موسسه اوسان
موسسه اوسان
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

یادداشتی بر رمان پاگرد، اثر محمدحسن شهسواری

پاگرد؛ رمانی بدون تاریخ، بدون انقضاء

رمان پاگرد از جمع شدن چند جوان با اندیشه‌های متفاوت و از طبقه‌های متفاوت و با گذشته‌های متفاوت در پاگرد کوچک خانه‌ای قدیمی در خیابان انقلاب آغاز می‌شود. خانه‌ای که در گیر و دار و بحبوحه سال ۷۸ به پناهگاه چند جوان تبدیل شده است.

یادداشتی بر رمان پاگرد، اثر محمدحسن شهسواری
یادداشتی بر رمان پاگرد، اثر محمدحسن شهسواری


قهرمان داستان، اما بیژن است؛ دانشجوی اخراجی پزشکی که رمان به زندگی او می‌پردازد. بیژن که به‌طور اتفاقی و از سر حادثه و بدون آن‌که در جریان حوادث خیابان انقلاب در سال ۷۸ باشد، در تعقیب و گریز با نیروی انتظامی، سر از خانه مادر و دختری درمی‌آورد که از قضا آماده نجات دانشجویان فراری است. آذر که در ادامه داستان معلوم می‌شود دختر رئیس سابق دانشکده حقوق دانشگاه تهران است، ناجی بیژن می‌شود و بعد حیدر، کارگر ساختمانی که اتفاقی وارد این هیاهو شده است و دو دختر و پسری که از دسته چپ به حساب می‌آیند، یک‌جا در پاگردی گرد آمده‌اند تا داستانی پرکشش را بسازند.

رمان پاگرد فصل‌بندی نشده است، اما به چهار تکه تقسیم شده و در تکه بعدی، خواننده با دوران کودکی بیژن آشنا می‌شود؛ ورود بیژن و خانواده‌اش به محله‌ای جدید و آشنایی و دوستی‌اش با سیاوش و پدیدآمدن یک مثلث عشقی در دوران نوجوانی با ثریا، دختر یک خانواده مذهبی.

تکه بعدی، قصه‌ای است که با نظرگاه دوم شخص خاموش از زبان بهدار یک درمانگاه در روستایی در کویر برای پزشک جانشین روایت می‌شود و دوران کاری و گذراندن طرح قهرمان داستان را بازگو می‌کند. تکه آخر رمان به دوران دانشجویی بیژن در دانشگاه تهران می‌پردازد و ماجرای تعلیق و اخراج او از دانشگاه را روایت می‌کند. و تکه‌ها دوباره تکرار می‌شوند تا قصه، استخوان‌بندی‌اش را پیدا کند و سرگذشت قهرمان داستان تکمیل شود. در واقع محمدحسن شهسواری دست به نوعی بازی روایی است؛ یعنی یک رمان خطی را به چهار قسمت تقسیم کرده و با نظرگاه‌هایی متفاوت که در بخش روایت بهدار درمانگاه تغییر می‌کند و به دوم شخص خاموش تبدیل می‌شود، روایت می‌شود.

یک رو نه چندان معمولی

رمان پاگرد از یک روز معمولی شروع می‌شود و از کاری روزمره مثل کارهای بانکی. اما این روز معمولی یکی از روزهای کوی دانشگاه است که حادثه‌ای است تا آن روز بی‌سابقه، از زمان انقلاب ۵۷ به این طرف بود. از یک خانه معمولی در خیابان انقلاب که با پیش‌روی رمان معلوم می‌شود، چندان هم معمولی نیست، زیرا دختر مستأجر این خانه محقر قدیمی در انتظار فراریان است تا آن‌ها را نجات و سپس از خانه فراری دهد.

آدم‌های این خانه هم معمولی به‌نظر می‌رسند تا این‌که روشن می‌شود، آذر نیز دانشجوی اخراجی و دختر رئیس سابق دانشکده حقوق دانشگاه تهران است و از این‌جا به بعد، نقطه بزنگاه داستان شکل می‌گیرد؛ محمدحسن شهسواری اما، همچنان خونسرد است و حوادث پاگرد خانه خیابان انقلاب را رها می‌کند تا به سر وقت داستان زندگی قهرمانش برود. بیژن و آذر نماینده نسل محمدحسن شهسواری هستند که انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشته‌اند و اکنون در پی آرمان‌های خود، سر از حادثه کوی دانشگاه درمی‌آورند. انگار نویسنده خواسته این رمان را به‌عنوان سندی از اندیشه هم‌نسلان و آن‌چه بر آن‌ها گذشته است، بنویسد. انتشار این رمان در سال ۸۳ که زمانی طولانی از حادثه کوی دانشگاه نمی‌گذشت، جسارت شهواری را در پرداخت حادثه نشان می‌دهد و از پس همین جسارت است که جایگاه خودش را به‌عنوان یک رمان‌نویسِ متفاوت تثبیت می‌کند.

اما شهسواری آگاهانه، در پی تطهیر یا تبرئه‌کردن این نسل نیست، بلکه با روایتی بدون قضاوت، این نسل آرمان‌گرای شکست‌خورده را توصیف می‌کند. قهرمان داستان، یعنی بیژن مشفق نیز به اندازه نویسنده در حال روایت، خونسرد است؛ او که در جریان اعتراضات دانشجویی اخراج شده، اکنون دل‌زده از حوادث سیاسی و اجتماعی روز، تنها به کار و روزمرگی می‌پردازد. یکی از دلایلی که باعث می‌شود پاگرد به‌رغم روایت یک حادثه مشخص در پایان دهه هفتاد، رمانی بدون تاریخ و انقضاء شود، همین پرداخت شخصیت بیژن مشفق است.

نسل بیژن مشفق تا سال‌ها بعد و همچنان ادامه دارد؛ بخشی از قشر دانشجویان فعال مدنی که به هر دلیلی سرخورده می‌شوند و پاپس می‌کشند و دور از هیاهو در ناامیدی شاهد اتفاقات جامعه‌ای می‌شوند که لابد بهتر از آن‌ها که سر پر شر و شوری دارند، می‌شناسندش. نسلی که دیگر درگیر نوسان نبض جامعه پرحادثه نمی‌شود و تکانه اخراج از دانشگاه، از آن‌ها جوانانی واقع‌بین‌تر می‌سازد.

پاگرد کوچک خانه استیجاری آذر و مادرش در یکی از بن‌بست‌های خیابان انقلاب نیز سنبل جامعه‌ای می‌شود که در ابتدا یکدست به‌نظر می‌رسد و انگار همه رو به یک هدف در حرکت‌اند، اما با جلورفتن قصه، تعارضات این جامعه رخ می‌نماید تا تضادها و تفاوت‌های هم‌نسلان یک جامعه را نشان دهد. جامعه‌ای که شدت تفاوت‌ها و عدم بلوغ در آن موجب می‌شود، که اگر چه همه از یک عامل بازدارنده فراری‌اند و در ظاهر برای یک هدف گرد هم جمع شده‌اند، اما در واقع تفاوت اندیشه‌ها باعث شده که تنها چیزی که بین آن‌ها مشترک باشد، همان پاگرد کوچک (بخوانید کشور) باشد.

تکه‌های جدا از هم یک رمان خطی

در بخش دیگر، تاریخ این نسل ورق می‌خورد تا شاهد زندگی این نسل در حداقل‌ها زیسته و مواجهه آن‌ها با جنگ هشت ساله باشیم؛ جنگی که کشته‌شدن سیاوش، نزدیک‌ترین رفیق بیژن را به‌عنوان ناکامی‌ها و از دست رفتن‌های دوباره نشان می‌دهد تا بشود نقطه عطف زندگی این نسل که دچار یک تغییر بنیادی در نگاه به هستی و زندگی خود شدند. و بخشی که راوی آن بهدار درمانگاه روستایی در نزدیکی معدن زغال سنگ است، دوران تلاش برای آبادانی را به تصویر می‌کشد و فضایی بسیار متفاوت و متضاد از پایتخت را نشان می‌دهد که حتی آب آشامیدنی آن دارای نوع کرم بیماری‌زاست.

پاگرد در حقیقت یک رمان خطی رئالیستی است که نویسنده، آن را به پازل‌هایی تقسیم کرده و پراکنده روایت می‌کند، تا حدی که در ابتدا، پیداکردن ارتباط بین این تکه‌های پازل غیرممکن به‌نظر می‌رسد. و درست عین یک بازی فکری پازل، خواننده را وادار می‌کند تا کمی جدی‌تر رمان را دنبال کند تا بتواند سرنخ را به‌دست بگیرد و ارتباط بین این تکه‌ها را پیدا کند. با این حال پاگرد زبان و نثری یکدست و روان دارد و خواننده را پای پازلش می‌نشاند تا خط رمانی تماماً در چارچوب واقعیت را پی بگیرد. شهسواری از دوران وقایع‌نگاری روزنامه‌نگاربودنش در روایت این رمان سود جسته است و توانسته نه تنها دیالوگ‌ها که شخصیت‌ها را نیز از قالب کلیشه بیرون ببرد و منحصر به‌فرد کند.

پس‌زمینه‌ای تاریخی در روایت رمان

رمان پارگرد در پس زمینه واقعه‌ای تاریخی رخ می‌دهد که متعلق به برهه‌ای حساس از تاریخ پس از انقلاب ایران است و همین امر باعث شد تا منتقدان در زمان انتشار این رمان، آن را رمانی تاریخ‌دار بخوانند که تاریخ آن با همان نسل و عبور از حادثه کوی دانشگاه، تمام می‌شود، اما جامعه ایران و وقایع پس از آن نشان داد که عدم بلوغ در جامعه و عدم گذار از مرحله‌ای که عقیم ماند و هرگز به نتیجه روشنی نرسید، تکرار همان آدم‌ها و همان وقایع را در خود داشت. زیرا نسل پس از بیژن مشفق نیز با همان بن‌بست‌ها روبه‌رو شد و به همان کوچه بن‌بست پناه برد؛

پاگردها همچنان همان پاگردهایی ماندند که اندیشه‌ها و ایده‌های متفاوت و متعارض را روبه‌روی هم قرار دادند تا از پس آن به دیدن آدم‌هایی سرگشته و بعضاً مأیوس بربخوریم که اندر خم یک کوچه بن‌بست مانده‌اند و راه به جایی چنانکه بشاید، نبرده‌اند. زیرا حادثه‌ها همچنان عقیم ماند و نسل آرمان‌گرای بعدی نیز سرخورده راهی پاگرد کوچه بن‌بست خیابان انقلاب شد، روستای دورافتاده نزدیک معدن، شدند روستاها و شهرهای نزدیک چاه‌های نفت که همچنان آب آشامیدنی برای خوردن نداشتند و تلاش برای بهبود و تغییر محرومیت از ابتدایی‌ترین امکانات زیستی، راه به جایی نبرد. دانشجویان ستاره‌دار اخراجی تمام که نشدند، هیچ، اکنون به بحرانی بدل شده‌اند که این روزها تیتر یک روزنامه‌های کشور هستند. دانشگاه، همان دانشگاه است و خیابان انقلاب همان خیابان، روستای نزدیک معدن هنوز آب ندارد و دانشجویان ستاره‌دار همچنان سرگشته و تحصیل‌کردگان به شغل‌هایی رده پایین و روزمرگی در جامعه‌ای با بحران اقتصادی تن داده‌اند.

پس رمان پارگرد، قصه چند نسل است که همچنان دوره می‌کنند «روز را و شب را؛ هنوز را» و در تسلسل باطل، از این مرحله گذار نمی‌کند. پس اکنون باید به نقد منتقدان پاگرد مُهر باطل بزنیم و بگوییم که پاگرد، رمانی بدون تاریخ و بدون انقضاء است که در سال ۸۳ نشر افق آن را منتشر کرده است.


نویسنده: افسانه فرقدانی

رمان پاگردمحمدحسن شهسواریموسسه اوسانمدرسه اوساناوسان
موسسه فرهنگی اوسان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید