ویرگول
ورودثبت نام
سوره صادقی
سوره صادقیپژوهشگر حقوق مالکیت ادبی و هنری linktr.ee/Soureh
سوره صادقی
سوره صادقی
خواندن ۵ دقیقه·۸ ماه پیش

ریشه‌های فلسفی دو نظام اصلی حقوق مالکیت هنری

منظور از دو نظام اصلی، نظام کپی‌‌رایت (حقوق کامن‌لا، کشورهای انگلیسی‌زبان) و نظام حقوق پدیدآورنده (حقوق نوشته، کشورهای اروپای برّی) است.

نظام حقوق کپی‌رایت ریشه در فلسفه فایده‌گرایی utilitarianism دارد که به دوران روشنگری age of enlightenment بازمی‌گردد.

نظام حقوق پدیدآورنده که نظام مورد عمل در کشورهای اروپای برّی (قاره‌ای) است، ریشه در فلسفه وظیفه‌گرایی deontology دارد که مربوط به دوران رومانتیک می‌شود که کمی متاخرتر از دوره روشنگریست.

فایده آموختن درباره ریشه‌های فلسفی دو نظام حقوقی مالکیت هنری

آموختن درباره ریشه‌های فلسفی این دو نظام چه کمکی می‌تواند به یک دانشجو یا وکیل کند؟

مهمترین دلیل می‌تواند این باشد که تفاوت‌های این دو نظام حقوقی را بطور ریشه‌ای متوجه می‌شویم. اولاً تفاوت‌ها را با درک ریشه‌های فلسفی آنها بهتر به یاد می‌سپاریم، و دوم اینکه متوجه علت این تفاوت‌ها‌می‌شویم؛ مثلا اگر در حقوق کپی‌رایت تاکید بیشتر روی جنبه‌های اقتصادی این حقوق است و حقوق اخلاقی را به اجبار عضویت در پیمان برن ناچار وارد نظام حقوقی‌شان کردند، چرا اینطور است؟

چرا برعکس، در نظام حقوق پدیدآورنده (فرانسه و آلمان)، این حقوق اصولاً از خلال حقوق معنویست که درک می‌شود و حقوق مادی و اقتصادی بدون پرداختن به حقوق معنوی در این نظام اصولاً رنگ می‌بازند و در رده دوم اهمیت قرار می‌گیرند؟

با درک این نکات سپس می‌توانیم متوجه شویم قانونگذارِ هر یک از این دو نظام حقوقی با تصویب قواعد و قوانین مربوطه چه اهداف گسترده‌تر اجتماعی را دنبال می‌کرده است.

درک این نکته سپس کمک می‌کند بهتر بتوان قوانین را فهمید و تفسیر کرد.

تصویر از Vecteezy.com
تصویر از Vecteezy.com

نظام کپی‌رایت و فلسفه فایده‌گرایی

رویکرد فایده‌گرایی به حقوق کپی‌رایت به دوران روشنگری برمی‌گردد. متفکران دوران روشنگری بر روی مسائلی مانند پیشرفت و فایده اجتماعی تاکید داشتند.

نمود این رویکرد را در اولین قانون کپی‌رایت دنیا که مشهور به قانون ملکه اَن (۱۷۱۰) است، می‌بینیم. در مقدمه قانون کپی‌رایت سال ۱۷۱۰ هدف از تصویب این قانون: «... برای تشویق افراد فرهیخته به تألیف و نگارش کتاب‌های مفید...» معرفی شده. این همان رویکرد فایده‌گرایی است که توجه به ایجاد انگیزه در سطح اجتماع برای تالیف کتابهای سودمند را دلیل تنظیم این قانون می‌داند.

به همین ترتیب، بند هشتم از بخش هشتم از اصل اول قانون اساسی آمریکا (۱۷۸۷) که به مساله کپی‌رایت می‌پردازد، مقرر می‌دارد: «برای ارتقای پیشرفت علم و هنرهای مفید، از طریق تأمین حقوق انحصاری محدود به نویسندگان و مخترعان برای نوشته‌ها و کشفیات مربوط به آن‌ها». در اینجا هم توجه قانونگذار به پیشرفت علم و هنر مفید و در واقع آنچه در سطح اجتماع می‌گذرد، است. این بند به کنگره اختیار می‌دهد که قوانینی برای حمایت از حقوق انحصاری نویسندگان و مخترعان وضع کند تا پیشرفت علم و هنرهای مفید تشویق شود.

فایده‌گرایی را متفکرانی چون جرمی بنتام (۱۸۳۲-۱۷۴۸) Jeremy Bentham مطالعه و گسترش داده‌اند.

نکته مرکزی اینست که کپی‌رایت خلاقیت را تشویق می‌کند از این طریق که امتیازات و انحصارهای موقتی اعطا می‌کند که در نهایت به نفع کلیت جامعه و مردمان می‌انجامد چون به گسترش و توزیع دانش و ابتکارات کمک می‌کند. کمک به روند سودمندی در جامعه و نفع بردن مردمان نقطه شروع کپی‌رایت است.

نظام حقوق پدیدآورنده و فلسفه وظیفه‌گرایی

در مقابل، فرانسه و آلمان نظام مالکیت هنری خود را از ریشه حقوق پدیدآورنده droit d'auteur گسترش دادند. این رویکرد از دوران رومانتیک ظهور پیدا کرد و از اعتقاد به اینکه میان پدیدآورندگان و آثارشان ارتباط اخلاقی و شخصی وجود دارد، تاثیر پذیرفته. به عنوان مثال، در انقلاب فرانسه بر حقوق فردی تاکید وجود داشت که به تصویب قوانین کپی‌رایت آنها در سال‌های ۱۷۹۱ و ۱۷۹۳ منجر شد و در این قوانین، حقوق معنوی برای اولین بار شناسایی شد.

مختصری درباره دو قانون (فرمان) سال‌های ۱۷۹۱ و ۱۷۹۳ انقلاب فرانسه
فرمان ۱۷۹۱: این فرمان مربوط بود به آثار نمایشی؛ حقوق انحصاری نویسندگان بر نمایشنامه‌هایشان را تضمین می‌کرد و امکان کنترل و بهره‌مندی از اجراهای آثارشان را برای آنان فراهم می‌ساخت.
فرمان ۱۷۹۳: این فرمان، که به عنوان «قانون مالکیت ادبی و هنری فرانسه» شناخته می‌شود، مفهوم حقوق پدیدآورنده را به تمام آثار ادبی و هنری گسترش داد. این قانون مقرر کرد که نویسندگان حقوق طبیعی و دائمی بر آثار خود دارند که می‌تواند به نسل‌های بعدی آنان منتقل شود. با این حال، محدودیت زمانی برای حقوق انحصاری معرفی شد که تعادلی میان منافع عمومی و خالقان برقرار کند. این فرمان به عنوان یکی از ستون‌های اصلی قانون کپی‌رایت مدرن شناخته می‌شود زیرا ایده مالکیت فکری به عنوان یک حق طبیعی را رسمی کرد. به این ترتیب فرمان سال ۱۷۹۳ میان دو دسته حقوق عملاً تمایز برقرار کرد: حق پدیدآورنده روی اثر خود که طبیعی و دائمی بود و اکنون آن را بعنوان «حقوق معنوی» می‌شناسیم؛ و حقوق انحصاری که مربوط به درآمدزایی و جنبه اقتصادی حقوق پدیدآورنده بود که مقید به محدودیت زمانی بود و پس از آن منقضی می‌شد ـــ آنچه امروز آن را «حقوق مادی» می‌نامیم.

وظیفه‌گرایی یک چارچوب اخلاقی است که روی وظیفه‌شناسی تاکید دارد و می‌گوید اصول اخلاقی را چون درستند و خوبند، باید مراعات کرد (وظیفه به رعایت وجود دارد)، و نه به خاطر اینکه از رعایت آن منافعی حاصل می‌شود. یعنی اگر رعایت اخلاق فایده هم نداشته باشد، باز هم باید رعایت کرد.

اخلاق امانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) Immanuel Kant نمونه اخلاق وظیفه‌گراست.

مثال برای درک بهتر: اخلاق‌دانان وظیفه‌گرا مخالف شکنجه هستند حتی اگر نتیجه شکنجه دستیابی به اطلاعاتی باشد که فواید امنیتی دارد.

کاربرد فلسفه وظیفه‌گرایی در مالکیت هنری چیست؟

طبق اخلاق وظیفه‌گرا، لازم است که حقوق معنوی پدیدآورنده را شناسایی کنیم ـــ یعنی اینکه رابطه قوی، شخصی، طبیعی و غیرقابل‌انکاری بین اثر و پدیدآورنده‌ی آن وجود دارد. اذعان این رابطه یعنی باید این رابطه را محترم شمرد و منجر به این می‌شود که حقوق معنوی را غیرقابل واگذاری، ابطال، صرف‌نظر یا انقضا قلمداد کنیم؛ یعنی این رابطه میان پدیدآورنده و اثرش چیزیست که به خودی خود محترم است.

مقایسه کنید با رویکرد فایده‌گرایی کامن‌لا که علت محترم شمردن کپی‌رایت را فایده اجتماعی آن می‌داند.

اینطور که من درک می‌کنم، رویکرد وظیفه‌گرا می‌گوید این رابطه معنوی میان پدیدآورنده و اثرش وجود دارد که موجد حق طبیعی و شخصی می‌شود، پس من محترم می‌انگارم؛ و رویکرد فایده‌گرا می‌گوید این رابطه شخصی و طبیعی چه وجود داشته یا نداشته باشد، اولویت من نیست بلکه این مساله که احترام به این حقوق در ادامه منجر به فایده بردن جامعه می‌شود برای من مهم و کافیست که این حقوق را شناسایی کنم.

کپی‌رایت
۰
۰
سوره صادقی
سوره صادقی
پژوهشگر حقوق مالکیت ادبی و هنری linktr.ee/Soureh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید