا اشاره شد، در عمل به این رویه منجر میشده که آن اولین حکاک که دسترسی به نقاشی پیدا کرده به نوعی انحصار تولید چاپ از آن نقاشی را به دست میآورده؟ چون هر اثر حکاکی که پس از آن درست میشده در مظان این اتهام بوده که از چاپ حاصل از اولین اثر حکاکی از آن نقاشی، کپی کرده است و به نظر به راحتی قابل اثبات نبوده که حکاکان دیگر ادعا کنند آنها هم مستقیماً از روی اثر نقاشی، حکاکی را درست کردهاند.
این البته برداشت اینجانب است از کلیت مساله.
اگر این برداشت درست باشد و اولین دسترسی به یک نقاشی برای ساخت حکاکی از روی آن مساوی با ایجاد انحصار در تولید چاپ از آن نقاشی برای اولین حکاک، باشد، در اینصورت نتیجه این میشود که یک نقاش باید با تمام توان از اینکه اثرش مورد استفاده برای خلق حکاکی قرار گیرد، جلوگیری میکرده است تا وقتی اجازه دسترسی به اثرش را در شرایط کنترلشده میداده و منظور از کنترل این باشد که مطالبه وجه بابت دسترسی دادن به اثر داشته باشد و در تعیین نرخ هم احتمال استقبال از چاپهایی که از آن نقاشی درست میشده، از سوی مردم، نقش داشته است. (اینها حدس من هستند که از وضعیت اینگونه منطقی برمیآید).
مساله اینست که با این وجود، در این بازه ۱۳۰ ساله که اثر حکاکی حمایت کپیرایت را داشته ولی اثر اولیه (طراحی، نقاشی یا عکاسی) شامل این حمایت نمیشده، باز هم بازار آثار هنری پررونق بوده و هنرمندان مطالبه وجه مدّ نظر خود را در ازای اعطای اجازه از اثرشان داشتهاند.
پررونق بودن بازار هنری به این معناست که حق و حقوق پدیدآورندگان در آن بازار حمایتشده است.
در نظر داشته باشید که صحبت اینجا درباره بازار هنر انگلستان است، مثل ایران نبوده و نیست که اکنون چند دهه است که همه اصناف هنرمندان درخواستشان از حاکمیت اینست که قوانین مربوط به حقوق هنرمندان را بهروز و سازگار با دنیا کند و وقعی گذاشته نمیشود! خیر! در انگلستان و سایر کشورهای اروپایی و غربی حاکمان بیشترین اهمیت را به رونق داشتن بازار هنر همیشه داشته و دارند و اگر شناسایی کپیرایت برای این تعداد از آثار تجسمی چنین به تعویق افتاده است معنیاش نه بیتوجهی حاکمان به نیازهای هنرمندان بلکه قاعدتاً به این معنا بوده که این هنرمندان برای رسیدن به حقوق خود و در واقع داشتن منابع درآمدی از آثارشان بطور خاص نیاز به شناسایی کپیرایت برای آن آثار نداشتهاند و اتفاقی در آن بازار میافتاده است که این هنرمندان را تامین میکرده و نیازی به تصویب قانون در اینباره نداشتهاند.
اینجاست که دو رویکرد مورد اشاره در ابتدای این نوشتار را میتوانم مطرح کنم:
رویکرد سنتی Orthodox method
در این رویکرد به تحلیل تاریخی، پژوهشگر تنها به اسناد رسمی که معمولاً اسنادیست که مورد تایید و قبول حاکمیت زمان خودش بوده مراجعه و استفاده میکند، در اینجا مثل متون قوانین، پروندهها و نظریات حقوقی.
ولی مساله اینست که مراجعه به این اسناد گاه کافی نیست و جواب سوالات بسیاری را نمیدهد. بعنوان نمونه در مثال طرح شده، در این دست اسناد هیچ اطلاعاتی از اینکه در آن ۱۳۰ سال چه گذشته که پدیدآورندگان آثار طراحی، نقاشی و عکاسی به دنبال تصویب شناسایی کپیرایت برای آثار خود نبودهاند، نمییابیم.
رویکرد تاریخنگاری Historiography
برای رفع این ابهامات تاریخی پژوهشگر باید به بطن جامعهی آن زمان رجوع کند و این همان رویکرد تاریخنگارانه است. در این رویکرد ما به «واقعیت تجربهشدهی جوامع» empirical realities of societies توجه میکنیم.
در مثال بالا، رویکرد تاریخنگاری به این توجه میکند که هنجارهای مورد قبول و عمل در بازار هنر آن زمان چه بوده است، وضعیت دلالیها چگونه بوده، حق دلالی مورد مطالبه چه اندازه بوده، هنرمندان چه وجوهی و تحت چه عنوان برای عرضه کار خود مطالبه میکردهاند، جامعه از طرفی و خود هنرمندان و فعالان بازار هنر از طرف دیگر به قوانین موجود چه رویکرد و واکنشی داشتهاند و این قوانین تا چه اندازه مورد رعایت بوده است؟ همچنین اینکه پیشرفتهای فناوری چه تاثیری بر بازار هنر داشته و چگونه پذیرفته میشده است؟
همه اینها آن شرایط اجتماعی را که منجر به تصویب آن دو قانون خاص شده به ما نشان میدهد و کمک میکند درک کنیم چرا با وجود داشتن امکان تصویب چنان قوانینی شناسایی کپیرایت برای انواع کلیدی آثار خلاقانه ــ طراحی، نقاشی و عکاسی ــ اینقدر طول بکشد.
منبع: مثال و توضیحات رویکرد تاریخنگاری در مطالعه تاریخ کپیرایت، از مقدمه کتاب Privilege and Property است که کتابی الکترونیک و در دسترس (رایگان)، حاوی مجموعه مقالاتی درباره تاریخ کپیرایت است. در ویدیوها و نوشتههای بعدی خود از این کتاب بیشتر استفاده و از آن بیشتر خواهم گفت.